دلفین نمی پذیرد که کتاب را امضا کند، انگار می خواهد به نوعی با نفس خود مبارزه کرده باشد و این وسوسه مسحور شدن را تاب بیاورد.
مهمانی ای به افتخار موفقیت کتاب اوبرگزار شده است. او هیچ حال و حوصله ندارند، اما مردی که با او زندگی می کند و برنامه ساز تلویزیونی است (وینسنت پرز)، قانعش می کند که برود.
دلفین دوباره زن جوان را می بیند که تنها در آشپزخانه نشسته است. اما او آنجا چکار می کند. از زن جوان اسمش را می پرسد تا حالا که فرصت هست، نسخه ای از کتاب را برایش امضا کند. زن جوان خودش را «ال» معرفی می کند (یک ضمیر مجهول در زبان فرانسه) و بعد از اینکه تعجب نویسنده را می بیند در توضیح با حالتی غیرواقعی "ال" را مخفف " الیزابت" معرفی می کند، در حالی که هر دو می دانند "ال" هرگز مخففی برای نام الیزابت نیست.
زندگی خصوصی دلفین را می توان در لا به لای پلکان ناامن، آپارتمان بی سلیقه و به هم ریخته اش پیدا کرد و درتخت خوابی که هرگز در طول فیلم، مرتب نمی شود، درست مثل افکار آشفته ش و مثل شلختگی اش در لباس پوشیدن و آراستن خود. دختر و پسرش از وی گریزانند و هریک عمدا در مسیری دور زندگی می کنند و رابطه ی عاطفی با مادر ندارند.
و حالا "ال" همه جا هست و کم کم تمام زندگی "دلفین" را تحت الشعاع قرار می دهد. انگار هیچکس جز او در اطراف وی دیده نمی شود، حتی معشوقه و هم خانه اش که به سفر کاری رفته است.
"ال" بر عکس او شیک و مرتب است و تنها وجه اشتراک این دو در پوشش، علاقه شان به شال قرمزی است که می تواند کلیدی برای رمزگشایی داستانی بر اساس یک واقعیت باشد.
نامه ها و ایمیل های مشکوکی به دلفین می رسد که شخصیت او را زیر سوال می برد ودر کلیدی ترین این نامه ها نوشته شده: "تو مادرت را فروختی تا با کتاب هایت مشهور و پولدار شوی چون همیشه یک داستان واقعی بیشتر مورد توجه خواننده قرار می گیرد و تو زندگی مادرت را فروختی".
در لا به لای فیلم به طور گذرا (هوشمندی نویسنده و کارگردان) با داستان کتاب دلفین آشنا می شویم. داستان زنی که به آسایشگاه روانی می رود و بعد هم خودکشی می کند.
و در لا به لای حرف های "ال" می شنویم که او هم مادرش را با خودکشی از دست داده است.
دلفین مسخ شده در وجود الیزابت، تصمیم می گیرد تا کتاب بعدی اش، زندگی "ال" باشد ، او که بر اثر سانحه ای پایش شکسته با ال که از او پذیرایی می کند به کلبه ی ییلاقی اش در خارج از شهر می رود تا کتابش را بنویسد و دوران نقاهتش را بگذراند اما متوجه می شود که "ال" کم کم او را با غذا مسموم می کند و قصد از بین بردنش را دارد و....
فیلم بسیار مهیج "بر اساس یک داستان واقعی" اقبال چندانی نداشت که این می تواند به دلیل جنجال های پیرامون پولانسکی نیز باشد و اینکه برخی از منتقدین کتاب را به مراتب محکمتر از نسخه ی تصویری آن می دانند. اما فیلم با بازی های درخشان که پولانسکی از همسرش (امانوئل سنیه) برای ایفای نقش نویسنده وام گرفته و اوا گرین در نقش "ال" بسیار عالی ظاهر شده است از فیلم های خوب پولانسکی محسوب می شود که همچنان امضای او را دارد.
و پوستر اصلی فیلم که به نظرم بینظیر است واگر با دقت به آن نگاه کنیم، تمام قصه را در یک قاب شرح میدهد.
شناسنامه:
«بر اساس یک داستان واقعی» فرانسوی: D'après une histoire vraie یک تریلر دراماتیک و روانشناسانه فرانسوی به کارگردانی رومن پولانسکی محصول سال 2017 است که بر مبنای رمان پر فروشی به همین نام نوشته "دلفین دو ویگان" ساخته شده است. این فیلم برای نمایش در بخش خارج از مسابقه هفتادمین جشنواره فیلم کن انتخاب شدهاست
اوا گرین بازیگر سی و هشت ساله ی فرانسوی از سال 2003 اولین تجربه سینماییاش را با بازی در فیلم خیالبافها اثر ماندگار برناردو برتولوچی آغاز کرد. او خیلی زود و با بازی در قلمرو بهشت اثر ریدلی اسکات به بازیگری بینالمللی بدل شد. پس ازحضور در مجموعه جیمز باند کازینو رویال گام بعدی را محکمتر برداشت. در سال 2006 موفق شد تا جایزه بفتا را به خوداختصاص دهد.
امانوئل سنیه پنجاه و دو ساله بازیگر، مانکن و خواننده فرانسوی و همسر رومن پولانسکی(با تفاوت سنی سی سال) است به خاطر نقشهایش در لباس غواصی و پروانه 2007 و دیوانهوار 1988 شناخته شدهاست. او نامزد دو جایزه سزار برای بهترین بازیگر مکمل در فیلمهای محل وندوم 1998 و زندگی مانند گل سرخ 2007شدهاست..
وی در سال 1989 با رومن پولانسکی ازدواج کرد و 2 فرزند، یک دختر به نام مورگان و یک پسر به نام الویس دارد. او در فیلمهای دیوانهوار 1988 نقش مقابل هریسون فورد و بعداً در ماه تلخ 1992 و همچنین دردروازه نهم 1999 همرا ه با جانی دپ که رومن پولانسکی کارگردانی کردهاست بازی کردهاست.
"دلفین دو ویگان "پنجاه دو ساله نویسنده زن صاحب نام فرانسه است. رمان" بدون مانعی در برابر شب" که در 2011 منتشر شد، برایش حداقل 4 جایزه ادبی به ارمغان داشت. رمان دیگر او با عنوان"بر اساس یک داستان واقعی" که اقتباس آن را در فیلم پولانسکی می بینیم در سال 2015 منتشر و با استقبال بسیاری رو به رو شد و در همان سال جایزه رنودو را به خود اختصاص داد. مثل هیچکس اولین رمان این نویسنده است که در سال 1393 به فارسی ترجمه شد.