جمعه, 20 اسفند 1400 18:01

اگر «گزارش فرانسوی» وس اندرسون را دوست داشتید، این ده فیلم را نیز ببینید

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
اگر «گزارش فرانسوی» وس اندرسون را دوست داشتید، این ده فیلم را نیز ببینید اگر «گزارش فرانسوی» وس اندرسون را دوست داشتید، این ده فیلم را نیز ببینید

سی و یک نما - پس از اکران ناموفق فیلم «گزارش فرانسوی» وس اندرسون به دلیل بیماری کرونا و تاخیر یکساله، سرانجام فیلم سال پیش در سینماها به نمایش درآمد. در فیلم شاهد تعدادی داستان اپیزودیک هستیم که توسط کارکنان یک مجله آمریکایی واقع در شهر خیالی فرانسوی بازگو می شود. خوب یا بد، این بهترین فیلمی است که وس اندرسون تا به حال ساخته است. تلفیقی از همه مضامین، تصاویر و طنز عجیب غریبی که او در طول زندگی حرفه ایش در بقیه فیلم هایش به تصویر کشیده است.

اندرسون مانند هر کارگردان کاربلدی که دوربین به دست گرفته، هنگام ساخت فیلمش از مجموعه فیلم های متنوعی الهام گرفته است. منبع اصلی ما در این گزارش فهرستی است که توسط تهیه کنندگان فیلم ارائه شده که شامل آن دسته از فیلم هایی است که در طول ایده پردازی فیلم «الهام بخش بازیگران و عوامل بوده»، از جمله پنج فیلمی که شخصاً توسط خود کارگردان انتخاب شده اند. ده فیلمی که در این فهرست آورده ایم مطمئناً پس از تماشای «گزارش فرانسوی»، دیدنشان لذت بخش تر و جذاب خواهند بود. بدون مقدمه، اجازه دهید هر یک از آنها را با هم مرور کنیم.


1. The 400 Blows (1959).jpg

چهارصد ضربه (Les Quatre Cents Coups) ۱۹۵۹ به کارگردانی فرانسوا تروفو

اولین فیلم به کار بزرگ فرانسوا تروفو اختصاص دارد، یک فیلم مهم در موج نو فرانسه که هنوز هم به درستی معیار طلایی درباره ویژگی های اولیه موج نو است.

فیلم در قالب یک داستان زندگی‌نامه‌ای ساده، زندگی پسری پاریسی به نام آنتوان دوآنل را که در آستانه بلوغ قرار دارد، به شکلی روان و طبیعی روایت می‌کند. پسری که خواه با فرار از مدرسه یا ارتکاب خطاهای کوچک خودش را دائما به دردسر می اندازد. نیروی محرکه فیلم، بررسی اقتداری است که پسر عمدتاً از سوی غفلت والدین و معلمان تحقیرکننده می بیند. آنتوان جوان به جای دریافت هر گونه راهنمایی ارزشمند، توسط هر شخصیت معتبر زندگی‌اش تحقیر، طرد و سرزنش می‌شود، که در نهایت او را وادار می‌کند تا زندگی بدون قید خودش را دنبال کند. شخصیت آنتوان ژان پیر لئو از زندگی خود تروفو گرته‌برداری شده و با ظرافتی کم‌نظیر پرداخته شده‌است.

وس اندرسون گفته که این فیلم به طور خاص «یکی از دلایلی است که به فکر فیلمسازی افتادم». به گفته رابرت یومن، فیلمبردار قدیمی اندرسون، 400 ضربه جزو پنج فیلمی بود که کارگردان هنگام فیلمبرداری گزارش فرانسوی به عوامل نشان داده است.


2. His Girl Friday (1940).jpg

منشی همه‌کارهٔ او (His Girl Friday) ۱۹۴۰ به کارگردانی هاوارد هاکس

از میان تمام ویژگی هایی که وس اندرسون در هر فیلمی به کار می برد، استفاده خاص او از زبان شاید تعیین کننده ترین آنها باشد. تمایل او در استفاده از دیالوگ‌های تند و واقعی در فیلمنامه «گزارش فرانسوی» دو چندان شده، فیلمی که به نظر می‌رسد کارگردان در حال رقابت با خودش است تا بتواند فیلمی به شدت انسانی بسازد.

هر علاقه‌مند به رژه‌های پرمخاطب اندرسون و سرعت تهوع‌آور، با تماشای رام‌کام هیجان‌انگیز هاوارد هاوکس احساس راحتی می‌کند. این فیلم مشابه گزارش فرانسوی، قصیده‌ای از صمیم قلب برای روزنامه‌نگاری قدیمی است، البته با دوز تزلزل ناپذیر بدبینی که در کل داستان وجود دارد. کری گرانت و روزالیند راسل در نقش یک ویراستار سرسخت و یک گزارشگر تحقیقی بازی می‌کنند تا قبل از بر هم زدن نامزدیشان، آخرین اخبار را با هم پوشش دهند. هم اندرسون و هم هاکس روایات خود را طوری می سازند که با دیالوگ های همپوشانی شان مطابقت داشته باشد – اولی همیشه در خدمت دومی است. همانطور که هاوارد هاکس می‌گوید: متوجه شده بودم که زمانی که مردم صحبت می‌کنند، صحبت آن‌ها بر روی صحبت دیگری ست، مخصوصاً مردمانی که سریع صحبت می‌کنند یا بحث می‌کنند یا چیزی رو دارند توضیح می‌دهند برای همین ما دیالوگ‌ها رو طوری نوشتیم که ابتدا و انتهای آن‌ها به نوعی غیرضروری باشد و اون دیالوگ‌ها برای هم پوشانی (روی دیگری رو پوشاندن) اونجا بودند، نکته‌ای که با دیدن فیلم کاملاً متوجه آن می‌شوید.


3. Submarine (2010).jpg

زیردریایی (Submarine) ۲۰۱۰ به کارگردانی ریچارد آیوادی و بن استیلر

وس اندرسون در به تصویر کشیدن دردهای فزاینده ای که از سنین پایین به وجود می آید، استاد است. از راشمور تا پادشاهی طلوع ماه، شخصیت‌های اصلی او دارای ویژگیهایی هستند، جوان، عصبی، از نظر اجتماعی ناتوان، متکبر و در مرز غیرقابل تحمل، اما همیشه میشود با آنها ارتباط برقرار کرد. علاوه بر اینها، همه آنها عمیقاً مشتاق یک الگوی پایدار هستند تا آنها را در مسیر درست هدایت کند، چیزی که معمولا در هسته خانواده های ناکارآمد آنها یافت نمی شود.

الیور تیت، نوجوان 15 ساله عجیب و غریب که نقش اصلی این فیلم است، تمام ویژگی های بالا را در خودش دارد. در واقع، تصور اینکه او را با شخصیت مکس فیشر یا تیموتی شالامی در گزارش فرانسوی مقایسه کنید چندان هم بی راه نیست. الیور عادت دارد آشفتگی درونیش را با بی‌تفاوتی ظاهریش پنهان کند، اما وقتی با طلاق قریب‌الوقوع والدینش یا اولین رابطه جدی‌اش با همکلاسی‌اش مواجه می‌شود، انجام این کار برایش سخت می‌شود.

زیردریایی فیلم دوران بلوغ است که رد پایش را به راحتی می توان در آثار اندرسون دید. از نظر نشانه‌های بصری و پالت‌های رنگی زیباشناختی، فیلم کاملا الهام‌بخش بوده، شاید به صورت کامل در این کار موفق نشود ولی دو فیلم خیلی به هم نزدیک شده اند.


4. Vivre Sa Vie (1962).jpg

گذران زندگی (Vivre sa vie) ۱۹۶۲ به کارگردانی ژان-لوک گدار

چیزی که سه بخش گزارش فرانسوی را با هم ترکیب می کند، این نیست که آنها زیر یک پرچم به نام آفتاب شامگاهی لیبرتی کانزاس قرار می گیرند بلکه وضعیت احساسی است که هر شخصیت در آن قرار می گیرد. اسم شهر خیالی به قدری هوشمندانه است که کل داستان را پوشش می دهد. با وجود همه اتفاقات پر جنب و جوش آنها، به نظر می رسد هیچ کس قادر نیست از سرخوردگی معنوی خودش فرار کند.

ژان لوک گدار - که اغلب به عنوان پدرخوانده موج نو فرانسه شناخته می شود - در طول زندگی طولانی و درخشانش با دغدغه های وجودی دست و پنجه نرم کرده است. او که مسلماً نماد دهه خود است، هرگز از پرداختن به مشکلات معاصر یا بازتاب ضعف فرهنگی زمان خود ابایی نداشت. هم فعالیت‌های عاشقانه و هم فعالیت‌های جوانانه که در بخش تک رنگ «بازبینی‌هایی برای مانیفست» گزارش فرانسوی هم تاثیرش دیده می‌شود. داستان فیلم «گذران زندگی» که در دوازده اپیزود روایت می‌شود دربارهٔ زن جوانی است که برای پرداخت اجارهٔ خانه تن به فاحشگی می‌دهد. هر اپیزود با میان‌نویسی آغاز می‌شود که شخصیت‌ها، مکان و خلاصهٔ اتفاقاتی را که قرار است در آن اپیزود بیفتد شرح می‌دهند.


5. The Umbrellas of Cherbourg (1964).jpg

چترهای شربورگ (The Umbrellas of Cherbourg) ۱۹۶۴ به کارگردانی ژاک دمی

با توجه به سلیقه بیننده، گزارش فرانسوی می تواند فیلمی به شدت شادی آفرین یا مالیخولیایی تلخ و شیرین باشد. مسیر پیموده شده شما ممکن است متفاوت باشد، اما موزیکال کلاسیک ژاک دمی می تواند تجربه مشابهی همانند گزارش فرانسوی را در پیش روی شما بگذارد. مثلا درباره عظمت بصری، چترهای شربورگ می توان گفت که همه چیز این فیلم سر جای خودش است و تا جزئیات کادر پایانیش با دقت چیده شده است. خود داستان، عاشقانه‌ای جذاب و دردناک درباره یک کارمند سرزنده و یک تعمیرکار خودرو که برای جنگ در الجزیره فرستاده می‌شود، است، اما فیلم سرشار از درگیری حواس ما با نمایشی عظیم از موسیقی و رنگ است.

اگر وس اندرسون را بیشتر از هر چیزی یک داستان‌سرای بصری در نظر بگیریم، گزارش فرانسوی بلندپروازانه‌ترین تلاش او است. هر ویژگی که مترادف سبکش است - طراحی پر زرق و برق، میزانسن های رنگارنگ یا ترکیب بندی های متقارن – همگی هم می توانند نقص وی و همچنین نقطه قوتش دانست. دقیقاً از این نظر است که گلچین‌های عجیب اندرسون بیشتر از همه بازتاب چترهای شربورگ دارد: دو فیلم استادانه ساخته شده اند تا تلاشی برای غلبه بر خودپسندیشان باشند.


6. Amélie (2001)1.jpg

سرنوشت شگفت‌انگیز املی پولن (Amélie) ۲۰۰۱ به کارگردانی ژان پیر ژونه

کمتر کارگردانی مثل وس اندرسون، آزمایش‌ها و مصیبت‌های یک ناسازگاری اجتماعی را به تصویر می‌کشد. در فیلم‌های او، شخصیت‌ها در دنیای خودشان حضور دارند و خصلت‌هایشان را به منزله نشان افتخار بر تن می‌کنند و تا آنجا که می‌توانند مسیر تنهایی را طی می‌کنند. کاتارسیس واقعی درخشان اندرسون در پیشرفت احساسی ارتباط با یکدیگر، احیای مجدد روابط از دست رفته و کنار آمدن با گذشته نهفته است.

به طور خلاصه، آملی فیلمی است در مورد یافتن زیبایی در زندگی روزمره، خواه با استراق سمع در کافه‌ها، لذت بردن از یک تکه کیک آلو یا انجام یک کار خیر فداکارانه. فیلم ما را به فضای اصلی شخصیت سوق می‌دهد و نسخه‌ای عجیب از واقعیت را فرا می‌خواند که در آن همه چیز در اختیار ماست و ارزش توجه ما را دارد. با توجه به اینکه از چه کسی بپرسید، آملی به عنوان یک ترن هوایی شاد و مملو از بینش یا یک شیرینی بیهوده است که بیش از اندازه مورد قبول همه قرار گرفته است. شاید این گفته ها خالی از حقیقت نباشد، اما سخت است که همدلی های این اودیسه پاریسی و گزارش فرانسوی را نادیده گرفت.

آملی هرگز تلاش نمی‌کند تا به هیچ نوع تجلی بزرگی دست یابد، بلکه بر انتقال یک پیام ساده تمرکز می‌کند – اساساً، جشن گرفتن زندگی و همه چیزهایی که با آن همراه است، کاری است که همه ما باید بیشتر انجام دهیم.


7. PlayTime (1967).jpg

زنگ تفریح (وقت بازی) (Playtime) ۱۹۶۷ به کارگردانی ژاک تاتی

فیلم‌های وس اندرسون معمولا در چهارراه‌های تاریخی اتفاق می‌افتند و دوران‌های از دست رفته را به یاد می‌آورند و در عین حال با آنها خداحافظی می‌کنند. در بیشتر موارد، به نظر می رسد یکپارچگی تمدن با این تغییر ناگهانی به خطر می افتد، خواه توسط یک جنگ قریب الوقوع (هتل بزرگ بوداپست) یا نیمه روشن روزنامه نگاری محلی (گزارش فرانسوی) آغاز شود.

فیلمی هیجان‌انگیزتر از این کمدی کلاسیک که توسط ژاک تاتی ساخته شده نخواهید یافت که به فیلم اندرسون نیز نزدیک باشد. نشریه فرانسوی دیسپچ با تکرار نماهای بیرونی ساختمان که در سکانس افتتاحیه آن دیده می‌شود و خبرنگار دوچرخه‌سوار اوون ویلسون نماهای را توضیح می دهد، به ژاک تاتی ادای احترام می کند. اما در واقع این فیلم «زنگ تفریح» است که در همان موج گلچین اولیه اندرسون بازتاب دارد، هم از نظر حس فضا و معماری و هم به دلیل دقتی که در پوچ گرایی روال اجتماعی ما به خرج می دهد.

این فیلم نسخه‌ای نه چندان دور از پاریس به دست می‌دهد که برجهای آن ساختمان‌هایی یکسان و فولادی و مملو از ابزارهای تکنولوژی گیج‌کننده است. موسیو هولو تاتی شبیه بسیاری از کاریکاتورهای اندرسون به مثابه مردی کهنه و قدیمی است که در گذشته گیر کرده است - کاملاً از محیط اطراف خود غافل است و نمی تواند سر خود را در هرج و مرج محض زندگی روزمره به اطراف بگرداند.


8. The Rules of the Game (1939).jpg

قاعده بازی (The Rules of the Game) ۱۹۳۹ به کارگردانی ژان رنوآر

متخصصان آشپزی، نقاشان شکنجه شده، صاحب نظران هنر مفهومی گزارش فرانسوی برای جاودانگی در برابر گروه‌های پیشین خود رقابت می کند. کارگردان لایه جدیدی از بینامتنیت را به دست می‌آورد - البته این بدان معنا نیست که او به آسانی شخصیت‌هایش را از مخمصه بیرون بیاورد. این روشنفکرانی که در ظاهر با پیچیدگی خاص خودشان پوشیده شده اند، اغلب به دلیل ناامنی و خود محوری مورد خیانت قرار می گیرند و به مانند ولگردها رها شده یا در نهایت به شوخی گرفته می شوند.

در واقع بیراه نیست اگر بگوییم هر شروعی در آثار وس اندرسون در نهایت به افراد متمدنی خلاصه می شود که کارهای غیرمتمدنانه انجام می دهند. در موضوع طنز طبقاتی، کمدی اساسی ژان رنوار قدم منطقی بعدی به نظر می رسد. مسلماً، این فیلم ممکن است هشتاد سال از اکران اولیه‌اش فاصله گرفته باشد، اما حتی با استانداردهای امروزی، تفسیری گزنده و ضد بورژوازی ارائه می‌کند. قواعد بازی به اندازه هر پیکربندی اندرسون مسخره است و دندان های نیشش را بر روی افرادی از قشر مرفه جامعه که در یک ویلایی نزدیک آل سایس جمع شده‌اند تا بنا بر عادت همیشگی پایان هفته را به شکار خرگوش و پرنده بپردازند، فرو می برد. آنچه در ادامه می‌آید مجموعه‌ای از دشمنی‌های کوچک، سوء تفاهم‌ها، خیانت‌ها و صلیب‌های دوگانه است که با سرعت پرشتاب گزارش فرانسوی مطابقت دارد.


9. The Gold of Naples (1954).jpg

طلای ناپل (The Gold of Naples) ۱۹۵۴ به کارگردانی ویتوریو دسیکا

در اوایل سال 2015، وس اندرسون به اولین تلاشش در گلچین کردن فیلمها اشاره کرد. تازه بعد از بزرگترین موفقیت تجاریش در هتل بزرگ بوداپست، شایعه شده بود که پروژه بعدیش از نئورئالیست ایتالیایی ویتوریو دسیکا، به ویژه جواهر قدر ندیده اش، طلای ناپل، الهام گرفته شده است. در نهایت، گزارش فرانسوی با چند سال تاخیر از راه رسید، اما طرح داستانی که در ابتدا از آن الگوبرداری شده بود دست نخورده باقی مانده بود.

طلای ناپل به شش تصویر مستقل تقسیم شده که هر کدام از آنها ما را با مجموعه متفاوتی از شخصیت‌ها و سناریوهای بازیگوشانه آشنا می‌کنند که همگی در نزدیکی کوه وزوویوس اتفاق می‌افتند. از خراب شدن تدریجی، پیتزافروشی که حلقه نامزدی‌اش را گم می‌کند، شاهزاده قماربازی که قصرش را با یک شرط‌بندی کوچک از دست می‌دهد تا عروسی یک هوکر - هر کدام دقیقاً با قسمت‌های عجیب و غریب گزارش فرانسوی مطابقت دارد.

اگر هنوز متقاعد نشده اید، اندرسون درباره طلای ناپل گفته: «این فیلم مجموعه‌ای از شاهکارهای کوچک است. من نمی دانم که چرا در سراسر جهان دیده نشده است. این ناب ترین و قوی ترین دستاورد دسیکا است.»


10. Sweet Smell of Success (1957).jpg

بوی خوش موفقیت (Sweet Smell of Success) ۱۹۵۷ به کارگردانی الکساندر مکندریک

گزارش فرانسوی شغل روزنامه نگاری را به منزله یک تلاش شرافتمندانه به تصویر می کشد، هنری در حال احتضار که باید به هر قیمتی حفظ شود. بهتر است که این فهرست را با نشان دادن طرف مقابل سکه با فیلمی که اصول پوسیده این حرفه را زیر سوال می برد، تکمیل کنیم.

بوی خوش موفقیت داستان یک ستون نویس مشهور و یک روزنامه نگار تشنه قدرت است که هر حقه کثیفی را از آستین هایش بیرون می کشند تا به یک نوازنده جاز تهمت بزنند، به این گناه که عاشق خواهرش شده است. منهتن به خودی خود یک شخصیت است، جنگلی بی رحم که در آن هر گونه ظاهر اخلاقی به مراتب بیشتر از منافع شخصی، فریبنده و غرورآور است.

وس اندرسون ادعا می کند: «این یک فیلم کلاسیک از فیلم های نیویورکی است». کلیفورد اودتس دیالوگ های عالی برای این فیلم نوشته است. به نظر می رسد فیلمی غرق در بدبینی، نمی‌توانست از روحیه بی‌خیال گزارش فرانسوی فاصله بگیرد. از شاهکارهای سینمای "سیاه" که جلوه دیگری از نیویورک ارائه می‌دهد؛ جائی که امکان دست‌زدن به هر فسادی را برای آدم‌ها ایجاد می‌کند. فیلم، روایتی درخشان از فساد مطبوعات و روزنامه‌نگاران آمریکا به دست می‌دهد که قدرت و اختیارات‌شان در آن سال‌ها رو به افزایش گذاشته بود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید