از این لحاظ که درامی خوشایند و در عین حال هولناک را برای تماشاگر روایت می کند. در کنار این خوشایندی و هولناکی تفسیری اجتماعی از دنیای پیرامون فراهم می آورد که می توان گفت یکه و منحصر به فرد است. پیدا کردن درامی که بتواند بدون چرخش و نکته های انحرافی فیلم را جلو ببرد شاید کار سختی باشد، بالاخره تن دادن به پیش بینی پذیر بودن خط روایی داستان توسط تماشاگر اجتناب ناپذیر است. فینچر هم سعی نمی کند که خط روایی داستانش را از تماشاگر زیاد پوشیده و مخفی نگه دارد در مواقعی که لازم است به تماشاگر مجال می دهد تا بتواند اتفاقات پیشروی فیلم را حدس بزند و پیش بینی نماید اما این حدس زدن ها طوری نیست که به خلاقانه بودن فیلم لطمه وارد کند. فینچر به درستی تشخیص داده که نمی تواند با همه پیچش ها و نکته های انحرافی تماشاگر را غافلگیر کند پس در لحظاتی اجازه داده تا تماشاگر برخی از چیزها را خوذش حدس بزند و او هم بتواند به ایده های تکمیلی خط روایی فیلم بیشتر فکر کند و آنها را به خوبی پرداخت نماید.
در پنجمین سالگرد ازدواج نیک و امی، نیک وارد خانه شده و امی را پیدا نمی کند در حالی که آثاری از خشونت و درگیری و آدم ربایی در خانه دیده می شود. نیک خبر ناپدید شدن همسرش را به گزارش می دهد. پلیس برای تحقیقات وارد خانه می شود، نیک و پلیس در حین جستجو در آثار به جا مانده در خانه، درگیر نوعی معما می شوند که امی به منوال عادت سالیانه اش نشانه هایی را برای یافتن گنج برای نیک به جا گذاشته است. با روند رو به جلوی تحقیقات پلیس نشانه های بیشتری علیه نیک برملا می شود این در حالی است که اثری از خود امی یا جنازه اش به دست نمی آید. زیر فشارهای پلیس و فضای دیوانه واری که رسانه ها راه انداخته اند به زودی فریب ها و دروغ ها و رفتار عجیب نیک آشکار می شود. اینجاست که سوالی اساسی تماشاگر را با خود همراه می کند آیا نیک، امی را کشته است؟
فیلم فینچر اثری چندلایه است که مرتبا تماشاگر را درگیر می کند و با انبوهی از فشارهای روانی و فکری او را رها می کند تا تماشاگر شخصیت اصلی فیلم را با خود به بیرون سینما ببرد و به معمای حل نشده او بارها و بارها فکر کند. چند لایه بودن و پویایی فیلم را می توان از زوایه رسانه دید. "دختر گمشده" فیلمی درباره رسانه و اثرگذاری آن در جامعه آمریکاست، اینکه چگونه افکار عمومی از بازی ها و چرخش های رسانه ای متاثر می شوند و با توجه به خبرهایی که معلوم نیست درست یا کاذب هستند درباره افراد و اتفاقات به قضاوت و داوری می نشینند؛ رسانه با قدرت فراگیری و رضایتمندی سعی می کند مخاطبانش را راضی نگه دارد تا درون این عالم رسانه ای بماند. این رضایتمندی معنای مشککی دارد که رسانه را با صورت های مختلفی همراه می کند. رضایتمندی به این معنا نیست که رسانه همیشه برنامه جذاب و غیرتکراری پخش کند بلکه این رسانه است که رضایت و جذابیت را برای مخاطب خود تعریف می کند و معنا می دهد. هر روز و شب رسانه ها با چنین تدابیری نقش خیر و شر و معنادهی به مخاطب را بازی می کنند، و اینکه چه چیزهایی خیر و خوب هستند و چه چیزهایی شر و بد را به مخاطب تعیین می کنند و اینجا دیگر تماشاگر و مخاطب رسانه نیست که درباره افراد و اتفاقات دست به داوری می زند بل رسانه در جایگاه قاضی ای همه چیز دادن و حرف آخر زن، نشسته است و درباره آنها قضاوت می کند. یکی از لایه های رسانه ای فیلم "دختر گمشده" را می توان در این نکته پی گرفت که دستگاه های رسمی ای که مسئول حفظ امنیت و مراقب عدالت شهروندان جامعه هستند به چه میزانی از این قضاوت رسانه ای بازی می خورند و در یاری رسانی به آن سهیم هستند. بدبینی فینچر نسبت به رسانه ها و شیفتگی دائمی اش به نمایش گذاشتن هراس و خشونتی که در لایه زیرین زندگی معاصر آمریکایی با حاکمیت رسانه ها ترسیم شده دلمشغولی است که با فکر کردن به گوشه هایی از این دغدغه ها، که به خوبی در فیلم مطرح می شوند، مسلما تماشاگر را درگیر و او را وادار به فکر خواهد کرد.
یکی دیگر از لایه های فیلم که پیچیدگی های خاص خودش را دارد، سئوالات فیلم درباره رابطه زندگی خانوادگی و مفهوم سعادت و خوشبختی در آن است. اینکه زندگی خانوادگی موفق و پایدار و خوشبخت چه ویژگی هایی دارد؟ و چگونه ممکن است به آنها برسیم؟ و هولناکترین سوال اینکه چگونه ممکن است زندگی خانوادگی ای در ظاهر موفق و خوشبخت، در باطن کابوسی خانگی و خورنده جان و روان اعضای خانواده باشد؟ پاسخ دادن به این سوال ها بیش از اندازه سخت و دشوار می نماید. فینچر هم سعی نمی کند به آنها پاسخ روشنی بدهد، بلکه تمام تلاش وی در فیلم بر این است که کشمکش ها و بازی های دوطرفه فیزیکی را کم کند و رفته رفته خشونت فیزیکی را با عمیق ترشدن بحران و کمرنگ شدن خوشبختی کمتر و کمتر کند. "دختر گمشده" بازتابی دقیق از فرهنگ زمانه در دوره ای است که گزینه هایی مانند انتقام مرگبار و تهاجم های خشن بر طلاق ترجیح داده می شود. در زندگی تلخ نیک و امی هر دو طرف به یک اندازه دروغ گو و فریبکار هستند. در واقع فیلم با نشان دادن دروغ ها و فریب های هر دو طرف قضیه، حاکی از بی اخلاقی ها و فسادی است که دامن جامعه امروزه را فراگرفته است. با اینکه انواع و اقسام شگردهای جنایی در فیلم موجود است (مانند صحنه های ناپدید شدن ناگهانی و مرگ خشونت بار، درون مایه های تیره و تار و رد گم کردن های فریبکارانه) ترسناکترین صحنه، تصویر ازدواجی است که از هم پاشیده و با سپری کردن دوران شور اولیه خود در قالب یک محکومیت ابدی تا زمان مرگ منجمد شده است. زندگی تصویر شده در فیلم "دختر گمشده" شبیه زندانی است که هر دو شریک زندگی در آن گیر کرده اند البته آن زندانی است که زندانی و زندانبانش هر دوی این دو زوج هستند و اگر معمای قتل را به آن بیفزایید شاید بتوان گفت که جلاد این زندان هم خودشان هستند.
یکی دیگر از لایه های فیلم را باید در نویسنده بودن هر دو شخصیت اصلی فیلم دانست؛ همین توانایی و مهارت، افزون بر شکل دادن آشنایی آنها (دیدار عاشقانه در کتابفروشی) و خلق سکانس ها و معرفی اخلاقیات آنها (مثلا تصوری که امی در جایگاه خالق آثار کودکان از زندگی بزرگسالان دارد، یا برجسته شدن پژوهش و تحقیق در پیش بردن نقشه هایش)، به فاکتور مهم دیگری نیز اشاره دارد (نقش دفتر روزانه نیمه سوخته امی در اعلام جرم علیه نیک را به یاد آورید) و آن برملا کردن اسرار و ناگفته هاست. از طرفی دیگر تماشاگر با فیلمی با دو راوی (مرد و زن) مواجه است که هر یک دستی در روایتگری دارند و به همین خاطر تماشاگر اگر دقیق شود نمی تواند حرف ها و کارها و روایت های هیچیک از آنها را قبول کند، چرا که در هر دو گونه ای از دروغگویی وجود دارد. اینجاست که روایت تبدیل به ضد روایت می شود و مرز روایت و ضدروایت شنیده شده و نشنیده شده دامن تماشاگر را می گیرد و در واقع تمام سکانس هایی که با حضور این دو شخصیت شکل گرفته و پرداخته شده در هاله ای از ابهام و ناباوری سیر می کند.
مشخصات فیلم سینمایی "دختر گمشده" (Gone girl)
کارگردان: دیوید فینچر
فیلمنامه: جیلین فلین براساس رمانی به همین نام از خودش
مدیر فیلمبرداری: جف کروننوث
موسیقی: ترنت رزنر ، اتیکوس راس
تدوین: کرک باکستر
بازیگران: بن افلک (نیک دان)، رزاموند پایک (ایمی الیوت دان)، نیل پاتریک هریس (دسی کالینگز)، تایلر پری (تنر بولت)، کری کون، کیم دیکنز، پاتریک فیوجیت، سلا وارد