او با جن سیسکل از سال 1993 در رادیو-تلویزیون هالیوود، همکاری داشته است. همسرش جاز ایبرت، یک وکیل است. در خانهاش یک سینمای کوچک، مجسمه الیور هاردی و مجموعهای از شخصیتهای کارتونی، عروسکها و قهرمانان خیالی دارد.
راجر ایبرت اولین منتقد فیلم است که در سال 2003 برنده جایزه معتبر پولیتزر شد. بعد از او استفان هانتر به این عنوان نائل شد. نشریه فوربز از او به عنوان یکی از متفکران برتر آمریکا نام برده است. آقای ایبرت در سال ۲۰۰۲ به سرطان تیروئید مبتلا شد و در پی عمل جراحی، فک پایین و توانایی سخن گفتنش را از دست داد.و با وجود مشکلات زیادی که از لحاظ جسمانی چه در خوردن، صحبت کردن، نوشیدن و راه رفتن داشت، به دیدن فیلم و نقد آنها با علاقه فراوان ادامه میداد و در سال، بیش از 274 نقد و بالغ بر 26 مقاله برای فیلمهای بزرگ مینوشت! او همهساله مراسم اسکار و کن را هم کاملاً بررسی میکرد و از سایت IMDB خیلی استفاده میکرد
راجر ایبرت چهارم آوريل 2013 در هفتاد سالگی درگذشت.
پدرخوانده 1972
این اثر باشکوه و عظیم، بر مبنای رمانی پُر آوازه از پوزو، یک شبه کوپولای جوان و مستعد را به گرانترین، پولسازترین و مطرحترین کارگردان دهه 1970 تبدیل میکند. خود فیلم نیز از هر جهت به یک اثر حماسی - چه در موضوع و چه در ساختار - شبیه است و به آسانی میتوان آن را نمونهای و جریانساز دانست. موسیقی درخشان روتا به این اثر برجسته، جلوهای خاص بخشیده و فیلمبرداری ویلیس بینظیر است. بازیهای تمام بازیگران نیز مثالزدنی است و صحنه غُسل تعمید که طی آن با تدوین، موازی (کار ویلیام رنولدز، پیتر زینر، مارک لاب و مورای سولومون) تماشاگر، نظارهگر خونریزیهای «مایکل» است، ازیااد نرفتنی است (با دو دنباله ساخته خود کوپولا در سالهای 1974 و 1990 ادامه مییابد و دو قسمت اول آن برای تلویزیون تدوین مجدد میشود).
گاو خشمگین 1979
نقطه اوج رابطه چندین ساله اسکورسیزی، شریدر و دنیرو. سبک بصری به غایت پیچیده اسکورسیزی که ترکیبی از حرکتهای دوربین افقی و عمودی است به همراه حاشیه صوتی صدای گاو، در صحنههای مشتزنی، بسیار تکاندهنده و بدیع است. انتخاب فیلمبرداری سیاه و سفید برای تشدید احساس نوستالژیک نسبت به دهه 1940 و شاید هم برای اثبات جمله آغازین جیک لاموتا در کتاب خاطراتش «با مرور خاطراتم احساس میکنم دارم یک فیلم سیاه و سفید میبینم» است. دنیرو برای ایفای نقش «لاموتا»ی بازنشسته وزنش را بیش از بیست کیلو افزایش داد تا این آموزه استانیسلاوسکی را که «بازیگر برای رسیدن به روح نقش حتی باید از جسمش هم بگذرد» اثبات کند. با همان درون مایه مورد علاقه اسکورسیزی درباره آدمهای حاشیهای و نه چندان جذاب. مارتین حاصل دو سال و نیم تحقیق درباره زندگی و شخصیت جیک لاموتا را در اختیار شریدر قرار میدهد. تلما شونمیکرِ تدوینگر، در کنار دنیرو، ستاره فیلم است.
رویاهای هوپ 1994
داستان فیلم مستندی درباره دو پسر اهل شیکاگو است که تلاش می کنند در راه رسیدن به لیگ حرفه ای بازیکن تیم بسکتبال کالج شوند. با دیدنش به راههای جدید برای دنیای اطرافمان فکر میکنیم و زندگی را لمس میکنیم.
رفقای خوب 1990
مطالعه ای عميق و قابل تامل در باره زندگی گانگسترها و فرهنگ آنها. اسکورسيزی با دقت تمام جزئيات زندگی گانگسترها و روابط درونی آنها را ترسيم می کند. گانگسترهای اين فيلم بيش از هر فيلم ديگری در اين ژانر، واقعی و باورپذير تصوير شده اند.
با اينکه رفقای خوب تجليلی از زندگی گانگسترهاست و اين زندگی را جذاب، خواستنی و غبطه برانگيز تصوير میکند اما رويکرد اسکورسيزی در مواجهه با ژانر، در تضاد با رويکرد حماسی و رمانتيک کاپولا در فيلم پدرخوانده قرار دارد.
فارگو 1996
بازگشت به شکل و قالبهای اولیه که نشاندهندهٔ تسلط و توانائی کوئنها در آمیزش ترس و طنز و رسیدن به گروتسکی شخصی است، در فارگو، از ̎سبکگرائی̎ و به بازی گرفتن قراردادهای ژانری تشنهٔ خون (ساختهٔ خود کوئنها، ۱۹۸۴) خبری نیست ولی در عوض نوعی شکل ضد نمایشی و تعمداً بیروح انتخاب شده که بهخوبی فضای سرد و مرگبار فیلم را بیان میکند. انتخاب مکدورمند برای ایفای نقش زنی باردار که عملاً از انجام هرگونه کنش فیزیکی ناتوان است، برای تشدید این حس غیرنمایشی فیلم بوده است.
فهرست شیندلر 1993
این اثر جنجال برانگیز اسپیلبرگ به رغم شباهتهای تماتیک پراکندهای با آثار قبلی (برخورد نزدیک از نوع سوم، ۱۹۷۷، امپراتوری خورشید، ۱۹۸۷ و حتی قسمت سوم ایندیانا جونز، ۱۹۸۴، که در آن هم قهرمانی بیزار از نازیها میدانداری میکند)، در کارنامهٔ او اثری متمایز است. فهرست شیندلر بیشک فیلمی به غایت تأثیرگذار است و سبک بصری فیلم، سیاه و سفید و پرگرین شبیه فیلمهای خبری با دوربین روی دست آشفتهای که جای تکنیک صیقل یافتهٔ فیلمهای قبلی او را گرفته و سرانجام نوعی خودانگیختگی ناشی از عدم کاربرد فیلمنامهٔ مصور، در این میان سهم مؤثری دارد. در اینکه فیلم با تمام قوا احساس تماشاگر را به بازی میگیرد، شکی نیست ولی نکتهٔ ظریف و اساسی، همسانی پرمعنا و زیرکانهای است که اسپیلبرگ میان خود و ̎شیندلر̎ به عنوان معرکهگردانانی در خدمت تودهها القا میکند.
جنس مناسب 1983
احیاگر ژانر هوانوردی، با ادای دینهای آشکار به شاهکارهای کلاسیک این ژانر از بالها (ویلیام ولمن، 1927) گرفته تا فقط فرشتگان بال دارند (هوارد هاکس، 1939). اقتباسی هنرمندانه از رمان پُرفروش وولف که به مضمون اصلی آن یعنی کنکاش در «اسطوره مردانگی» وفادار میماند. تصویری غمگنانه از آخرین کابویهای قرن که نمیخواهند به قراردادهای عصر تکنولوژی تن دهند؛ خلبانانی که با عشق و غریزه پرواز میکنند و تکنیک را حوزه این عشق میدانند.
کار درست را انجام بده 1989
بدون شک پس از تماشای این فیلم که به خانوادههایش شش سیاهپوست کشته شده در درگیریهای نیویورک تقدیم شده، میتوان لی را به نژادپرستی متهم کرد! او چنان راه افراط را میپیماید که حتی به رسانهای که خود با آن کار میکند نیز بیحرمتی روا میدارد: عکسهای بزرگترین بازیگران سینما (رابرت دنیرو، آل پاچینو، فرانک سیناترا و...) که بر دیوار رستوران نصب شدهاند به صرف نبودن عکس یک سیاهپوست در میانشان آتش زده میشوند و کارت پستالی از تنها عکس مشترک مارتین لوترکینگ و مالکوم ایکس، جایگزین همه آنها میشود! در حالی که لی خودش به صراحت جمله مالکوم ایکس مبنی بر اعمال خشونت را بر نصیحت صلحآمیز لوترکینگ ترجیح میدهد، دیگر لیلی بای مقایسه گفتار آن دو در پایان فیلم باقی نمیماند. زیرا فیلمساز پیشاپیش نظرش را تحمیل کرده است و این اعمال نظر مانع میشود که حتی بتوان با تیپهای متعدد فیلم احساس نزدیکی کرد.
نشویل 1975
نمونهای موفق، پخته و سرشار از اعتقاد به نفس از سبک بداههپردازانه آلتمن و نوعی موزیکال برای دهه هفتاد با این باور آشکار که یک جامعه متلّون و پُرتناقض را نمیتوان در خلال داستانی واحد و منجسم (بهمعنای قرار دادیاش) بهتصویر کشید. نشویل گوشههائی از زندگی شخصیتها را نشان میدهد، روی هیچ یک از قصههایش تأکید نمیکند، برخوردهائی کوتاه و مقطعی میان آنان میسازد و هرگز نمیکوشد خودانگیختگی و آزادی عمل را فدای دستیابی به نتیجهگیریهای روائی کاذب کند. کاریکاتوری عظیم و گزنده از زندگی آمریکائی که پایتخت موسیقی کانتری آمریکا را بهعنوان سوژه برگزیده است. به اضافه انبوهی از بازیگران، آوازهای متعدد - که آلتمن میکوشد ناپختگی اجرا کنندگانشان را منتقل کند - ارجاعات به فرهنگ موسیقی کانتری و چهرههای شاخص این عالم.
زد 1969
فیلم «زد» پیش از هر چیز به دلیل اینکه از یک ماجرای واقعی الهام گرفته، مورد توجه است. فیلمی که به یک دوره تاریخی می پردازد. و هر چند شاید امروزه به یک موضوع قدیمی و کهنه تبدیل شده باشد (موضوعی که متاثر از زمانه خودش است) اما به عنوان یک اثر سیاسی ناب که واقع گرایانه و شجاعانه عمل می کند، فیلمی باارزش و فوق العاده است.
کامب 1995
Crumb مستندی درباره تجارب و شخصیتهای خانواده کامب بویژه دو برادر رابرت کامب یعنی ماکسون و چارلز، همسر وی و فرزندانش میباشد.
شام من با آندره 1981
درام تا اندازه ای بیش از حد ستایش شده ی "شام من با آندره" یک گفتگوی فیلم شده بین دو همکار تئاتری است و بسته به آنکه این گفتگو برای تماشاگران جالب باشد یا نه، فیلم می تواند جذاب و در عین حال خسته کننده باشد. به رغم آنکه لویی ممال از یک سبک بصری مینیمال بسیار مناسب برای ساخت فیلمش بهره برده است.
آمادئوس 1984
اقتباس درخشان میلوش فورمن از نمایشنامه معروف پیتر شیفیر، یک روایت داستانی از آخرین روزهای زندگی آنتونیو سالی یری است. کارگردانی و موسیقی این فیلم عالی هستند آمادئوس فیلمی است که هر دوستدار موسیقی و هر دوستدار سینما و یا هر کسی که به زیبایی احترام می گذارد باید آن را ببیند.
یک حرکت نابجا 1992
این فیلم یک فیلم دورگه است: هم سینمای جاده ای است و هم فیلمی به سبک "ماجرای نیمروز" درباره قهرمانی که در آستانه درهم شکستن است. فیلم دلهره معمولی و همچنین کم هزینه را از طریق یک فیلمنامه پیچیده با مضمون نژاذی و یک رشته روابط سیاه و سفید به هم پیوند می زند. نژاد مختلط لیلا- فانتاسیا و دو عاشق سفبدپوستش (ری و هاوکینز) مشارکت ری در قتل به همراه پلوتو و تیم پلیسی کول و مک فیلی نمونه هایی از دو رگه ای بودن فیلم قلمداد می شوند.
آخرین تانگو در پاریس 1972
در سال ۱۹۹۵ بر این فیلم نوشتم “براندو در صحنه ها به عنوان یک بازیگر حضور دارد و اشنایدر به عنوان یک شیء.” باز هم اشتباه میکردم. هر دو در صحنه ها به عنوان بازیگر حضور دارند اما من اشنایدر با به عنوان شیء ای میدیدم که مجذوب انفصال بین خام بودن ِ بلوغش و بدن شهوت انگیزش شده است. من ماهیت او را اینطور تعیین کرده بودم اما نه فیلم بر آن صحه میگذارد و نه براندو. آنچه که او رازهایش را مخفی مخفی میسازد، صمیمیت را رد میکند و وحشیانه با او رفتار میکند، در صحنه ای که او با جسد همسرش روبرو است توضیح داده شده است و احتمالا این کارها تجربههای شخصی او است از سکس.هنگامی که در سال ۱۹۷۵ با اشنایدر مصاحبه میکردم، به من گفت که همراه با براندو آن صحنه حمام را از روی بداهه اجرا کرده اند. صحنه ای که براندو مشغول اصلاح پاهای او است در حالی که همزمان حرف هم میزنند. براندو همیشه دوست داشت که کاری را با دستهایش انجام دهد. به نوعی سرگرم شود. دیالوگ های آنها در این صحنه همانند یک گفتگوی کاملا واقعی است که در چنین مواقعی بر زبان جاری میشود. آنها حتی بعضی اوقات کلمات را اشتباه میگویند و همچنین مکثهای کوتاه و انفصال هایی در این صحنه وجود دارد که بر بداهه بودن آن صحه میگذارد. مکالمه این صحنه به نظر میرسد که خودش در جستجوی پیدا کردن راه خودش است.در فیلمی که بر دو کاراکتر متمرکز شده اشت که غریب به نظر میرسند، برتولوچی و بازیگرانش به قسمی از رابطه جنسی دست مییابند که فیلم ها به ندرت به آن نزدیک میشوند. در اینجا بازی از روی بداهه مجاز است، در صحنه رو در رویی براندو با معشوقه زنش، پال سرفه میکند و در این لحظه ما حقیقتا حس میکینم که او سرفه میکند و این را میپذیریم. اما در دیگر فیلم ها بازیگران هیچ وقت سرفه نمی کنند مگر اینکه در فیلم نامه باشد.
مش 1970
مش از همان ابتدا نشان می دهد چه در سر کارگردان است.با دیدن صحنه های حمل مجروحان جنگی و گوش دادن ترانه ای شاد با عنوان ((خودکشی درد ندارد))!همه چیز از هجوی بر جنگ خبر می دهد.مش نتنها افراد درگیر در جنگ را مورد انتقاد قرار می دهد بلکه آرمان هایی که باعث خلق جنگ شده اند را هم به سخره می گیرد.در اصل مشکل همین آرمان هایی هستند که نیستند.بسیاری از شخصیت هایی که در فیلم میبینیم اصلا به این آرمان ها پایبند نیستند و دیگران هم فقط آرمان گرا به نظر می رسند و در ادامه تشت رسوایی شان به زمین می افتد.
مش فضایی هجو آمیز و در عین حال واقعی دارد.فیلم با تمام اغراق هایش باز هم آنقدر واقعی جلوه می کند که به فیلمی صرفا برای خندیدن تبدیل نشود.کار فیلمساز در این مورد عالی است.
مهرورزی 1983
حرکت از کمدی به سوی ملودرام اشکانگیز در این ساخته بروکس، کهنه کار دنیای تلویزیون بسیار ماهرانه و غافلگیر کننده صورت میگیرد (بروکس نویسنده فیلمنامه و یکی از تهیه کنندگان فیلم هم بوده) مهرورزی با اقبال عمومی بسیاری روبهرو شد و بروکس را به ادامه کار در سینما دلگرم کرد، در حالی که آشکارا عناصر رایج در مجموعههای تلویزیونی را به خدمت قدرت مشاهده استثنائی بروکس و ذوق و افرش در شخصیتپردازی و گفتوگونویسی در میآورد.
زانوی کلیر 1971
“جروم” آخرین تعطیلات مجردی خود را در رودخانه آنسی می گذراند جایی که با “آرورا” دوستی قدیمی و نویسنده ای ایتالیایی برخورد می کند. او با دختر نوجوان صاحب زمین “لاورا” آشنا می شود اما عاشق خواهر ناتنی او “کلیر” می شود و…
مهاجران 1971 و سرزمین جدید 1972
مهاجران بر مبنای چهار رمان موبرگ اثری حماسی و پُرهزینه است. تروئل همکار فیلمنامهنویس، فیلمبردار و تدوینگر فیلم هم بوده است. کار نورپردازی خوب و ترکیببندیهای تصویری زیبائی دارد اما ریتمش کند مینماید. البته تروئل قصد داشته که کار را بیش از حد نمایشی نکند و گفته خودش شیوهای مستندگونه پیش بگیرد. او برخلاف برگمان پس زمینه تآتری ندارد و بدین حیث بازیگران را در کارشان آزاد گذاشته است.
رنگ ارغوانی 1985
اقتباس اسپیلبرگ از رمان ستایش شده واکر، مخالفت کسانی را برانگیخت که پرداخت شبه فانتزی او از معصومیت سرکوب شده را مغایر با جدیت و حساسیت داستان ستمهای نژادی و حتی جنسی میدانستند. اما در واقع اسپیلبرگ در حیطهای ناآشنا بهطرز غافلگیر کنندهای به موفقیت رسیده است. قالب اصلی داستان، نامههائی که «سلی» به خدا مینویسد و جابهجا به آن اشاره میشود و تصویر آن از دشواریهای زندگی زنی سیاه تعدیل شدهتر است، فیلمبرداری زیبا و خوش آب و رنگ داویو، فضائی نامعمول برای فیلمی درباره سیاهان فراهم میآورد و موسیقی جونز پُر از ملودیها و آوازهای سیاهان است. فیلم دو ستاره جدید، گُلدبرگ و وینفری را نیز معرفی کرد.
هانا و خواهرانش 1986
اقتباس بسیار آزاد از سه خواهرِ آنتون چخوف و یکی از کاملترین و پیراستهترین فیلمهای آلن، مرکب از قصه موازی جداگانه که هر از گاه با هم تلاقی مییابند. قالبی که به او آزادی عمل دلپذیری در بررسی شخصیتهای مختلف و دیدگاههای ناهمگون نسبت به زندگی میدهد. آمیخته با شفقت و همدردی بیشائبهای نسبت به شخصیتهائی که آرامآرام راه رضایت از رابطهها و تحقق قابلیتهایشان را مییابند و بر امیال، نگرانیها و ترسهای موقتی خود فائق میآیند
خانه بازی ها 1987
روان پزشک موفقی به نام «مارگارت فورد» (کروز)، درگیر کلاهبرداری های مردی به نام «مایک» (مانتینا) و همکاران او می شود.
شوا 1985
این مستند 9 ساعته به گفتگو با شاهدان عینی و بازماندگان واقعه ی هولوکاست می پردازد.