قسمت اول فصل دوم: بازگشت به دنیای پساآخرالزمانی
فصل دوم The Last of Us پنج سال پس از پایان خونین فصل اول روایت میشود؛ دورانی که در آن رابطه جوئل و الی سرد شده و اعتماد میانشان از بین رفته است. اگرچه جوئل هنوز الی را چون دخترش دوست دارد، اما میداند که او را از دست داده است. بازی قدرتمند پدرو پاسکال و بلا رمزی، در کنار حضور چهرههای جدید، نشاندهنده تحول در دنیای سریال است؛ دنیایی که اکنون به جای سفر، بیشتر بر حفظ امنیت شکننده در شهر جکسون تمرکز دارد.
فصل دوم داستانی کندتر اما عمیقتر دارد که بر موضوعاتی چون جامعه، بازسازی، و پیامدهای دروغ تمرکز میکند. اگرچه در ظاهر آرامش در جکسون برقرار است، اما رازهای پنهان جوئل و الی، پایههای این زندگی تازه را تهدید میکند. الی بیپروا شده و جوئل هنوز نمیتواند او را رها کند، و این تنشها ممکن است بهزودی همهچیز را ویران کند.
در قسمت اول با عنوان "روزهای آینده"، اگرچه روایت با اطلاعات و توضیحات زیادی همراه است، اما بهخوبی زمینه داستان و روابط جدید را معرفی میکند. شخصیتها همچنان با انتخابهای دشوار و عواقب اعمال گذشته دستوپنجه نرم میکنند و مخاطب را درگیر همدلی با آنها نگه میدارند. مبارزات الی و درگیری درونی جوئل نشانههایی از آینده پرتنش داستان را آشکار میکند.
فصل دوم مسیر متفاوتی از فصل اول پیش گرفته و وعده تغییرات بزرگتری را میدهد. با توجه به تمدید سریال برای فصل سوم، نویسندگان آمادهاند روایت را از منبع اصلی فاصله دهند و داستانی تازه و پویاتر بسازند. این تصمیم ممکن است بحثبرانگیز باشد، اما برای تداوم موفقیت سریال ضروری است. قسمتهای جدید یکشنبهها از شبکه Max و HBO پخش میشوند.
قسمت دوم فصل دوم: ضربهای که همه را شوکه کرد
در فصل دوم سریال «آخرین بازمانده از ما»، هر شخصیت با مرگ دستوپنجه نرم میکند، از جمله ابی که بهشدت تحت تأثیر مرگ پدرش قرار دارد. جول، در پایان فصل اول برای نجات الی، پدر ابی را که جراح فایرفلای بود، به قتل رساند. این اتفاق آغازگر زنجیرهای از وقایع انتقامجویانه در فصل دوم میشود.
در ابتدای قسمت دوم، ابی در خوابی تروماتیک خود را در همان بیمارستانی میبیند که پدرش کشته شد. این خاطره باعث میشود که ابی با وجود خطر طوفان، به گشتزنی در اطراف جکسون برود و نقشهای برای به دام انداختن جول طراحی کند. احساس خشم و انتقامجویی، او را به سوی خشونتی بیرحمانه سوق میدهد.
الی قصد داشت با جول به گشت برود، اما متوجه میشود که او با دینا رفته است. او و جسی در مسیر خود، در یک فروشگاه متروکه پناه میگیرند و نشانههایی از گذشتهی شخصیت یوجین، از اعضای سابق فایرفلای، پیدا میکنند. حس گناه الی نسبت به مصونیتش دوباره بیدار میشود، زیرا اگر نقشهی فایرفلای موفق بود، شاید جان بسیاری از جمله یوجین نجات مییافت.
در صحنهای هیجانانگیز، گروه بزرگی از زامبیهای آلوده به جکسون حمله میکنند. تامی رهبری دفاع را بر عهده دارد و با مهارت موفق میشود یک بلاتر را از بین ببرد. این سکانس پرتنش بیشتر نقش پسزمینه دارد، چرا که نقطهی اوج داستان، رویارویی ابی با جول است.
ابی جول و دینا را به دام میاندازد و پس از شلیک به پای جول، او را شکنجه میدهد. با عصبانیت و طعنه، دلیل کارش را برای جول بازگو میکند و در نهایت با چوب گلف او را به قتل میرساند. این صحنه یکی از تکاندهندهترین لحظات سریال است که با بازی قدرتمند کیتلین دیور عمیقتر میشود.
الی در لحظهی مرگ جول وارد میشود اما نمیتواند جلوی آن را بگیرد. پس از رفتن ابی و گروهش، الی در سوگ جول فرو میرود. قسمت با تصویری از انتقال جسد جول و پخش ترانهی «در میان دره» پایان مییابد، ترانهای که مفهومی عمیق از مرگ و انتقام دارد و نشاندهندهی آغاز چرخهای جدید از خشونت در دنیای «آخرین بازمانده از ما» است.
مروری بر فصل اول: آغاز سفر جوئل و الی
فصل اول سریال «آخرین بازمانده از ما» (The Last of Us)، اقتباسی از بازی ویدیویی محبوبی به همین نام است که با فضایی تاریک، احساسی و آخرالزمانی، بیننده را از همان ابتدا درگیر خود میکند. در نخستین اپیزود، با معرفی جوئل (Joel)، شخصیت اصلی داستان، شروع میکنیم. او پدری سختکوش و مهربان است که همراه با دختر نوجوانش، سارا، در تگزاس زندگی میکند. زندگی آرام و معمولی آنها بهسرعت با شیوع یک بیماری مرموز و خطرناک بههم میریزد.
این بیماری ناشی از نوعی قارچ به نام "کوردیسپس" است که به طرز هولناکی انسانها را به موجوداتی شبیه زامبی تبدیل میکند. با اوج گرفتن بحران، جوئل، سارا و برادرش تامی تلاش میکنند از شهر فرار کنند. اما در لحظاتی تلخ و تکاندهنده، سارا توسط یک سرباز کشته میشود، اتفاقی که روح و روان جوئل را برای همیشه دگرگون میکند.
۲۰ سال بعد، داستان در دنیایی پسا-آخرالزمانی ادامه مییابد. جوئل اکنون به مردی سختدل، خشن و کمحرف تبدیل شده که برای زنده ماندن هر کاری میکند. او در منطقهای نظامی در بوستون زندگی میکند، جایی که قوانین سختگیرانه نظامی، شورشها و گروههای مقاومت مختلف فضا را متشنج کردهاند. در همین بحبوحه، جوئل وظیفه مییابد دختری نوجوان به نام الی (Ellie) را به خارج از منطقه قرنطینه منتقل کند — دختری که به طرز معجزهآسایی نسبت به بیماری مقاوم است.
فصل اول با ایجاد بستری قوی برای داستان، معرفی دقیق شخصیتها و ایجاد حس همذاتپنداری با آنها، زمینهساز سفر احساسی و خطرناک جوئل و الی در قسمتهای آینده میشود. این اپیزود با فضاسازی بینظیر، موسیقی تاثیرگذار و بازیهای قوی، مخاطب را به سرعت در دنیای تاریک و پراضطراب خود غرق میکند.
سریال در فصل دوم وارد قلمرویی تاریکتر و پیچیدهتر میشود. تصمیمات شخصیتها نهتنها اخلاقی، بلکه عاطفی نیز هستند. این تضادهای اخلاقی همان چیزی است که «آخرین بازمانده از ما» را فراتر از یک داستان بقا قرار میدهد.