1- «رشته ی خیال» PHANTOM THREAD
فیلم عاشقانه ای ست بین «رینولدز» و «آلما». عاشقانه ای که در دهه پنجاه میلادی می گذرد.
خیاطی معروف که شیفته کار خودش است و وسواس خاصی دارد، «آلما» را به عنوان یکی از مدل های خیاطی خودش انتخاب می کند و.....
کارگردان از همان ابتدا، شروع به ساختن شخصیت رینولدز در فیلمش می کند، شخصیتی که با ریزبینانه ترین حالت ممکن ساخته می شود. اما به نظر می رسد که در پرداخت به این جزئیات کمی اغراق کرده است و همین باعث شده تا برای پرداخت به رابطه عاشقانه و نقطه عطف فیلم که تلاش آلما برای حفظ، برتری و تسلط یافتن به رینولدز است، وقت کم بیاورد. از طرفی همین اغراق باعث شده تا فیلم مخاطب خود را تا حدی کسل هم بکند.
در واقع هدف اصلی فیلم نشان دادن روابط های خاص و پیچیده انسانی است و این بار برتری و تسلط یافتن عاشق و معشوق به همدیگر را نشانه رفته است.
فیلم یک موسیقی متن بی نظیر هم دارد که در تمام مدت فیلم باعث می شود از آن لذت ببرید. قاب بندی های دقیق فیلم، طراحی صحنه و لباس و بازی های خوب نیز از جمله نکات مثبت دیگر فیلم است. شوی لباسی هم که در فیلم راه می افتد، می تواند برای دوستداران مد جذاب باشد.
در نهایت رشته خیال فیلمی خوش ساخت، با پرداخت جزئیات دقیق است که قرار نیست مخاطبش را در هیجان و تعلیق نگه دارد و عمدتا روابط بین آدم ها را به صورت روانشناسانه نشان می دهد. که می توانست بهتر از این هم باشد.
رشته ی خیال یقینا فیلمی است که در آینده، آکادمی اسکار قانع خواهد شد که نسبت به آن بی مهری کرده است.
2- «نابودی» ANNIHILATION
معجونی ست از تخیل، ترس، زیبایی،معما و درام.
«لینا» یک زیست شناس است که شوهرش چند سال قبل به ماموریتی در ارتش رفته و بازنگشته، اما یک شب به خانه می آید....... و ماموریتی برای خود «لینا»، برای شناختن پدیده ای عجیب و شاید شناخت خود.
موسیقی متن فیلم در یک کلام عالی ست و برای هر لحظه متناسب با آن لحظه می نوازد. جلوه های بصری زیبا با ترکیبی از طبیعت و فانتزی. کارگردانی و تدوین بسیار خوب و بازی های کنترل شده.
و البته فیلمنامه ای که به خوبی از پس ارائه این حجم از اطلاعات برآمده، تعلیق خود را حفظ کرده و توانسته تناسب خوبی میان واقعیت و فانتزی برقرار کند.
البته توی فیلم هم کلی سوال بی جواب یا تصویر بدون کد وجود دارد که واقعا نمی دانم فیلمنامه از پس پاسخ به آنها برنیامده یا من متوجه نشده ام و یا اصلا عمدا ، فیلم دست به چنین کاری زده است!!! در نهایت «نابودی» یک فیلم عالی است که خوب هم ساخته شده، با کلی رمز و راز عجیب. حتما باید با دقت آن را ببینید، به تک تک دیالوگ ها و حرکات آن توجه کنید، برداشت خودتان را از آن داشته باشید و لذت هم ببرید.
3- «مرز» BORDER
خوب بودن یا شرارت انسان تا چه حد به ویژگیهای ژنتیکی او مربوط میشود و تا چه حد به خاطر محیط زندگی اوست؟
«تینا» دارای ویژگی های جسمی خاصی است که به دلیل تغییرات ژنتیکی و کروموزومی در او ایجاد شدهاند. او در یک اداره پلیس مشغول به کار است که روزی با فردی روبهرو میشود که ویژگیهای یکسانی با او دارد.....
از فیلمنامه شروع کنیم که فیلم یک ایده بسیار جذاب دارد ایدهای که طوری در فیلمنامه پرداخت شده که در خدمت هدف فیلمساز است. هدفی که قرار است انسان را در رابطه با خیر و شر به تکاپو و فکر وادارد و در این رابطه دارای پرداخت های بسیار خوبی است. ضمنا فیلمنامه برخی ویژگی های خلاقانه نیز دارد که از این جهت قابل تحسین است. از طرفی کارگردان می داند دوربینش را کجا قرار دهد تا به بهترین نحو دغدغه ی فیلم را به نمایش درآورد. چهره پردازی و موسیقی فوق العاده هم در کنار لوکیشن های خاص نیز کمک می کنند تا احساس به نحو مناسبی به مخاطب منتقل شود
البته خلاقیتهای فیلمنامه و تمرکز عمدی کارگردان بر روی مواردی، دارای ویژگیهای مشمئز کننده می باشد و ممکن است مخاطب عادی را پس بزند. که فیلم از این بابت ریسک کرده است.( به شخصه پایان بندی فیلم را نیز دوست نداشتم)
در نهایت «مرز» فیلم بسیار خوبی است که یک کارگردان ایرانی (در سوئد) را پشت دوربینش می بیند، فیلمی متفاوت با ساخت عالی که مطمئنا ارزش دیدن و تأمل را دارد ولیکن قبل از دیدن فیلم خودتان را برای دیدن لحظات مشمئزکننده آماده کنید.
و یادتان باشد که فیلم برای دیدن در کنار کودکان مناسب نیست.
4- «وداع» THE FAREWELL
مطمئنا همگی توی زندگی مان برای این که عزیزی را ناراحت یا نگران نکنیم دروغهایی گفته ایم، بزرگ یا کوچک.
اما به درست یا غلط بودن آنها باید فکر کرد......
مادربزرگ «بیلی» به بیماری سرطان مبتلا شده و فقط سه ماه دیگر زنده است......
فیلم با یک تناقض شروع می شود با تصویر تابلویی بسیار زیبا که صدای خدمه بیمارستان در پس زمینه می آید. تناقض یا تردیدی که قرار است مخاطب را در سرتاسر فیلم با خود درگیر کند، تردید میان دروغ و راست.
مطمئناً نقطه قوت فیلم پرداختهای بسیار خوب کارگردان است. پرداخت هایی که فیلمنامه ی منسجمی پشت خود دارد. پرداختهایی که با درست چرخاندن دوربین روی چهره ی شخصیتها، بازی با رنگها و حرکات صحیح و غیر کلیشه ای بازیگران به بار نشسته و منجر به ساخت میزانسن های صحیح شده است.
از طرفی فیلم سعی کرده تا، با به معرض قیاس گذاشتن فرهنگ چین و آمریکا و بررسی مسائل مهاجرت، مخاطب را با این دو مقوله نیز درگیر کند که البته زیاد بی طرف نبوده و بهتر است حواسمان به این جانبداری باشد.
انصاف نیست به موسیقی متن و بازی های بسیار عالی فیلم نیز اشاره نکنیم که تاثیر بسیاری در انتقال احساس به مخاطب داشته اند.
در نهایت «وداع» فیلمی خوب و دوست داشتنی است که پرداخت های زیبایی دارد و مطمئناً به یک بار دیدنش می ارزد، اما نمی تواند به فیلم ماندگاری تبدیل شود.
و یادتان باشد که قرار نیست شما را به هیجان بیاورد.
5-«شاهین کره بادام زمینی» THE PEANUT BUTTER FALCON
«زک» پسری نوجوان است که مشکلات سندروم داون دارد اما قصد دارد که از آسایشگاه فرار کند و قهرمان بشود که..... ایده اولیه و راهی که فیلم برای بیان ایده اش طی می کند کاملاً تکراری و معمولی است اما ظرافت در ساخت و پرداخت های بسیار خوب فیلم آن را به اثری ارزشمند تبدیل کرده است. پرداختهایی مثل قرار دادن رابطه «تایلر» و برادرش در پس زمینه و تعمیم آن به رابطه «زک» و «تایلر»، کمک گرفتن حداکثری از خرده روایت ها برای پیش بردن فیلم. روایت هایی مانند «دانکن»، پیرمرد نابینا و..... که سعی شده تا در حد یک تیپ نبوده و شخصیتهای قابل درکی را ارائه دهند.
ظرافت در ساخت که شامل قاب ها و لوکیشن های بسیار زیبا می شود، موسیقی بسیار متناسب با فضای فیلم، انتخاب بازیگران متناسب با نقش ها و در پی آن بازیهای بسیار خوب.
البته فیلم از بابت روایت لکنتهایی دارد. مانند رویارویی مربی آسایشگاه با تایلر در مسیر و حتی چرایی اصرار مربی برای پیدا کردن «زک»
در نهایت «شاهین، کره، بادام زمینی» کمدی_درام زیبا، خوش ساخت و قابل احترام است که بعد از دیدنش حس خوبی خواهید داشت و می تواند برایتان امیدبخش بوده و ارزش یک بار دیدن را داشته باشد اما اگر شدیداً به دنبال خلاقیت و تنوع در فیلم دیدن باشید راضی تان نخواهد کرد.
و یادتان باشد که دنیای فیلم تفاوت زیادی با واقعیت دارد.
6- «ردی به جای نگذار» LEAVE NO TRACE
«تام» و پدرش به صورت غیرقانونی در یک پارک جنگلی زندگی می کنند. با کمترین امکانات ممکن و بدون دغدغه های اجتماع که....... "یه جورایی خوبه که اعتماد یه جعبه کامل از مخلوقات رو داشته باشی. مخلوقاتی که اگه بخوان میتونن بیان بیرون و بکشنت. پس اینکه من، اعتمادشون رو دارم واسم خیلی ارزش داره. من سخت کار کردم تا گیرش بیارم."
این جملات را پیرزن به «تام» می گوید. زمانی که جعبه ی زنبورها را به او نشان می دهد در حالی که بدون لباس محافظ به زنبورها دست می زند. و این جملات شاید نقطه عطف فیلم است. اینکه زندگی در اجتماع و میان مردم به سختی اش می ارزد یا باید از سختی های آن فرار کرد. و سلسله اتفاقاتی در فیلم که می افتد تا «تام» به نقطه ی پایانی فیلم برسد. میان رفتن و ماندن. میان پدر و خودش.
همه چیز در فیلم روتین و زیباست. از لوکیشنها گرفته تا کارگردانی و بازی ها. ریتم ملایمی دارد و البته هیجانی برای مخاطب ایجاد نمی کند. شاید «زیبا» تنها کلمه ای است که می توانم برای کل فیلم به کار ببرم. و چقدر انتخاب و بازی توماسین مک کنزی را در نقش «تام» دوست داشتم.
و یک ایراد اینکه فیلم بابت فرار پدر مخاطب را قانع نمی کند
در نهایت« ردی به جا نگذار» فیلمی بسیارخوب و قابل احترام است که حس زیبا و دوگانگی را به مخاطب منتقل می کند. اگر به دنبال هیجان های کاذب در فیلم نباشید، حتما فیلم را دوست خواهید داشت و کلی لذت خواهید برد.