سه شنبه, 05 خرداد 1394 13:21

سرمقاله حاشیه ساز روزنامه هفت صبح / افخمی: آقای قادری! برای نشستن روی صندلی گبرلو بال بال می‌زنید

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
سرمقاله حاشیه ساز روزنامه هفت صبح / افخمی: آقای قادری! برای نشستن روی صندلی گبرلو بال بال می‌زنید سرمقاله حاشیه ساز روزنامه هفت صبح / افخمی: آقای قادری! برای نشستن روی صندلی گبرلو بال بال می‌زنید

سی و یک نما- روزنامه هفت صبح و امیر قادری در یک استراتژی با هم، هم عقیده اند. این باور هم بر می گردد به هوش سرشار دوستان خوبم در هفت صبح که مدت کوتاهی افتخار همکاری با آنها را داشته ام و امیر قادری که به ذکاوت و سواد سینمائی او هرگز شک نکرده ام. هفت صبح و امیر قادری با هم در این عقیده هم باورند که گاهی یک یادداشت منفی و یک اعتراض می تواند به مراتب تاثیرگذارتر از موجی از تبلیغات باشد. کما اینکه اوج شناخته شدن کافه سینما با برخورد امیر قادری و حامد بهداد آغاز شد و حالا هم چاپ این سرمقاله تند بهروز افخمی حتما تاثیرخود را خواهد گذاشت.

فیلم "روباه" بهروز افخمی مسلم اینکه فیلم خوبی در کارنامه او نیست اما تکرار می کنم... در کارنامه ی نماینده ی سابق مجلس و انتظاری که ما از خالق عروس و شوکران داریم و نه در کارنامه سینمای دهه اخیر ایران. این شکست گیشه و بایکوت فیلم روباه اتفاق غیر منتظره و قابل تاملی بود که شاید موجب شد تا افخمی هر چه فریاد دارد بر سر کافه سینما بکشد.

پیش از اینکه متن کامل سرمقاله ی امروز هفت صبح را مرور کنیم لازم است توضیحی را که این روزنامه در مورد انتشار آن داده است  را هم داشته باشیم:

توضیح "هفت صبح"

یادداشت‌های هفتگی همکارمان امیر قادری در هفت صبح پیرامون سینما و سیاست واکنش‌ها و بازتاب‌های مثبت و منفی فراوانی داشته است. دیروز بهروز افخمی توضیح فیلمساز صاحب‌نام کشورمان یادداشت تندی را در واکنش به مطالب این ستون برایمان ارسال کرد که بدون هیچ قضاوتی در اینجا منتشر می‌کنیم.

متن یادداشت افخمی:

آقای امیر قادری!

پنج، شش سال پیش در روزهایی که محسن مخملباف داشت برای کسب مقام ریاست جمهوری در رژیم بعد از جمهوری اسلامی نرمش می‌کرد و طناب می‌زد و توی صدای آمریکا به آمریکایی‌ها مشورت می‌داد نوشته‌ای از او به دستم رسید. در آن نوشته یکی از بزرگان مملکت که اتفاقا به پاکدستی و احتیاط مفرط در مسائل مالی شناخته شده به اسراف و بی‌بندوباری مالی متهم شده بود  از جمله به اینکه هر وقت می‌خواهد به مسافرت برود پیشاپیش اسب‌های گرانقیمتش را با هواپیما به همان منطقه می‌فرستند تا اگر هوس کرد سوارشان شود.

مخملباف مخصوصا تاکید کرده بود که این اطلاعات محرمانه را بعضی از دوستان قدیمی‌اش در سپاه که هم ناراضی‌اند و هم هنوز مقامات بلند امنیتی دارند از میان اسناد طبقه‌بندی شده بیرون کشیده و از کشور خارج کرده به او رسانده‌اند.

نوشته مخملباف اما یک اشکال کوچک املایی داشت که با همه کوچکی بدجوری رسواکننده بود نشان می‌داد ادعای او در مورد مستنداتش راست نیست. مخملباف در طول نوشته‌اش چندین بار از جت فالکن نام برده بود که چطور برای ریخت و پاش و چه و چه مورد سوء استفاده فلانی و فلانی قرار گرفته اما از قضا همه جا جت فالکن را فالکوم نوشته بود. این اشتباه املایی البته برای مخملباف که به هر حال نویسنده معتبری است و گذشته از فیلمنامه‌نویسی در مقاله نویسی و داستان‌نویسی هم سابقه قابل توجهی دارد قبیح بود به خصوص که نشان می‌داد او در طول چندین سال زندگی در خارج از کشور و بلغور کردن جملات انگلیسی روزمره نتوانسته زبان یاد بگیرد و نتوانسته بهفمد یا حدس بزند که فالکن (به معنی عقاب) برای نام یک شرکت هواپیماسازی مناسب‌تر از فالکوم است که در زبان انگلیسی هیچ معنایی ندارد.

اما همین غلط املایی شرمساری بزرگ‌تری را برای مخملباف فراهم می‌کرد زیرا نشان می‌داد که او بر خلاف ادعایش سند محرمانه‌ای در اختیار ندارد که اگر داشت لابد حداقل خودش خوانده بود و از خواندن آن سند فهمیده بود آنچه تا حالا "فالکوم" شنیده در واقع فالکن است رسوایی اصلی از دروغ‌گویی مخملباف و کوشش او برای فریب هوادارنش می‌آمد و اشخاص زیرک به هدف از هر وسیله‌ای استفاده می‌کند و برای خلایق و اخلاق حرمتی قائل نیست.

این نکته از آن آوردم که به شما حالی کنم چطور گاهی یک میم ظاهرا ناقابل که به خطا جای نون نشسته باشد می‌تواند اعتبار آدمی را پیش مردم با فراست ویران و حتی ناراستی و‌ آلودگی‌های اخلاقی او را هویدا کند اما مبادا خیال کنید خواسته‌ام محسن مخملباف را با شما مقایسه کنم. محسن مخملباف صرف نظر از آنکه ممکن است گوش سنگینی داشته باشد و فالکن را همیشه فالکوم شنیده باشد و شاید بعضی وقت‌ها دروغ هم بگوید (که او را از لحاظ سیاسی غیر قابل اعتماد می‌کند) به هر حال اعتبار ادبی و هنری دارد و داستان پرداز ماهری است. او اصلا با شما تفاوت طبقاتی دارد چون هر چه باشد از طایفه داستان‌پردازان و فیلمسازان است گیرم که شاید گاهی سعی می‌کند داستان‌هایش را به جای واقعیت به مردم بفروشد.

اما شما با عرض معذرت، گلاب به رویتان، پاپاراتزی کم سوادی هستید که در چند سال اخیر موفق شده‌ شهرت سزایی در عرصه وسیع دروغ و جعل و پاچه‌خواری و دهن دریدگی به هم برساند. نه! شما به هیچ وجه در سطح مخملباف نیستید او شاید فالکن را فالکوم نشیده باشد اما شما انگلیسی را از رو و با صدای بلند نمی‌توانید بخوانید. مثلا چند روز پیش یادداشتی از شما در روزنامه هفت صبح خواندم که توش به تفصیل پاچه‌خواری هیلاری رادم کلینتون را کرده بودید اما رادم میان او را "رادهام" نوشته بودید. این یعنی شما اسم آن زن ناقص عقل را هیچ وقت در تلفظ انگلیسی نشنیده‌اید یا اگر شنیده‌اید نفهمیده‌اید و از روی جلد کتاب هم نتوانسته‌اید درست بخوانید. نه خیر جناب! شما تا زانوی مخملباف هم نمی‌رسید. در حالیکه او برای هدفی مثل نشستن روی صندلی رئیس جمهور دروغ‌پرداری می‌کند شما در آرزوی نشستن روی صندلی محمود گبرلو در برنامه تلویزیونی هفت بال بال می‌زنید و هر چند روز یک دروغ جدید می‌سازید و در حالیکه مخملباف ده پانزده فیلم ساخته که سه چهار تاش واقعا خوب است شما یک سایت زرد (زرد غلیظ، زرد مایل به قهوه‌ای) ساخته‌اید که توش کفش پاشنه بلند می‌فروشید و برای هیلاری "رادهام" کلینتون سینه چاک می‌کنید و به سینه چاک خود افتخار می‌کنید.

پاپاراتزی هم البته مراتب و درجات دارد. شما پاپاراتزی مجانی هستید یعنی به مفت کلیک می‌شوید و‌ آخرین اوضاع و احوال لباس و آرایش سلبریتی‌ها را در اختیار می‌گذارید و اگر احیانا آرایش نداشته باشند آن را هم با دقت و امانتداری به اطلاع مشتریان می‌رسانید. عیبی ندارد! پاپاراتزی هم جزء ریزه‌خواران طبیعی صنعت سرگرمی است اما باید حد خودش را بداند و سرجای خودش بنشیند. شما که خوب می‌دانید هیچ آمادگی و استعدادی برای فهم مسائل سیاست و اقتصاد کلان ندارید چرا پا را از گلیم قرمز یا صورتی خودتان بیرون گذاشته و درباره ایدئولوژی یا مثلا اقتصاد آزاد حرف زیادی می‌زنید؟ واقعا مخاطبین خودتان را تا این حد احمق فرض کرده‌اید که احتمال می‌دهید حرف‌های شما را در باب سیاست کلان و اقتصاد کلان جدی بگیرند و بخوانند؟ شما به تقلید طوطی‌وار از من، فیلمسازان ایدئولوژیک را طعن می‌کنید و بعد کم کم باورتان می‌شود که معنی این طعن را می‌فهمید و حتی خود من را ایدئولوژیک خطاب می‌کنید و در همان حال نئولیبرالیسم را ایدئولوژی "دوران تازه" می‌نامید و همه روشنفکران را به تغییر گفتمان از ایدئولوژی‌های دیگر به نتولیبرالیسم دعوت می‌کنید. شما باعث شرمساری من هستید چون با تعبیرات و اصطلاحات من هذیان‌گویی می‌کنید.مثلا تعبیر "دولت نفتی" و "سینمای نفتی" را که من بارها استفاده کرده‌ام نفهمیده به کار می‌برید و این شائبه را ایجاد می‌کنید که من مثل شما با سرمایه‌گذرای دولت در تولید محصولات فرهنگی و هنری مخالف هستم. کدام عقل سالم با سرمایه‌گذاری دولت در زیرساخت‌ها یا تولید فیلم‌هایی که بخش خصوصی از تولید آنها عاجز است مخالفت می‌کند؟

چیزی که من گفته‌ام و با عقل سالم جور در می‌آید این است که دولت باید فیلمسازان بخش خصوصی را آزاد بگذارد. یعنی نه به آنها یارانه و وام‌های کم بهره بدهد و نه به بهانه یارانه‌ا‌ی که می‌دهد فیلمنامه‌ها را دلخواهی و سلیقه‌ای سانسور کند. تازه این وضعیت مال چند سال پیش است و چنان که همه می‌دانند در حال حاضر دیگر یارانه یا وام کم بهره‌ای در کار نیست اما نظارت غیر قانونی دولت بر فیلمنامه‌ها و مراحل ساخت همچنان پابرجاست و همین نظارت بی‌مایه‌ی فطیر که حالا آشکارا تحت سفارش و پسند جشنواره‌های خارجی از طرف وزارت ارشاد خودمان انجام می‌شود بخش خصوصی را کاملا ورشکسته و از رقابت عاجز کرده است. چنانکه می‌بینید موضوع از حد درک شما بیرون است و اصلا فهمیدنش به صرفه و صلاح شما نیست. خدا را شکر که پاپاراتزی کم سوادی هستید و هر جا قرار باشد با دولت سرشاخ شوید می‌توانید خود را هرچه بیشتر به نفهمی بزنید یا سوت بزنید و وانمود کنید که اصلا نشنیده‌اید.

خسته شدم! امیدوارم زبان تند و بی‌رحمی که به کار گرفته‌ام برای شما آشنا باشد. این زبان و بیان خود شماست. من البته کمتر چیزهایی را که می‌نویسید می‌خوانم و فقط تیترهای سایت زرد مایل به قهوه‌ای شما را می‌بینم. اما لحن این یادداشت را می‌توانید پاسخی به لحن دریده‌ی یادداشت خودتان در باب مراسمی تلقی کنید که در حضور رئیس جمهور سخن گفتند کاسه گدایی به دست خواندید. من البته در آن مراسم ساکت بودم و با حرف‌های اغلب سخنرانان هم موافق نبودم اما یادداشت شما را در روزنامه هفت صبح خواندم و وقتی به تعبیر کاسه گدایی رسیدم توی ذهنم خطاب به شما گفتم امیر خان! دیگه ... در پایان به زبان خوش به شما نصیحت می‌کنم از این به بعد اظهار نظر درباره مسائل سیاسی و اقتصادی و فلسفی و غیره را رها کنید و در کمال خوشحالی و رضایت مشغول تبلیغ سلبریتی‌ها و بالا بردن آگاهی مشتریان علاقه‌مند به کفش پاشنه بلند و لباس مخصوص و فرش قرمز و ... باشید. تبلیغ خانم کلینتون چون سلبریتی محسوب می‌شود مانعی ندارد.

و من الله التوفیق/بهروز افخمی

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید