امروزه فورمن را کارگردانی در حوزه سینمای تجاری می دانند اما او همواره به زبان شاعرانه و صمیمی کارهای اولیه اش وفادار مانده است.
ميلوش فورمن، در 18 فوريه سال 1932 در شهر كاسلاو چكسلولكي (كه امروزه جمهوري چك خوانده ميشود) متولد شد. به زودي با از دست دادن والدينش در اردوگاه آشويتز نازيها يتيم شد و يان توماس سرپرستي او را به عهده گرفت. او سينما را در مدرسه سينماي پراگ آموخت و در چكسلواكي سه فيلم بلند را كه در آنها از سبك كمدي مخصوص به خود بهره جسته بود ساخت، اين فيلمها عبارت بودند از پيتر سياه (1964)، عشق های يك بلوند (1965) و مجلس رقص آتشنشانها (1967). بعد از آن از پي حمله ارتش ورشو به كشورش در تابستان سال 1968 به ايالات متحده مهاجرت كرد. به رغم مشكلاتي كه در امريكا داشت به سال 1971 فيلم Takking Off را كارگرداني كرد و بعد از آن در سال 1975 با فيلم پرواز بر فراز آشيانه فاخته كه اقتباس از رمان كن كيسي بود به شهرت بينالمللي رسيد و اولين اسكار كارگردانياش را دريافت كرد. اين فيلم در كل 5 جايزه اسكار به ارمغان آورد. او در سال 1979 فيلم موزيكال مو (Hair) را جلو دوربين برد و در سال 1984 اثر جاودانه خود را با عنوان آمادئوس كارگرداني كرد. اين فيلم 8 جايزه اسكار و اعتبار بيشتر براي او به ارمغان آورد. فيلمهاي ولمونت (1989)، مردي روي ماه (1999) و ارواح گويا (2006) فيلمهاي بعدي او هستند.
دیوانه ای از قفس پرید / One Flew Over The Cuckoo’s Nest / 1975
این فیلم هوشمندانه و تأثیرگذار، مُهر تثبیت موقعیت فورمن، فیلمساز چک، در آمریکا، بود. دیل واسرمن برمبنای رمان پُرآوازه کیسی، نمایشنامهای نوشت که در دهه 1960 موفقیت بزرگی کسب کرد. در دهه 1970، کرک داگلاس که صاحب حقوق نمایشنامه و بازیگر اجرای تآثری آن بود. کار تهیه فیلم را به پسرش، مایکل واگذار کرد. تبدیل آسایشگاه روانی به دنیائی کوچک با شخصیتهائی که ناکامیهایشان معادلهائی برای ناهنجاریهای زندگی در بیرون میسازد و تصویر نظام بیعاطفه و فریبکار حاکم که پژواکی از زندان بزرگتر جامعه است، فوقالعاده صورت گرفته است. فورمن از مشاهده رفتارها و عادتهای شخصیتهای غیر طبیعیاش سیر نمیشود. کماکان بسیاری از بازیگران غیر حرفهایاند ولی نیکلسنِ بذلهگو، بیپروا و پُرانرژِی که بهرغم آگاهی بر بینتیجه بودن عصیانش، دست از کوشش برنمیدارد، عالی است و فلچر در نقش پرستار سنگدل با چهره بیحالت و صدای یکنواختش تنها بازی ماندگارش را ارائه میدهد.
آمادئوس / Amadeus / 1984
آمادئوس که در یک کلام میتوان آن را با شکوه خواند، از اثری سرگذشتنامهای فراتر میرود و به فیلمی درباره درونیترین احساسات بشری بدل میشود. ایده بازی «سالییری» با «آمادئوس»، یعنی سفارش رکوئیمی به «موتسارت» برای مرگ خود او خیره کننده است و کارگردان توسط آن با احساسات و عواطف تماشاگر بازی میکند! فیلم از معدود آثار سرگذشتنامهای است که حتی در تصویر کردن لحظههای خلق اثر توسط هنرمند کاملاً موفق است. بازیهای هالسی و ایبراهم، هر دو، درخشان است. فیلم در هفت رشته برنده اسکار میشود به جزء موسیقی! شخصیتهای آمادئوس به غایت قهرمان نیستند، آنها به یک اندازه از بینش، عقل، تدبیر، حسادت و طمع برخوردار هستند. هیچکس عمل محیرالعقولی انجام نمیدهد و درک آدمها از یکدیگر قابل تامل است. بورژوازی یکی از مسائلی است که در یکی از لایههای این فیلم مستور است. رعایت آداب مخصوص درباری و توجه قشر بالای جامعه به هنر و اپرا، اهمیت به اشرافزادگی که مسائل دسته چندم ادبیات و سینما هستند در گوشه و کنار فیلم تبیین و تعریف میگردند. شاه از طرفی، شخصیتی کلاسیک و دمده ندارد، او مشورت میکند، تصمیم میگیرد، به موقع خشمگین و به موقع خوشحال میشود و دهنبین نیز هست. شخصیتپردازی در کل بینقص و تاثیرگذار از کار درآمده است و بازی قدرتمند اف. موری آبراهام به نقش سالیری از نقاط قوت فیلم محسوب میشود. آمادئوس فیلمی است تکرار نشدنی درباره رشک، ایمان و اراده. فیلمی که هنر حسادت را بیش از هنر موسیقی یا هر هنر دیگری به رخ میکشد. آمادئوس داستان هرآن چیزی است که به آدمی اهدا میگردد و همه چیزی که از او دریغ میشود. آمادئوس همین است، هدیهای خدادادی که تنها یک نفر لایق داشتن آن است.
عشق های یک بلوند / Loves Of a Blonde / 1965
پررنگ ترین ملودرام فورمن این فیلم است که نیروهای کمیک آن نیز افزایش یافته است. یکی از تمهیدات وی برای افزایش بار کمیک فیلم استفاده از شوخی های بصری صریح تر فیلم است. افتادن حلقه ازدواج یکی از سربازان هنگام عیاشی اش با دختران، اشتباه گارسون در تحویل نوشیدنی به میز دخترها، خراب شدن پرده درست در زمانی که میلدا، آندولا را برای ارتباط با او قانع کرده است و بخصوص صحنه ای که مادر میلدا برای جدا کردن پسرش ار آندولا، میلدا را مجبور می کند تا برای خوابیدن به تخت دونفره اش بیاید. شوخی های فیلم تنها فراغت های کمیک برای تلطیف تراژدی فیلم نیستند بلکه خودشان زاده منطق تراژیک دنیای پیرامون آندولا است.
مجلس رقص آتشنشانها / The Fireman’s Ball / 1967
وقتی رئیس سابق سازمان آتش نشانی شهری کوچک تولد هشتاد و شش سالگی اش را جشن می گیرد مردم شهر به یک مهمانی بزرگ دعوت می شوند.همه اعضای شهر دعوت هستند اما همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود.یک نفر جایزه بخت آزمایی و کاندیدای ملکه زیبایی را می رباید. طنز تلخ فورمن در این فیلم به طرز استادانه خودش را نشان می دهد. فیلم بیشتر از اینکه به تحقیر آتش نشانها بپردازد سعی دارد تلفات سیاسی محلی که نتیجه کار آنهاست را بارز کند. بسیاری از منتقدان این فیلم را حمله فورمن به کمونیسم اروپایی می دانند هر چند خود فورمن در مصاحبه ای از آن طفره رفته است.
مردی روی ماه / Man On The Moon / 1999
می خواست یک قدم از تماشاچیانش جلوتر باشد، سرگرمشان کند، به هر قیمتی، خنداندن هنرش بود، خنداندن همه ی آن چیزی بود که می خواست به دنیا بدهد، با راه هایی که کسی جرات نکرده بود انجام دهد. فیلم "مردی روی ماه"، ساخته ی میلوش فورمن، داستان زندگی کوتاه اندی کافمن، کمدین آمریکایی است. جیم کری یکی از بهترین بازی های خود را در این فیلم انجام می دهد و نقش اندی کافمن را با ظرافت و دقت و حوصله ی تمام بازی کرده است. اسم فیلم، برگرفته از یکی از آهنگ های گروه آلترناتیو راک R.E.M است که برای اندی کافمن نوشته شده است.
پیتر سیاه / Black Peter / 1964
اولین تلاش فورمن برای روایت متمرکز چیزی شبیه علاقه جوانان چک به ورزش از کار در آمده است. این فیلم با سبکی همانند فیلم های مستند به فورمن کمک می کند تا روند فیلم را به جلو ببرد و به وی این امکان را می دهد که تجربه ای جدید از فیلمسازیش را بیازماید. پیتر پسری خیره سر است که در یک فروشگاه به صورت پاره وقت در تابستان کار می کند با از چند روز کار در آنجا او با کاراکترهای مختلفی برخورد می کند و تجربه او را از زندگی ، عشق و کار متحول می کند. کمدی و حالات نمایشی در فیلم و در روند داستان سرایی مشهود است اما غالب طبیعت شخصیت ها و گفتگوهایی ساده ای است که رخ می دهد.
مردم علیه لری فلینت / The People vs. Larry Flynt / 1996
اسکات الکساندر و لری کاراشوسکی فیلمنامهٔ این فیلم را نوشتند و الیور استون تهیهکننده آن بود. بازیگرانی چون وودی هارلسن، کورتنی لاو، ادوارد نورتن، برت هارلسن، دانا هانوور، جیمز کرامول و کریسپین گلاور در این فیلم ایفای نقش کردند. لری فلینت (وودی هارلسن) و برادرش جیمی (برت هارلسن) گردانندگان کلوب شبانهای به نام هاسلر هستند. لری هنگامی که مجلهاش با چاپ عکسی غیر متعارف از ژاکلین کندی فروشی سرسام آور پیدا میکند، میلیونر میشود و با یکی از کارمندان باشگاهش (کورتنی لاو) ازدواج میکند. تا این که به جرم نشر تصاویر منافی عفت عمومی و توهین به یک کشیش، کارش به دادگاه کشیده میشود. صحنه دادگاه عرصه تلاش او برای تأکید بر حق آزادی بیان است.
موی (هر) / Hair/ 1979
اواخر دهه 1960. «کلود» (سویج)، کابوی اکلاهمائی به نیویورک میآید و قرار است بهزودی برای خدمت نظام رهسپار ویتنام شود. چند روز پیش از اعزام، او در پارک سنترال چند هیپی را مشغول آواز خواندن میبیند و با رهبر هیپیها، «برگر» (ویلیامز)، آشنا میشود. آنان روز بعد در مهمانی «شیلا» (گُلدن)، دختری پولدار شرکت میکنند اما پلیس به مجلس آنان میریزد و «کلود» نیز دستگیر میشود. با این همه «برگر» مبلغ جریمه را فراهم میکند و «کلود» آزاد میشود. وقتی «کلود» برای تعلیمات نظامی به نوادا میرود «برگر» نیز همراه گروهی از هیپیها و «شیلا» به آنجا میرود. «برگر» یونیفورم میپوشد تا موقتاً جای «کلود» را در پادگان بگیرد تا او با گروه در پیکنیکی شرکت کند. وقتی «کلود» برمیگردد، میبیند «برگر» را به جای او به ویتنام فرستادهاند.
والمونت / Valmont / 1989
سال 1781. «مارکیز دو متل» (بنینگ) زنی هوسباز و ظاهرالصلاح، مسئولیت آماده کردن «سسیل دو ولانژه» (بالک) را برای ازدواجی آبرومند به عهده میگیرد، اما وقتی در مییابد داماد، محبوب پنهانی خود او است تصمیم میگیرد برای انتقام، کاری کند تا «سسیل» بیحرمت شود. او برای این منظور از زن باره معروف، «ویکونت دو والمونت» (فرت) کمک میخواهد ولی او در پی گسترش شهرت «خطرناک» خود از طریق اغوای «مادام دو تورول» (تیلی) است و بر سر موفقیت در این راه با «مارکیز» شرطبندی میکند. تلاش «مارکیز» برای ترغیب «دانسنی» (تامس)، معلم موسیقی احساساتی «سسیل»، به اغوای او نیز به جائی نمیرسد و سرانجام این خود «والمونت» است که کار را یکسره میکند...
ارواح گویا / Goya’s Ghosts / 2006
فیلم درباره دختر نوجوانی (با بازی ناتالی پورتمن) است که در ابتدای فیلم به دلیل خودداری از خوردن گوشت خوک به یهودیت متهم میشود. دادگاه عالی مسیحی او را محکوم به تحمل حبس سنگینی میکند تا اینکه کشیش لورنزو (با بازی خاویر باردم) از روی انساندوستی آمیخته با غریزه شهوانی سرکوب شده (!) به دختر بی نوا کمک میکند تا روزگار بهتری را در زندان سپری کند! از سوی دیگر پدر صاحب نفوذ دختر ضمن تهدید کردن کشیش لورنزو و به دام انداختن وی در میهمانی که به همین منظور ترتیب داده در حضور فرانسیسکو گویا (با بازی استلان اسکارسگارد) او را وادار به نگارش مطالب کفرآمیزی میکند و لورنزو را تهدید میکند که در صورت عدم حمایت و کمک به آنها در جهت آزادی دخترشان نوشتههای کفر آمیز لورنزو را برای سران حکومت مسیحی فاش سازند. فرانسیسکو گویا نقاش مشهور قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی که از رفتار غیر انسانی پدر دخترک با لورنزو خشمگین شده با ناراحتی منزل آنها را ترک میکند.