رانندگی و طبیعت دوستی در تضاد اند و گرچه فلاورجانی هر از گاهی به سرش می زند حرفه رانندگی اش را نیز دنبال کند اما عملا موفق نمی شود. چه بسا جلوتر دیالوگی میان شرکت ترابری و فلاورجانی در می گیرد که در آن می فهمیم فلاورجانی به جد دنبال کار رانندگی را نمی گیرد و همواره به نوعی در طفره رفتن است. اطلاعاتی که فیلم راجع شخصیت فلاورجانی در اختیار ما قرار می دهد پله پله است و حساب شده. نخست با بیمارستان مواجه می شویم و فلاورجانی را دچار اختلالات دوسویگی می بینیم.
فلاورجانی اعتراف می کند که از ازدحام جمعیت می ترسد و گوشه گیری را به حل شدن در جامعه ترجیح می دهد. اگر مستند بودن فیلم را در نظر نگیریم، در روستا زندگی کردنِ فلاورجانی خود استعاره ای از انزواطلبیِ اوست. اما مستند بودن باعث می شود تا نمودِ چنین نگرشی به جامعه و انزواطلبی فلاورجانی را در کاراکتر، اعمال و علاقه های او جستجو کنیم. فلاورجانی فیلمساز نیست! فلاورجانی به طبیعت عشق می ورزد و با فیلم گرفتن از آن تلاش دارد بدان خدمت کند. تلاش دارد وحشی گری انسانی را با دنیای طبیعت و دیگر جانداران مقایسه کند و نتایج جستارهای خویش را به انسان ها نشان دهد. او به نوعی پندآموزی از طبیعت باور دارد و در فیلمسازی او، چنین نگرشی تجلی می یابد. چرا که فیلم او همواره در پی آموزش نکاتی ست که از نظام طبیعت بدست آمده است. اما در طبیعت نیز مانند جوامع انسانی، نیرویی مخالف وجود دارد و به نوعی وحشی گری انسانی در سطحی دیگر توسط این نیروی مخالف به نظام طبیعت راه یافته است. اما این نیروی مخالف همواره در طبیعت با شکست مواجه می شود : روباه.
در یکی از فیلم های او روباه قصد شکار تخم جوجه ها را دارد اما مادر مانع او می شود و جوجه خود را نجات می دهد. روباه همواره در حال شکست خوردن است چرا که طبیعت مجالی به نیروی منفی نمی دهد. کیانی فلاورجانی گرچه تمام انواع جانداران را دوست دارد اما تنها به روباه عشق می ورزد.
روباه، این حیله گر نظام طبیعت! چنانکه ذکر آن رفت در فیلم های فلاورجانی نیز این روباه است که شکست می خورد. روباه استعاریِ در فیلم های او، در تقابل با طبیعت دوستی فلاورجانی قرار می گیرد و فلاورجانی با تدابیری که می اندیشد بر عشق راستین خود غلبه و او را بازنده می کند.
بن مایه شخصیت فلاورجانی همین دوسویگی ها و نزاع های درونی است. فیلم های فلاورجانی، عقاید و باورهای اویند که به تصویر در آمده اند و منتقدانی که باور دارند مستند، پرتره ای ناقص از فلاورجانی ارائه می کند، فیلم های فلاورجانی را که در مستند پخش می شوند را به هیچ گرفته اند. "راننده و روباه" راه می توان فرامستند تلقی کرد. "فرا"ها را دریدا نخستین بار مطرح می کند. هرچیزی که راجع به خود حرف بزند، تمثالی از قالب های ارائه ی خود را با ابزاری که در اختیار دارد بیان کند، نوعی از "فرا" است. فرا داستان هنگامی پدیدار می گردد که در داستان یک شخصیت داستانی را قرائت کند. یا هملت که در آن فرانمایش شکل می گیرد. روباه نیز هم در مستند حضور دارد هم در فیلم های فلاورجانی که در مستند پخش می شوند.
در نهایت این فرا روباه در فرامستند چنین ساختاربندی می شود که گویی او نیز یکی از ارکان طبیعت است که نبود او منجر به ناسلامتیِ نظام طبیعی می شود. حال فلاورجانی از میان تمام ارکان طبیعت، تندخوترین را هدف گرفته تا او را رام و اهلی کند. با اهلی کردن سرسخت ترین آن ها گویی احاطه خود را بر طبیعت نشان خواهد داد. روباه به خانه فلاورجانی می آید و ساکنین آن را گاها مورد آزار قرار می دهد اما او می گوید که اهالی خانه باید عادت کنند. انسان ها همین که مورد لعن فلاورجانی قرار نگرفته باید شادمانه باشند!