پسر داستان در یک کشتی متروکه در خط ساحلی منطقه ای جنگی زندگی میکند و روزهایش با پنهان شدن از گشت های نظامی امریکایی و درست کردن گردنبند از گوش ماهی ها میگذرد. برای رد و بدل کردن غذا و پول مجبور است تا سراسر خط مرزی را شنا کرده و خطر مورد اصابت گلوله های نظامیان شدن را به جان بخرد.
کارگردان فیلم و فیلمبردار به زیبایی تنهایی و انزوای این پسر را با تصاویری بدون موسیقی متن و یا دیالوگ به تصویر کشیده اند. زمان هاییکه پسر به دنبال کارهای خود به بیرون از کشتی زنگ زده و مامن امن خود میرود کاملا پیداست که تا کنون اراده قوی،ابتکار و احتیاطش بوده که او را زنده نگه داشته است.
با ورود نوجوان پناهنده دیگری به کشتی برای پیدا کردن سرپناه، انزوای پسر داستان بهم میخورد و بحث و درگیری با زباني متفاوت بینشان بالا میگیرد . روز بعد پسر غریبه با تفنگی برمیگردد نه به قصد جان او بلکه تنها به دنبال گوشه ای از کشتی برای زندگیست تا از تنهایی در بیاید. بعد از آتش بس میان این دو پسر شاهد صحنه های خنده داری از تلاش کودک غریبه برای وقف دادن خود به محیط کشتی و مورد تمسخر قرار گرفتن توسط دیگری هستیم.
یک روز که صدای گلوله و انفجار از نزدیکی شنیده میشد، کودک غریبهناگهان سراسیمه به سمت صدای محل درگیری ها میدود. در این حین پسر با ابتکاری تصمیم میگیرد تا از فرصت استفاده کند و این غریبه را یکبار برای همیشه از کشتی بیرون کند اما زمانی که غریبه پریشان و درمانده با نوزادی در آغوش به کشتی برمیگردد شوکه میشود.
آنچه در ادامه میبینیم بررسی دو شخصیت داستان است که هریک از فرهنگ های مختلفی اند که به واسطه شرایط ناراحت کننده ای باهم هستند و تنها زبان مشترک بینشان رنج و ترس از جنگ است.
بازی خاص این دو هنرپیشه به ما ظرفیت های بسیارزیاد مهربانی و بخشش انسان ها حتی در زمان جنگ را یاداور میشود. برخلاف تصاویرخشن معمول جنگ می بینیم که فرشتگان واقعی در این بین چه کسانی اند و انسان ها چگونه برای هدفی بزرگتر حاضر به کنار گذاشتن تفاوت ها میشود
اگر به دنبال اتفاقات هیجانی و پیچیده اید، ضرب اهنگ نسبتا پایین و کم بودن دیالوگهای فیلم نظرتان را جلب نخواهد کرد اما اگراز تصاویری دریایی و تفکربرانگیز که شما را به فکر فرو میبرد لذت میبرید، قطعا " بدون مرز" انتخابی عالیست.
ترجمه: مهرگان ميرزايي
