رابطهی مادر- دختر در خدمتکار تصویری درخشان است از رابطهی دختری که دارد برای بیرون زدن از رابطهای بیمار تقلا میکند و مادری که مبتلا به اختلال دو قطبیست. در اینجا از حمایت و مهرِ بیحدِ مادرانه خبری نیست. پاولا گاهی هست و گاهی نیست، حضور او و حمایتش وابسته به میلش است. اما در ذهن دختر به مثابهی عذاب وجدان و بار گناه همواره حاضر است. در جایی از سریال وقتی الکس حسابی بابت از دست رفتن خانهی مادرش پکر است، شان به او میگوید دست از نگرانی برای مادرش بردارد، چرا که پاولا مشکل الکس نیست، مادرش است. اما الکس نمی تواند. لغزش الکس به آغوش شان، بازگشتش به خانهی ناامن و فرو غلتیدن به قعر چاه افسردگی همه از همان شب شروع شد، شبی که الکس ترسید که مادرش بی خانمان شود، او که از بیخانه شدن خودش هیچ نترسیده بود.
وقتی که الکسِ برنده و قهرمان می رود که به سوی میسولا برانَد هم دغدغهی مادرش رهایش نمیکند. دعوت و خواهش در میان است که مادر با آنها برود و در زندگی آرامشان سهیم شود. پاولا میپذیرد اما در لحظهی آخر نمیرود، او که حالا دوست پسر جدیدی دارد...
پاولا برای الکس، مثل مادران برای دختران، نقطهی ضعف و سنگینیِ تحملناپذیرِ دغدغه و عذاب وجدان بر روح هست ولی با آن درخشش جنگندگی آبا و اجدادی در چشمانش، منبع الهام و قدرت هم هست. همان زنی که روزی الکس کوچک را برداشت و به آلاسکا راند. همان که به او یاد داد بجنگد، برانَد، و برسد.
خدمتکار داستانِ زن جوانی تحت خشونت خانگیست که یک شب با دختر دو سالهاش از خانه فرار میکند، برای گذرانِ زندگی تن به کار سختِ نظافت میدهد و در نهایت برندهی بورس تحصیلی نویسندگی خلاق میشود. رابطهی الکس، این زن جوان، با مادرش، پاولا، قطعا خط اصلی این داستان نیست. اما از خطوط اصلیست؛ چنان که در داستان زندگی هر زنی...
مینی سریال ۱۰ قسمتی خدمتکار که بر اساس خاطرات استفنی لند "خدمتکار: کار سخت، حقوق کم، و ارادهی یک مادر برای زنده ماندن" ساخته شده است، تنها در ۴ هفتهی اولی که بر روی پلتفرم نتفلیکس قرار گرفت ۶۷ میلیون بار دیده شد. آنچه تماشای این سریال را به تجربهای منحصربهفرد بدل میکند صداقت در روایت و وفاداری به ارائهای واقعی از زندگیست، زندگی واقعی.
*فروغ جاوید