سبک متمایز وی در فیلمسازی او را جزء فیلمسازانی قرار می دهد که جریان ساز سینمای تجربی بوده اند که او از طریق ارتباط دادن و ترکیب دیالوگ بین داستانهای سرگردان و شخصیت های متفاوت موفق به انجام آن شده است. اینها لینکلیتر را تبدیل به فیلمسازی همه فن حریف کرده است. در این لیست مروری داریم بر ده فیلم دیدنی که دیدنشان تجربه ای خاص و متفاوت را برای مخاطب به همراه دارند. اگر فیلمی جا افتاده می توانید آن را در قسمت نظرات معرفی و اضافه نمایید.
تنبل / Slacker / 1991
این فیلم فقط و فقط در تگزاس می توانست ساخته شود. فیلمی که نوع خاصی از قشر جوان را در مکان و زمانی خاص به تصویر می کشد. این فیلم را که توانست نقش مهمی در موج سینمای مستقل در دهه 90 ایفا کند، کارگردان تگزاسی تبار «ریچارد لینکلتر» ساخته، کارگردانی که نامش ( بهمراه «رابرت رودریگز» ) مترادف با فیلمسازی در آستین است. پرسه های بی هدف در اطراف مرکز ایالت و دانشگاه تگزاس شکوفایی بذر تفّکر لینکلتر است، کاراکتر های داستان بی دلیل در آمد و شدند: چند نفر آبجو می نوشند و «اسکوبی دوو» را تحلیل می کنند، مرد جوانی ( با بازی خود لینکلتر ) در یک تاکسی، درباره سرنوشت سخن می گوید و زنی از تست سرطان مدونا می گوید. اتّفاقاتی رخ می دهد ولی هیچ اتّفاقی رخ نمی دهد و این به طرز مضحکی خواب آور است. اسلکر اصطلاحی است به معنی آدم تنبل و بیهدف در زندگی.
مات و مبهوت / Dazed & Confused / 1993
فیلمی کمدی درباره گروهی از نوجوانان که در تابستان ۱۹۷۶ هستند و هر یک به نحوی روز آخر دبیرستان را سپری میکنند. مات و مبهوت بعدها به یک فیلم کالت تبدیل شد. در رأیگیری «سایت اند ساوند»، کوئنتین تارانتینو این فیلم را یکی از ۱۰ فیلم برتر تاریخ نامید. در لیست ۵۰ فیلم برتر دبیرستانی که توسط مجلهٔ «اینترتینمنت ویکلی» تهیّه شده بود، در رتبهٔ سوّم جای گرفت و همچنین جزو ۱۰ فیلم سرگرمکنندهٔ ۲۵ سال اخیر بود. فیلم شامل مجموعه عظیمی از بازیگران بود که هر یک بعدها به ستارههای سینما تبدیل شدند. عنوان «مات و مبهوت» نیز برگرفته از ترانهای به همین نام، از گروه لد زپلین است.
سه گانه «قبل از»: قبل از طلوع، قبل از غروب، قبل از نیمه شب / The Before Trilogy: Before Sunrise - Before Sunset- Before Midnight / 1995, 2004, 2013
سه گانه «قبل از» ریچارد لینکلیتر (قبل از طلوع، قبل از غروب، قبل از نیمه شب) به نظر می آید که در مسیر کشف حالات و شرایط انسان در طول زمان قدم گذاشته است. وقتی لینکلیتر و بازیگرانش اتان هاوک و جولی دلپی در سال 1995 قبل از طلوع را ساختند، اصلاً فکرش را هم نمی کردیم که این فیلم، قسمتی از یک برنامه طولانی است. قرار بود که یک فیلم یک قسمتی باشد و شاید رمانتیک ترین فیلم دهه قبل بود. یک پایان لذت بخش مبهم که با حس ترحم برای هر دوی کاراکترها همراه شده بود (حس ترحم هم از سوی عواملی که در فیلم شرکت داشتند و هم از سوی تماشاچیان). و همه این ها باعث شد که لینکلیتر، هاوک و دلپی، 9 سال بعد، با جسی و سلین دیدار تازه کنند. و حالا دنباله قسمت دوم، به ما این اجازه را می دهد که ببینیم این کاراکترها از سال 2004 چه تغییراتی کرده اند. بر اساس چیزهایی که کارگردانان فیلم گفته اند، چندان هم غافلگیر نمی شویم اگر یک «قبل از» دیگر هم (احتمالاً در سال 2022) ساخته شود. با دانستن سن افرادی که در فیلم بازی می کنند، دلیلی ندارد که ما هم در کنار جسی و سلین سنمان بالا نرود.
هر سه فیلم، لحن و اهداف متفاوتی دارند. شباهت آن ها این است که هر سه فکر شده و پر حرف هستند. این فیلم ها توسط دیالوگ پیش می روند و بیشتر وقت ها هم این حس را می دهند که بداهه پردازی هستند. فیلمبرداری ریچارد لینکلیتر ساده و محجوب است. او در برداشت های طولانی خود به شخصیت ها این اجازه را می دهد که به صورت طبیعی با هم تقابل داشته باشند. نسخه اصلی قبل از طلوع، به صورت فیلمنامه بود. اما هاوک و دلپی هم در نگارش دنباله های فیلم دخالت کردند. این یک فیلمنامه مشارکتی است.
فیلم های «قبل از» مراحل مختلفی از عشق را نشان می دهند. در قبل از طلوع، یک شادابی هذیان گو غوطه ور می شود در جریان عشق در یک نگاه. رومانسی شدید در مورد دو نفر که نمی توانند زمان را کش دهند و در عین حال در لحظه شادی می کنند. در قبل از غروب، پشیمانی با خوش بینی در جنگ است. ساعت لحظه ها را می شمارد در حالی که جسی و سلین تلاش می کنند دوباره با هم متصل شوند و ببینند که آیا هنوز هم آن جرقه ای که 9 سال قبل آن ها را به سمت هم کشاند، هنوز هم زنده است؟ در پایان این این چالش به وجود می آید که شاید این گونه است. حالا، در قبل از نیمه شب، یک چیز کاملاً متفاوت را می بینیم. طلوع و غروب یک انتظار و فاصله 9 ساله را به ما نشان دادند که در آن جسی و سلین از هم دور بودند. اما این بار، آن ها این زمان را با هم گذرانده اند. حالا مثل هر زوج متعهد که در یک رابطه طولانی مدت بوده اند، آن ها هم در کنار آمدن با زندگی در معیت هم دچار مشکل شده اند. مرحله ماه عسل و خوشی های آن دوران خیلی وقت است که گذشته. در حال کشف این واقعیت هستند که وقتی دوران گیجی می گذرد، چقدر نگه داشتن یک رابطه سر جای درستش، مشکل است.
زندگی بیداری / Waking Life / 2001
فیلمی انیمیشن که به کمک نرمافزار roto shop ساخته شده که البته قسمتی از آن هم به کمک فتوشاپ و shake انجام گرفته است و جز فیلمهای فانتزی به حساب میآید. توسط کمپانی فاکس عرضه شده است. زندگی بیداری در سبک روتوسکوپی تدوین شده و داستان آن درباره مردی است که در خیالش با افراد گوناگونی ملاقات میکند و با آنها در رابطه با مفهوم و هدف دنیا به بحث و گفتگو مینشیند.
نوار / Tape / 2001
گفتگوی طولانی بین وینس و جان، کم کم رنگ و بوی دیگری به خود می گیرد. وینس، نقشه ای برای جان کشیده و البته در این بازی، امی هم ناخواسته وارد می شود. این فیلم با اینکه تنها در یک اتاق کوچک می گذرد و سه بازیگر بیشتر ندارد، چگونه می تواند تماشاگر را میخکوب کند و آنقدر مصالح داشته باشد که هر لحظه چیزی رو کند. این فیلم فوق العاده با بازی های عالی سه بازیگرش و مخصوصاً بازی بیرونی و تاثیرگذار اتان هاوک، چنان در احوالات انسانی غوطه ور می شود و چنان احساسات و کنش های درست شخصیت هایش را نشان می دهد که نظیرش در کمتر فیلمی وجود دارد. وینس، آغازگر بازی پر خطری ست که اشتباه سالیان گذشته ی جان را دوباره زنده می کند. بازی ای که با چند شوخی و مزاح دوستانه آغاز می شود. هر چه جلوتر می رویم، کم کم علت اصلی این کار وینس را متوجه می شویم و در همین مسیر، شخصیت ها و علت کارهایشان رو می شود. تا قسمتی از داستان، جان در قطب منفی قرار دارد. او ده سال پیش خطایی کرده که حالا وینس می خواهد شرح ماوقع را از زبانش بشنود. با ورود امی به اتاق و بعد از اینکه متوجه می شویم نگاه امی به خطای جان، آنگونه نیست که وینس فکر می کرده ـ و البته جان هم به خاطر کاری که کرده از امی عذرخواهی می کند و ظاهراً همه چیز تمام می شود ـ اینبار این وینس است که در جایگاه ابتدایی جان قرار می گیرد و در پایان هم به سزای عملش می رسد. تنبیه کوچکی که متناسب با بازی ای که شروع کننده اش است، انتخاب شده. البته این بدان معنی نیست که بخواهیم آدم ها را در قطب های منفی یا مثبت قرار بدهیم. نگاه فیلم اصلاً چنین چیزی نیست. استفاده از زوایای فوق العاده و ریتم درونی هر نما به سرحال ماندن اثر کمک می کند و این عاملی ست که وقتی فیلم تمام می شود، انگار نه انگار که در طول این مدت تنها داخل یک اتاق حبس بوده ایم.
مدرسه راک / School of Rock / 2003
دوئی فین یک نوازنده گیتار در یک گروه موسیقی راک است که از گروهش بیرون انداخته میشود و این در حالیست که او نیاز زیادی به فراهم کرد پول برای پرداخت اجاره خانه و صورت حسابهایش دارد . در همین حین با دوست و همخانهاش ند اشنیبلی که معلم مدرسه است تماس گرفته شده و پیشنهاد تدریس موقت در کلاس چهارم یک مدرسه خصوصی می شود. دوئی خود را بجای ند جا می زند و این پیشنهاد را پذیرفته و بعنوان معلم به آن مدرسه میرود . او در کلاسش مخفیانه و دور از چشم مدیر و سایر معلمان شروع به یاد دادن موسیقی راک به بچهها میکند و متوجه میشود استعدادهای موسیقی خوبی بین این بچهها وجود دارد . بنابراین دوئی تصمیم میگیرد یک گروه راک اند رول با همکاری بچهها تشکیل دهد که در مسابقاتی که بین گروههای موسیقی برگزار میشود شرکت کنند تا با برنده شدن در این مسابقات جایزه آنرا بدست آورند . اما در شب قبل از مسابقه در جلسه انجمن اولیاء و مربیان توسط دوست دختر ند لو می رود و فرار میکند . فردای آنروز بچههای کلاس با جیم شدن از مدرسه پیش او می روند و با هم در مسابقه شرکت می کنند.
اسکنر دارکلی (برداشتی به تیرگی) / A Scanner Darkly / 2006
اسکنر دارکلی یا برداشتی به تیرگی، که هنرپیشگان برجستهای مثل کیانو ریوز و رابرت داونی جونیور و وینونا رایدر، نقشهای اصلی آن را ایفا میکنند، تمام صحنههای فیلم بعد از فیلمبرداری، نقاشی شده است. ریچارد لنکلتر از این تکنیک قبلا در فیلم دیگری استفاده کرده بود اما امکانات آن بیشتر به درد این فیلم می خورد که یک افسانه علمی است از فیلیپ دیک در باره تغییر هویت و تغییر چهره و رنگ در اثر استفاده از مواد مخدر. در فیلم اسکنر دارکلی، ریچارد لینکلتر به تکنیک نقاشی کردن صحنههای فیلمبرداری شده که در فیلم سال 2001 خود زندگی بیداری تجربه کرده بود، باز میگردد با این تفاوت که برخلاف فیلم قبلی که تمامش بحثهای نسبتا فلسفی بود در باره مفهوم زندگی، اینجا تکنیک نقاشی متحرک بیشتر به درد میخورد، اسکنر دارکلی یک داستان افسانه علمی است درباره پوست انداختن و رنگ و چهره عوض کردن، و به اصطلاح بازی با هویت. نام اسکنر دارکلی اشاره به دستگاهی دارد برای اسکن از درون مغز، که در صحنهای اشاره میشود مغز شخصیت اصلی را تیره میبیند. در فیلم اسکنر دارکلی که از امروز در سینماهای آمریکا به نمایش در آمد، کیانو ریوز، ستاره برجسته اما فروتن و تجربهگر سینمای آمریکا، نقش یک کارآگاه اداره مبارزه با موادمخدر را بازی میکند که در این داستان برگرفته از افسانهعلمی نویس آمریکائی، فیلیپ دیک به گذشته بازگشته است تا با جا زدن خود در نقش یک معتاد به موادمخدر، یک شبکه قاچاق را به دام بیاندازد اما در میانه فیلم، در اثر تاثیر ماده مخدر موسوم به «ماده دی» که مغز را دو پاره میکند، گیج میشود، و شخصیت خود را گم میکند، و نمیداند که کدام بخش از شخصیت او ساختگی و کدام یک واقعی است.
من و اورسن ولز / Me and Orson Welles / 2008
ریچارد لینکلیتر زندگی بازیگر و کارگردان سرشناس تاریخ سینما، اورسون ولز را به تصویر کشیده است. ولز در سالهای دههی ۳۰ در نیویورک، تئاتر مرکوری را تأسیس میکند و نمایش ژولیوس سزار ِ شکسپیر را روی صحنه میآورد.
در نوامبر ۱۹۳۷، بچه های دبیرستانی و ریچارد ساموئل مشتاقانه به نیویورک سفر می کنند. ریچارد در آنجا به طور اتفاقی با "گرتا آدلر" آشنا می شود. دوستی آنها بر اساس عشق مشترک شروع می شود، اما ریچارد وقتی که از کنار سینمای مارکوری به طور اتفاقی رد می شده با "اورسن ولز" آشنا می شود و به وی پیشنهاد بازیگری می دهد فیلم، روایت ِ طنزآمیز درگیریهای اورسون ولز با بازیگرانش است. روزی یکی از بازیگرانش، سونیا که ولز خاطر او را میخواهد، عاشق مرد دیگری میشود.
برنی / Bernie / 2012
روزی «برنی تید» مامور زبردست کفن و دفن، با اداره تشییع جنازه شهر کوچک کارتاژ - تگزاس تماس گرفته و برای کار به آن شهر می رود. رفتار «برنی» با مردم شهر خصوصا در مراسم کفن و دفن و بعد از آن با بازماندگان اموات، به قدری محبت آمیز و دوستانه است که بعد از مدت کوتاهی به محبوب ترین شهروند کارتاژ تبدیل می شود. پس از مرگ آقای «نجنت» برنی سعی می کند به همسر مسن و در عین حال بی عاطفه او دلداری دهد که رفت و آمد بین برنی جوان با خانم نجنت بسیار پیر، رفته رفته به رابطه ای دوستانه و سپس عاشقانه تبدیل می شود. اما پس از چندی خانم نجنت که ظاهرا به برنی علاقه مند است رفتارش با او عوض شده و همچون یک برده با برنی برخورد می کند.
قصه فیلم بر مبنای یک ماجرای واقعی و بر اساس قسمتی از زندگی «برنی تید» نوشته شده است. فیلمساز برای تاثیر گذاری بیشتر روی مخاطب، «تراژدی - کمدی» خود را به شیوه ای که معمولا در فیلم های «مستند – بیوگرافی» کاربرد دارد ساخته و سعی کرده است بی طرفانه با داستان برنی و اتقاقی که برای وی رخ داده بر خورد کند؛ که این شیوه در کنار نمایش درست، دقیق و به موقع اطلاعات موجب بالارفتن جذابیت فیلم شده است. همه عناصر در این فیلم به اندازه و به موقع است و این مسئله موجبات ایجاد کنجکاوی و در پی آن غافلگیری و تعلیق خوبی را فراهم آورده است . غافلگیری که توانسته لحظات مضحک و خنده آوری را ایجاد کرده و تعلیقی که وقتی نتیجه آن آشکار می شود بیننده نمی داند که باید بخندد یا برای عاقبت غم انگیز «برنی» گریه کند؛ عاقبتی که برنی در اثر یک جنون آنی، برای خود رقم می زند .
بچگی / Boyhood / 2014
بچگی تازه ترین اثر لینکلیتر داستان پسربچه ای به نام میسن (اِلار کلتران) است که پدر و مادرش از یکدیگر طلاق گرفته اند و او و خواهرش با مادرشان ( پاتریشیا آرکوئتا ) زندگی می کنند. در این بین پدر خانواده (اِتان هاوک) که درگیر زندگی شخصی خودش است، سعی می کند که وظیفه پدری اش را انجام دهد اما رابطه اش با فرزندانش چندان گرم نیست. نکته جالب درباره « بچگی » این است که فیلم هیچگونه تلاشی برای ایجاد نقاط برجسته یا به اصطلاح " هایلایت " در داستان نکرده است و به این ترتیب شما هرگز قادر نیستید که لحظه ای به یاد ماندنی یا خاص از « بچگی » را در ذهنتان بسپارید چراکه فیلم روایتگر زندگی روزانه میسن و پدر و مادرش است که با دیالوگ های بسیار معمولی به تصویر کشیده شده اند. این دیالوگ ها دقیقاً همانی هستند که همه ما در زندگی شخصی مان با آن برخورد داشته ایم. کنجکاوی های که کودکان از والدینشان دارند و سوالاتی که اغلب پدر و مادرها از جواب دادن به آنها طفره می روند! ریچارد لینکلیتر که زمان بسیار زیادی برای فکر کردن به داستان فیلمش داشته، به خوبی توانسته این دنیای شیرین کودکی را در قالب « بچگی » به تصویر بکشد.
«بچگی» رفته رفته از دوران کودکی میسن می گذرد و پا به نوجوانی می گذارد یعنی فصلی که قرار هست میسن اتفاقات جدیدی را در زندگی اش تجربه کند. در این بخش از داستان به وضوح قابل مشاهده است که تجربه ریچارد لینکلیتر بسیار بیشتر شده و به خوبی توانسته پیچیدگی های دوران نوجوانی میسن را به تصویر بکشد. در این بخش از داستان که به نظرم جذاب ترین بخش فیلم را تشکیل می دهد، میسن با کنجکاوی های مختلفی اعم از جنسی و .. روبرو می شود. کنجکاوی هایی که فیلمساز نه از آن کمدی ساخته و نه موقعیتی ملودرام ترسیم کرده تا شخصیت داستانش بخواهد تاوان اشتباهی را در آن پرداخت کند.