و همین موجب سوءبرداشت می شود
سوءبرداشتهایی که دائماً در زندگی آدمها جریان دارد. و چه بسا چنین اتفاقی در عشق و عاشقی که در آن معمولا زبان تکلم حذف می شود، می تواند بسیار زیاد و البته عمیق باشد.
«اِما» دختری باهوش، زیبا، ثروتمند و البته مغرور است که حالا در اوج اعتماد به نفس قرار دارد. او در آخرین موفقیتش، به تازگی ازدواج آقای وستن و دوشیزه تیلور را درست پیش بینی کرده است، آن هم زمانی که همه، باوری غیر از او داشتند. و بعد از این همه موفقیت، به خود این حق را می دهد که در زندگی اطرافیانش دخالت کند و برایشان زوج پیدا کند. و حالا نوبت به بهترین دوستش هریت میرسد تا باز هم پیش بینی کند و ذهن آدم ها را بخواند. او آقای اِلتون را برای هریت مناسب می داند هریتی که کسی اصل و نسب اش را نمی داند، حتی خودش. و در این مسیر «اِما» باعث می شود تا هریت، خواستگار اصلی اش را که از طبقه متوسط است، رد کند. او به حدی در اعتماد به نفس خودش غرق شده که حتی حرف های آقای نایتلی را نمی پذیرد و در زمانی که جوابی برایش ندارد فقط طفره می رود و به او دروغ می گوید. اما آیا او آنقدر قدرتمند و باهوش است که آدم ها را کاملا درست بشناسد و پیش بینی و برنامه ریزی کند؟ یا فقط در سوءبرداشت های خود غرق شده است؟
از طرف دیگر «اِما» دختری جوان است و یک ازدواج خوب میتواند اعتماد به نفسش را بیشتر هم بکند و بزرگتر نشانش دهد. و چه کسی بهتر از فرنک چرچیل که از هر جهت زبانزد است. تا جایی که می خواهد بدون آشنایی درست، همسر فرنک شده و شاید تبدیل به بالا مرتبه ترین دختر شهر شود. او در این مسیر چنان در خودبزرگبینی اش غرق شده که سعی می کند با جین فرفاکس بر سر بهترین بودن رقابت کند، تا جایی که حسادتش در سکانس نواختن پیانو کاملاً مشهود است. و تابستان فرا می رسد. «اِما» خودش و اطرافیانش را بیشتر می شناسد. اینکه ممکن است اشتباه کند. صحنه ی مهمانی باکس هیل به او می فهماند که با یک اشتباه تا چه ممکن است تنها شود. می فهمد که تا چه حد ممکن است برداشتهایش اشتباه باشد. و می فهمد که راه درست این است که اشتباهاتش را بپذیرد، چون مانند همه است.
توان اصلی فیلم در عوامل جانبی است جایی که در آن موسیقی بسیار زیبا و متناسب جریان دارد و مخاطب را به شور و رقص دعوت میکند. لوکیشنهای جذاب و دلنشین ایجاد می کند. ساختمان هایی با معماری سده هجده میلادی، لباس های زیبا و البته سنگین و رنگین که نشان از قدرت طراحی صحنه و لباس دارد. البته این همه زرق و برق باعث می شود که گاهی مخاطب فراموش کند، بار قصه معطوف به چیست.
فیلم، بازی های بسیار خوبی نیز دارد و اگر چه با توجه به ظرفیت قصه، نمی توان از آنها انتظار شاهکار داشت، اما تمامشان یک دست و بسیار زیبا هستند. از جمله آنیا تیلور جوی در نقش «اِما» و میا گاث در نقش «هریت».
فیلمنامه، قصه ی خود را از یک رمان، وام می گیرد. رمانی به همین نام که توسط جین آستین نوشته شده است. قصه ای که به دنیای جوانان می پردازد، قصه ای که شخصیت ها و درونیات آنها را خوب می شناسد. قصه ای که در آن، قرار است «اِما» دچار چالش هایی در زندگی اش شود.
اما فیلم بدون ایراد نیست. فیلمنامه ای که توسط النور کاتن به نگارش درآمده، در خلاصه کردن این قصه، در اندازه ی یک فیلم سینمایی، خوب عمل نکرده است. مطالبی که می خواهد بگوید، زیاد است و همین باعث می شود به استفاده از دیالوگ زیاد، روی بیاورد. دیالوگهایی که اوایل فیلم مخاطب را سردرگم می کند. از طرفی در طول فیلم تعلیق و همزاد پنداری عمیق ایجاد نمی کند. شخصیتهای فیلم آنقدر زیاد است که حتی به خاطر سپردن اسامی آنها برای مخاطب سخت است، چه برسد به درک آنها. فیلمنامه در کمدی اش نیز خیلی موفق نبوده، حتی با احتساب این مساله که یک فیلم برای یک فرهنگ و زبان بیگانه و در ترجمه ی دیگر بار کمدی اش کاهش می یابد.
کارگردانی آتمن دا وایلد نیز بسیار خوب بوده اما آنقدر هم قوی نبوده که برخی مشکلات فیلمنامه را کاملا مرتفع کند.
در یک جمع بندی «اِما» محصول ۲۰۲۰ فیلم کمدی_درام بسیارخوب و خوش ساختی است که اگر به همان اندازه که در فرعیات قدرتمند بوده، در فیلمنامه و کارگردانی نیز قوی می بود، می توانست یکی از بهترین های امسال باشد.
کارگردان: آتمن دا وایلد
تهیهکننده: تیم بوان و اریک فلنر
فیلمنامه:النور کاتن
براساس رمان مشهور اما اثر جین آستن
بازیگران: آنیا تیلورجوی -جانی فلین
بیل نای - میا گاث - میراندا هارت
جاش اوکانر _ کلوم ترنر