چهارشنبه, 10 دی 1393 14:12

نگاهی به "بیگانه" ای از سینمای متفاوت بهرام توکلی / درامی اجتماعی پایبند به ساختار کلاسیک

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
نگاهی به "بیگانه" ای از سینمای متفاوت بهرام توکلی / درامی اجتماعی پایبند به ساختار کلاسیک نگاهی به "بیگانه" ای از سینمای متفاوت بهرام توکلی / درامی اجتماعی پایبند به ساختار کلاسیک

پویه حسینی (سی و یک نما)- "اتوبوسی به نام هوس" نوشته تنسی ویلیامز با اقتباسی آزاد این روزها با عنوان "بیگانه" به سینماهای ایران رسیده است."بیگانه" یک درام اجتماعی است پایبند بر ساختار کلاسیک.

او، "تنسی ویلیامز" را جزو معدود نمایش نامه نویس هایی می داند که در آثارش فضای بسیار ساده ای دارد اما نمایش نامه های ویلیامز لایه های پنهان زیادی دارند که لذت کشف این لایه ها وی را به این فضا کشانده است. پی گیران سینمای او اقتباس مجدد وی ازآثار تنسی ویلیامز پس از اقتباس از نمایش نامه ی "باغ وحش شیشه ای" در نگارش فیلم نامه ی "این جا بدون من" را ادامه ی نگاه او به آثار این نمایشنامه نویس می دانند چرا که در سال 75 نیزاثری از ویلیامز را بر صحنه ی تئاتر کارگردانی کرده است، نمایشی به نام "گربه روی شیروانی داغ". اثری که این نمایشنامه نویس مشهور امریکایی را در سال 1955 به جایزه ی پولیترز، معتبرترین جایزه ی روزنامه نگاری در امریکا، رساند. و باری دیگر" بهرام توکلی"، کارشناس ارشد فیلم نامه نویسی، پس از طی راهی پر از فعالیت های بی شمار اعم از داستان نویسی، ترجمه، کارگردانی تئاتر، ساخت فیلم تلویزیونی، مستند سازی، دریافت جوایز بی شمار برای فیلم های کوتاه و بلندش، و... با بومی کردن نوشته ی خارجی دیگری از تنسی ویلیامز به نام "اتوبوسی به نام هوس"، البته اقتباسی آزاد از این اثر، این روزها با "بیگانه" به سینماهای ایران رسیده است.

"بیگانه" یک درام اجتماعی است پایبند بر ساختار کلاسیک. قصه می گوید. گرچه هر فیلم داستانی ای در حال قصه گویی است. بماند که برخی به اشتباه معتقدند در دسته بندی آثار سینمایی فیلم ضد قصه هم نوعی روشنفکری محسوب می شود! بیشتر قصه در یک آپارتمان روایت می شود. اما محدودیت فضا فیلم را محدود نکرده و آن هم به دلیل میزانسن فیلم است. هارمونی در رنگ و آرایش صحنه ها و لباس ها و چهره ها کمپوزیسیون معقولی ترسیم کرده است از فضای رخوت بار "بیگانه". گرچه نماها و زوایای دوربین به دلیل محدودیت این لوکشین خلاق نیستند اما نورپردازی همخوان با روح این آپارتمان و روح ساکنانش فضا را از حس و حال تله فیلم های آپارتمانی مد شده ی فعلی فاصله می دهد. در ابتدا بیننده را وارد محیط سردی می کند. اما...

اما آتشی زیر خاکستر در راه است . آتشی به اسم نسرین با بازی "پانته آ بهرام ".نسرین زن عصبی است که مسافر، خانه ی خواهرناتنی و شوهر خواهر، سپیده با بازی مهناز افشار و امیر با بازی امیر جعفری شده. نسرین یک معلم است که از محل کارش اخراج شده است. امیر شوهری تند خوست که از کار نیز بیکار شده و روی سهم الارث مادر نسرین و سپیده حساب باز کرده. اما به در بسته می خورد. به نسرین شک می کند و علت اخراج او را پیگیری می کند تا در می یابد نسرین، فراری است. امیر و نسرین باهم نمی سازند. سپیده ،هم اولین فرزندش را در جان دارد، هم درد و غصه ی خواهر و شوهر را. او آرام است و میانداری صبور در رابطه ی شوهر و خواهر. در میان تمامی تنش ها و درگیری های عینی و ذهنی شخصیت ها با خود و با یکدیگر اما نسرین دل به شخصیتی متفاوت می بازد. دوست امیر به اسم داوود با بازی هومن برق نورد.

در طی قصه شخصیت ها شناسنامه ی خود را با دیالوگ ها، بازی های صورت، بازی های بدن و به ویژه بازی های صدا برای بیننده باز می کنند. وقتی گفتگو از ارکان قابل توجه یک اثر است، بازی با صدا بسیار جلب توجه می کند. این که گفتگوها رو خوانی یک متن به نظر نیایند. بیننده در این اثر شخصیت های نسبتن باورپذیری را در فضای رئال شاهد است. شخصیت هایی که هر یک زمین تا آسمان با یکدیگر توفیر دارند. یکی عصبی است و یکی آرام، یکی تند خو است و دیگری... هر کدام در تضاد کامل با دیگری اما در نهایت، در توازن با یکدیگر. ثبات در عین بی ثباتی. درست مانند جامعه ای که تعادلش در کفه کفه کردن همین تضاد ها بقاء دارد. و هر کس برای رسیدن به تعادلی به نام بقاء نیاز دارد بپذیرد هر کس را که شبیه خودش نیست و تفاوت ها را تحمل که نه، صبوری کند تا تنها نماند.

اما بیننده ای که اقتباس سینمایی الیا کازان از "اتوبوسی به نام هوس"ِ تنسی ویلیامز را دیده، در ناخوآگاه خود به مقایسه ی این اقتباس با "بیگانه" می پردازد. اقتباسی قابل توجه با بازی مارلون براندو و ویویان لی (بازیگر زن فیلم بر باد رفته) که برای لی جایزه ی اُسکار را به ارمغان آورد. گرچه بازیگران ایرانی با رعایت مسائل اخلاقی و عقیدتی کشورمان همیشه در تلاشند تا با حداکثر توان بازی های درخشان و موجهی از خود نمایش دهند. اما قابل کتمان نیست که خطوط قرمزی هستند که گاهی قابل پیاده کردن بر پرده ی سینمای ایران نیستند. به همین دلیل در پاراگراف قبل در رابطه با باورپذیری شخصیت ها واژه ی نسبتن را گنجاندم. بعضی نقش ها جای کار دارند، بعضی نقش ها خیر. بازیگری هرچه هم بازیگر باشد مجاز به مانور نیست. بی اخلاق بودن مردی که از کارش بیکار شده، و یا عصبیت و رفتارهای روانی یک زن آن طور که باید در این اقتباس ایرانی به تصویر کشانده نمی شود. در نهایت "بیگانه" پا را فراتر نگذاشته و در نمایی به پایان راه می رسد که نسرین قدم هایش را در مسیری تاریک و گنگ بر می دارد.

البته این نه به دلیل عدم توانایی بازیگران این فیلم است که به دلیل ایرانیزه شدن اثری است که بیش از این قابلیت بومی شدن را ندارد. پانته آ بهرام را بیننده پیش از این نیز در نقش های پر هیاهو دیده است. ناگفته نماند که وی بازیگر توانمند و با تجربه ای است و انتخابی به جا برای ایفای نقش "نسرین". نقش حساسی که با وجود خطوط قرمز هم سنگینی بار این درام اجتماعی بر شانه هایش به وضوح ملموس است. حتا اگر فیلمساز چنین هم قصد نداشته سهم عظیم "بیگانه" از آنِ پانته آ بهرام است. وی حال و روز بی ثبات و هر لحظه در نوسانِ یک زن بی تکیه گاه ایرانی است. زنی که خنده هایش از سر تحمل زندگی ست و نه رضایت از زندگی. زنی که خنده هایش را زار می زند. امیر نیز با وجود بازیگریِ پر قدرت امیر جعفری در بازیِ مردی بد خلق اکثرن منفعل است و بیننده از او کنش درخور یک چنین مردی را نمی بیند. و مهناز افشار در سپیده، تداعی گرِ مهناز افشاری ست که برای بازی در "برف روی کاج ها" سیمرغ جشنواره فیلم فجر را برد. دلیل، تکراری بودن و بازیِ بد نیست. چون بخش عمده ای از هر آن چه بازیگران اجرا می کنند به خواست صاحب اثر باز می گردد. دلیل، متفاوت اجرا نشدن حس های نقش های تکراری ست.

این که چرا فیلمساز خود را چنان به سختی انداخته تا از لایه هایی از "اتوبوسی به نام هوس"، "بیگانه" ای آشنا با ذهن مخاطب ایرانی بسازد، به او و سلیقه اش باز می گردد. اما این که روندی که در وطنی کردن آثار برجسته ی جهانی تا به حال به کار برده است در یک خط راست و بی فراز و حتی بی نشیب پیش می رود، بیننده ی سینمای توکلی را راضی نمی کند. روندی به زعم طرفدارانش، محتاطانه. مقصود از بی فراز و نشیب، ریتم آرام و کند تک به تک فیلم های توکلی نیست. که این ریتم کند درون فیلم هایش نه تنها نقطه ضعف وی محسوب نمی شود بلکه گویی امضایی است از وی بر آثارش. مقصود از بی فراز و نشیب، این است که یک اثرش در جایگاهی بالا یا پایین تر از اثر قبل یا بعدش قرار نمی گیرد و این برای بیننده ای که چشم و گوشش مشتاق تفاوت ها است، تکرار محسوب می شود. منطق آن است که هر اثر در خود اثر تحلیل شود نه در مقایسه با آثار دیگر. اما نمی توان دیکته کرد که همه، بیننده ی همه نوع اثری باشند. هر بیننده ای منتقد نیست که بنا بر اقتضای شغلش هر اثری را ببیند و اثر را با خود اثر بررسی کند و نه در قیاس با آثار دیگر. بیننده ای که به قصد دریافت اثری از فیلمساز محبوبش مقابل پرده ی جادویی می نشیند، جادو می خواهد.

منبع : نوآوران

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید