سه شنبه, 19 دی 1396 03:30

سخنرانی ماندگار« اپرا وینفری» در گلدن گلوب2018 / گفتن حقیقت قدرتمندترین ابزاری است که همه ما داریم

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
سخنرانی ماندگار« اپرا وینفری» در گلدن گلوب2018 / گفتن حقیقت قدرتمندترین ابزاری است که همه ما داریم سخنرانی ماندگار« اپرا وینفری» در گلدن گلوب2018 / گفتن حقیقت قدرتمندترین ابزاری است که همه ما داریم

سی و یک نما - هفتاد و پنجمین دوره مراسم گلدن گلوب یقینا در تاریخ ماندگار خواهد ماند.مراسمی که حتی فیلم ها و نامزدها و برندگان جوایز هم در متن نبودند. حتی تمرکزی روی این نبود که لباس و جواهرات سلبریتی ها را کدام برند و کمپانی معروف طراحی کرده است. حتی مجری محبوب مراسم « ست مایرز» هم چندان تمایلی به خنداندن مدعوین و نگاه های میلیونی مخاطبان آنلاینش نداشت. ستاره این دوره مراسم « اپرا وینفری» بود که انگار نطق انتخاباتی اش را می خواند. حرف هایی دلنشین و تاثیرگزار که می توانست بگوید که اولین نامزد زن سیاهپوست قرار است با ترامپ در سال 2020 رقابت کند.

اپرا وینفری نخستین زن رنگین‌پوست بود که موفق شد جایزه افتخاری سیسیل ب. دمیل را به عنوان معتبرترین جایزه  گلدن گلوب از آن خود کند.

متن سخنرانی اپرا وینفری در هفتاد و پنجمین دوره مراسم اهدای جوایز گلدن گلوب در ادامه می خوانید:

«ممنونم. از همه شما ممنونم. در 1964 من دخترکی کوچک بودم و روی کف اتاق خانه مادرم در میلواکی نشسته بودم. داشتم مراسم اهدای سی و ششمین دوره جوایز اسکار را از تلویزیون تماشا می‌کردم. نوبت به جایزه بهترین بازیگر مرد رسید و« آن بنکرافت» روی استیج آمدو پاکت را باز کرد و پنج کلمه گفت که به نوعی تاریخ‌ساز شد: «اسکار میرسد به  سیدنی پواتیه.» روی صحنه برازنده‌ترین مردی آمد که در عمرم دیده بودم. یادم هست پاپیون سفید بسته بود و البته پوست خودش سیاه بود. هرگز ندیده بودم از یک مرد سیاهپوست به این شکل استقبال و  تقدیر شود. پس از آن بارها و بارها با خودم مرور کردم که آن لحظه برای دخترکی کوچک مثل من چه معنایی می‌دهد؛دختر بچه‌ای بودم که روی یک صندلی‌ ارزان قیمت، مراسم را می‌دیدم و مادرم به شدت  خسته  از تمیز کردن خانه‌های مردم بازگشته بود. تمام کاری که می‌توانستم بکنم، گفتن جمله‌ای از پواتیه در فیلم «زنبق‌های مزرعه» بود: «آمین. آمین» « آمین. آمین.»

 در 1982 سیدنی درست همین‌جایی که من الان ایستاده‌ام جایزه سیسیل ب. دمیل را گرفت و نمی‌خواهم فراموش کنم در این لحظه هستند دختران خردسالی هستند که الان دارند من را می‌بینند؛ نخستین زن سیاهپوستی که این جایزه را برده است.این افتخاری است که می‌خواهم این لحظه را با همه آنها قسمت کنم. با تمام مردان و زنان شگفت‌انگیز که به من انگیزه دادند، مرا نقد کردند، تحملم کردند و امکان حضورم را روی این صحنه فراهم آوردند.به دنیس سوانسن که مرا در برنامه «ای. ام. شیکاگوی کوئینسی جونز» دید و به استیون اسپیلبرگ توصیه کردتا نقش سوفیا را در «رنگ ارغوانی» به من بدهد.به  گیل که دوستی را برای من معنی کرد و کمپانی استیدمن که تکیه‌گاهم بود. این چند نام را یادم مانده است. می‌خواهم از انجمن مطبوعات خارجی هالیوود هم تشکر کنم. همه‌مان می‌دانیم که رسانه‌ها این روزها خیلی تحت فشارند.همه ما می‌دانیم که فداکاری رسانه‌ها برای کشف حقیقت،موجب شده تا آنها از چشم بستن بر فساد و بی عدالتی اجتناب کنند و همچنین از ندیدن ظالمان و قربانیان و رازها و دروغ‌ها. می‌خواهم بگویم در تلاش برای گذر از این دوران پیچیده، من ارزش رسانه‌ها را بیش از همیشه می‌دانم. این واقعیت مرا به اینجا رسانده است: «گفتن حقیقت قدرتمندترین ابزاری است که همه ما داریم.»

 امروز به ویژه به« زنان» افتخار می‌کنم که با قدرت و جسارت تمام لب به سخن گشودند و داستان‌ راز پنهان خودشان را با دیگران شریک شدند. امسال ما تبدیل به داستان اصلی شدیم ، اما این داستانی نیست که صرفا دنیای سرگرمی را تحت تاثیر قرار دهد. این داستانی است فراتر از هر فرهنگ، جغرافیا، نژاد، دین، سیاست یا جایگاه شغلی.

بنابراین امشب می‌خواهم سپاس خودم را نثار تمام زنانی کنم که تمام این سال‌های توهین و بدرفتاری را تاب آوردند. چرا که آنها ،مانند مادر من ، بچه‌هایی دارند که باید سیر شوند و صورتحساب‌هایی که باید پرداخت شوند و رویاهایی که باید دنبال شوند. آنها زنانی هستند که نامشان را ما هرگز نخواهیم شنید. آنها کارگرهای خانه وکارگران مزارع هستند، آنها در محیط‌های دانشگاهی ، پزشکی ، مهندسی و علمی هستند. آنها بخشی از دنیای فناوری ، سیاست و تجارت هستند. آنها ورزشکاران ما در المپیک هستند و سربازان ما در ارتش.

در بین آنها یک نفر دیگر هم هست؛« رسی تیلر». نامی که من می‌شناسم و فکر می کنم شما هم باید بشناسید. درسال 1944 رسی یک همسر جوان بود و یک مادر. داشت از مراسم هفتگی کلیسایی در  آلاباما به خانه‌اش بر می گشت که ناگهان از سوی شش مرد سفیدپوست مسلح مورد تجاوز قرار گرفت و آنها پیکرش را چشم‌بسته کنار خیابان رها کردند. داشت از کلیسا به خانه برمی‌گشت. تهدیدش کردند که اگر از ماجرا به کسی چیزی بگوید، او را می‌کشند اما داستان رسی از سوی انجمن ملی  رنگین‌پوستان گزارش شد؛ جایی که کارمندی جوان به نام رزا پارکس پرونده را دست گرفت و هر دو به دنبال عدالت برخاستند. هر چند عدالت درآن دوران  یک اولویت نبود. مردانی که تلاش کرده بودند زندگی رسی را ویران کنند، هرگز تحت پیگرد قرار نگرفتند و قهرمان داستان ما 10 روز پیش از دنیا رفت؛ درست در آستانه 98 سالگی. او سال‌ها زندگی کرد ،مثل همه ما  در جامعه ای که مردان وحشی قدرتمند به تار و پودش نفوذ کرده اند. برای سال‌ها اگر زنان می‌خواستند ازتعرضات آن مردان قدرتمند بگویند، گوشی برای شنیدن پیدا نمی‌کردند. حالا زمان آنها فرارسیده است. زمان آنها فرارسیده است. زمان آنها فرارسیده است.

فقط امیدوارم "رسی تیلر" بعد فهمیدن این نکته از دنیا رفته باشد که داستان واقعی زندگی‌اش،مثل داستان زندگی زنانی که در آن سال‌ها زجر کشیدند و داستان زندگی زنانی که امروز آزار می‌بینند به گوش همه رسیده است. آن داستان جایی در قلب رزا پارکس جا خوش کرده بود؛ وقتی 11 سال بعد تصمیم گرفت روی آن صندلی در اتوبوسی در مونتگمری بنشیند. امروز هم اینجاست در قلب هر زنی که تصمیم می‌گیرد بگوید «من هم» و  هر مردی  که تصمیم می‌گیرد بشنود.

 در طول دوران حرفه‌ای‌ام آنچه تلاش کردم بهتر از همه انجامش بدهم، چه در تلویزیون و چه در سینما، گفتن چیزی درباره رفتارهای واقعی مردان و زنان است: که بگویم چطور احساس شرم می‌کنیم، چگونه عشق می‌ورزیم و چطور خشمگین می‌شویم، چگونه شکست می‌خوریم، چطور کنار می‌کشیم،چطور مقاومت می‌کنیم و سرانجام چطورپیروز می‌شویم.

 بارها با کسانی گفتگو کرده‌ام که در معرض برخی از زشت‌ترین رفتارهای زندگی قرار گرفته‌اند اما ویژگی مشترک تمام آنها این بوده که توانسته‌اند امید خود را برای آغاز یک صبح دیگر زنده نگه دارند ، حتی در تاریک‌ترین شب‌های ما.

اینجا می‌خواهم همه دخترانی که ما را می‌بینند بدانند یک روز تازه در پیش است و وقتی آن روز تازه سرانجام فرابرسد، به لطف انبوه زنان شگفتی سازی است که برخی از آنها همین امشب در سالن نشسته‌اند. به لطف مردانی فوق‌العاده که برای اطمینان دادن به ما مبارزه می‌کنند؛ که ما را به دنیایی نزدیک کنند که دیگر هیچ‌کس در آن نگوید: «من هم».

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید