فیلمنامه این فیلم را "خاویر گولن" براساس رمان "همزاد" (The Double) نوشته ژوزه ساراماگو نوشته است و فیلم محصول مشترک کانادا و اسپانیا به مدت 90 دقیقه است که در دید اول میتوان فیلم را در دسته فیلمهای روانشناسی و هیجانی طبقهبندی کرد. فیلم حدود 2 میلیون دلار فروخته و امتیاز فیلم در سایت آی ام دی بی (IMDB) 6.8 و در سایت راتن تومیتوز، 70 از 100 و در سایت متاکریتیک 60 از 100 است.
فیلم با جمله "هرج و مرج نظمیست که تا کنون رمزگشایی نشده است" شروع میشود، در یک باشگاه شبانه، مردی ناشناس شاهد صحنههایی است که بیشتر به کابوس میماند تا واقعیت. در باشگاه زیرزمینی که در آن زنی، آرام رطیلی را له میکند، استاد تاریخ دانشگاه، نحوهی تسلط حکومتهای دیکتاتوری بر جامعه و احتمال تکرار تاریخ را تدریس میکند. او به پیشنهاد همکارش، فیلمی را کرایه میکند که در آن یکی از بازیگران فیلم را کاملا مشابه خود میبیند و سعی میکند این فرد را پیدا کند. این جستجو سبب ایجاد اشکالاتی در زندگی او میشود و با تجسس بیشتر پیرامون او متعجبتر میشود به ویژه که شباهت آنها بسیار بیشتر از آن چیزی است که در ابتدا میپنداشته است...
آثار ساراماگو نظیر کوری یا همین فیلم که براساس اثری از او ساخته شده دارای پیچیدگیها و دشواریهایی درباره درک نشانههای معماگونه استفاده شده در این آثار است. نکتهای که باید در همین ابتدا به آن اشاره کرد این است که کارگردان و نویسنده این فیلم به اقتباسی پیچیدهتر و استعاریتر دست زدهاند که درک آنها شاید برای مخاطب عام و حتی حرفهای دوچندان دشوار باشد.
عملا تمام تمایزاتی که در داستان ساراماگو میان دو شخصیت اصلی فیلم (هر دو با بازی جیک جیلنهال) وجود دارد در این نسخه سینمایی حذف شده و غیر از نشانه حلقه ازدواج روی دست یکی از همزادها، به سختی میتوان آن دو را از هم تفکیک کرد. این نکته علاوه بر مخاطب، کار بازیگر این نقش را هم سخت کرده که با کمترین تفاوتهای ظاهری، ریش و موی سر، میان "آدام" سرد مزاج، گوشهگیر و متفکر که ذهنش درگیر رویکردهای توتالیتاریسم و سرکوبگرانه تاریخ بوده و "آنتونی" هوسران و دمدمی مزاج تمایز نشان دهد.
تعلیق اصلی فیلم این مسئله است که این دو همزاد؛ آدام و آنتونی هر دو با بازی جیک جیلنهال، دو شخص مجزا و کاملا مشابهند که در خصومتی ناخواسته قرار میگیرند یا با شخصی دارای شخصیت دوگانه روبرو هستیم؟ پاسخ به این پرسش ساده نیست. در واقع امکان بررسی و نتیجهگیری در این زمینه تا حدی زیادی به میزان دقت و واکاوی تکتک صحنهها بستگی دارد.
با این حال هم شاید میان نظر بینندگان مختلف، جمعبندی واحدی وجود نداشته باشد. اگر بتوانید با ریتم کند و داستان کم دیالوگ و فضاسازیهای آبستره فیلم کنار بیایید آن وقت کارگردان فیلم را در ساختن چنین فیلمی تحسین خواهید کرد. چون کارگردان فیلم دقیقا میدانسته چه میخواهد بسازد و خواستهاش را با قوت اجرا کرده است، به همین دلیل مثلا تصویری که از تورنتو در فیلم ارائه میشود حتی برای کسانی که سالها در آنجا زندگی کردهاند تازگی دارد و به خوبی نشاندهنده شهری مدرن و ازهم گسیخته، کسالتبار و ناقص و کاملا متناسب با شخصیتهای داستان فیلم است.
با وجود شباهت زیاد و اینکه نامزد آدام (ماری با بازی ملانی لوران) و همسر آنتونی (هلن با بازی سارا گدون) حتی از روی صدا هم قادر به تشخیص این دو از هم نیستند، و یا با توجه به خوابی که آدام از صحنههای باشگاه زیرزمینی میبیند و عدم تعجبش در مواجهه با رتیل در انتهای فیلم شاید به پاسخ دوم برسیم اما شخصیت هوسباز آنتونی که از ابتدای فیلم تابلوی رفتاری خود را به نمایش میگذارد (در باشگاه و همچنین پس از تماس آدام با او برای ملاقات، که باید به همسرش که به روابط او با زنی دیگر مشکوک است توضیح دهد، و از همینجا میفهمیم که به احتمال زیاد فردی که در باشگاه شبانه شرکت کرده آنتونی بوده. و اگر دقیقتر به فیلم نگاه کنید، حلقهی انگشت و سرایدار خانهاش، مشخص میکند که در ابتدای فیلم هم او را دیده بودیم، به همراه رفتار او در قبال دیدن ماری و دنبال کردن او و نقشه کشیدن برای تصاحب چند ساعتهی او)، همه بر جدا بودن شخصیت او از آدام، با آن حالت ضعف اعتماد به نفس و سردمزاجی حکایت دارد.
با این همه باید دقت کرد که افراد دو شخصیتی نیز با چنین تظاهراتی وجود دارند. با این همه با مشاهدهی مجموع وقایع رخ داده در داستانی غیر منطقی، ظاهرا حالت اول منطقیتر به نظر میرسد. زنگ نخوردن تلفن آدام هنگامی که هلن با آنتونی تماس میگیرد، صحنههای رویارویی آدام و آنتونی در هتل و تصادف آنتونی و نامزد آدام در انتهای فیلم، در حالیکه آدام در خانهی آنتونی در حال تغییر کانال رادیوییست که اخبار این تصادف را میگوید، همه به باور منفک بودن این دو از هم کمک میکنند.
اما آیا مادر آدام و آنتونی یک نفر است؟ پاسخ به این سوال تا انتها نیز مشخص نمیشود. به جز این دو حالت، وجود یک عکس، کفه حالت سوم، یعنی توهم بودن کل ماجرا (که باور آن سادهتر از همهی حالتها و در واقع پاککنندهی تمام صورت مساله است!) را سنگینتر میکند: در صحنهای که آدام به دنبال عکسی از خود برای مقایسه با عکس آنتونی در اینترنت میگردد، عکسی پاره شده را پیدا میکند. اما زمانی که او به خانهی آنتونی رفته، همین عکس را که این بار به طور کامل و در کنار هلن گرفته شده را مشاهده میکند! آیا این دو یک نفر در یک کابوسند؟ ممکن است!
همسر آنتونی نیز که پیش از این با آدام ملاقاتی کوتاه داشته و از دیدن این حد شباهت به همسرش دچار وحشت و تعجب شده بوده، پس از رویارویی مجدد با آدام در منزل و مشاهدهی اضطراب او، با وجودی که میفهمد این فرد همسر خودش نیست –احتمالا به دلیل خیانتهای آنتونی- او را میپذیرد. اما باز آیا این همسر آنتونیست یا تجسمی دیگر ااز لذت جویی ذهنی متخاصم؟
اعمال تکراری آدام در خانه و در قبال نامزدش و تشابه آن با درسی که در دانشگاه در مورد تکرار تاریخ میدهد به چشم میآید. او در نقل قول از هگل میگوید که تمام اتفاقات مهم دنیا دو بار رخ میدهد و مارکس این نظریه را کامل کرده است. او این مساله که هر قرن تکراری از قرن قبلی خود باشد را رد میکند. اما زندگی خودش و وجود آنتونی در این زندگی بیننده را به نتیجهای دیگر میرساند! استفاده از Coincidence (تقارن اتفاق) در معرفی فیلم Where There's a Will There's a Way به آدام و خواب او در دیدن صحنهای که در آن فرد مشابه او در فیلم دیده شده، از دیگر تمهیدات نویسنده در ایجاد تعلیق در ماجراست.
با همه این تمهیدات ایده اصلی فیلم ایدهای مرکزی در بین همه فیلمهایی است که با تعلیق و موضوع همزاد سروکار داشتهاند. چه کسی میتواند در سرگیجه، دوکیم نواک را از یاد ببرد که چگونه جیمز استوارت را به دیوانگی کشاند؟ در دشمن هم جیک جیلنهال نقش دو شخصیت شبیه و در عین حال متفاوت را بازی میکند که یادآور "دکتر جکیل و مستر هاید" است.
دیدگاهها