آیا می توان علت مرگ مرموز او را ناشی از همان حالت سوگواری بارت گونه آکرمن در فقدان مادرش دانست؟ رولان بارت در دست نوشته هایش پیرامون مرگ مادرش که بعدها به عنوان خاطرات سوگواری منتشر شد، از رنجی بی انتها در غیاب مادر از دست رفته اش سخن می گوید که تنها با مرگ خود فرد پایان می یابد. شاید آکرمن نیز همچون بارت در مواجهه با مرگ مادرش است که با فکر کردن به فناپذیری و میرایی وجود آدمی راهی برای تسکین رنجی می یابد که در تمام این سالهای زندگیش یکه و تنها آن را تحمل کرده و کسی آن را درک نکرده بود. انگار تازه می فهمد مرگ تنها راهی است که می تواند به کمک آن، زنانگی رازآلود و ناشناخته خویش را که همواره از فهم آن در زندگیش عاجز بود، بازشناسد و با بخشهای دسترسی ناپذیر و غیرقابل نفوذ سرشت زنانه اش مواجه شود
حالا وقتی نخستین فیلمش را می بینیم که در آن آکرمن جوان، تمام کارهای روزمره اش را انجام می دهد، غذا درست می کند، ظرفهایش را می شوید، زمین خانه را تمییز می کند، تمام درها و پنجره ها را با نوار چسب می پوشاند و بعد کنار اجاق گاز می رود و آن را روشن می کند و به زندگیش پایان می دهد، تازه به خود می آییم که همه امور خانه داری که او انجام داده، نه برای اینکه زندگی در خانه اش جریان داشته باشد، بلکه برای اینکه بی خبر و ناگهانی و حتی بدون خداحافظی خود را بکشد. درواقع آکرمن در این فیلم تمام کارهای عادی همیشگی و روزمره را به نوعی مراسم آیینی مرگ تبدیل می کند و و تهی وارگی و پوچی وضعیت زنانه را عمق بیشتری می بخشد. او هم مثل ویرجینیا وولف، سیلویا پلات، آن سکستون و سارا تیسدیل زن هنرمندی در جدال دائمی با خود به حساب می آید که نتوانست به عادتها و آداب دیرینه زندگی روزمره یک زن تن بدهد و در محدوده تنگ و بسته همان تعاریف رایج از زن بماند و درنهایت دریافت در جهانی که به دشواری شور و نبوغ زنانگی را تاب می آورند، تنها راه فرار، خودکشی است. درواقع چطور می توان از او که همواره در فیلمهایش سبک نامتعارف و ساختارشکنانه ای را در پیش گرفته است، انتظار داشت تا به راه و رسم معمول در زندگیش رضایت بدهد و از اصول خاص خود دست بکشد و از این رو مرگ نامعمول و غیرعادی او در راستای همان مسیر غریبی به نظر می رسد که همواره در زندگی و سینمایش می پیمود.
شانتال اکرمن 1950-2014
نویسنده: نزهت بادی
منبع : مجله زنان امروز