او دوربینش را به گونه ای روبه روی بازیگران گذاشته که هیچ حضور عاطفی در آن وجود ندارد و دغدغه اش صرفا مطرح شدن است و بس. او از کنار همه اتفاقات به سادگی میگذرد. حتی خودکشی یکی از دختر ها و در انتها هم دخترهای کوچک تر عصیان می کنند ، فرار می کنند، هم پول دارند و همه خوراکی های خوشمزه، هم یک جوان قدیس که آنها را تا ایستگاه می رساند و هم در یک جلسه از او راننده می سازد، هم به یکباره نماهای عمدتا تاریک از تونل میگذرد و به روشنی میرسد. روشنی یعنی مدینه فاضله ای به نام "استانبول" و پیدا کردن معلمی که ما هیچ شناختی از او نداریم و بعد هم...در آغوش کشیدن معلم و تمام شدن فیلم.یعنی دقیقا اتفاق هائی که باید در یک سوم پایانی تایم فیلم با ریتمی مناسب و تعلیقی مناسب تر رخ دهد اما در چند دقیقه کوتاه سر و ته آن هم می آید. جالب اینکه این فیلم 5 امتیاز از 10 امتیاز منتقدین جهان را گرفته اما چطور انقدر مطرح شده ما را نگران می کند که انگار سینما و مصلحت طلبی دارند در هم ادغام می شوند.
فیلم سکانس های دیدنی هم دارد مثل بازی های کودکانه ی این بچه ها که در حقیقت هنوز کودکند ووابسته به هم. یک سکانس فوق العاده هم در آن هست که مربوط به دیالوگ هائی است که بین "سلما" و دکتری که قرار است بکارت سلما را تائید کند می گذرد و بسیار خوب درآمده است.
در روستایی ساحلی در ترکیه که از استانبول فاصله دارد، پنج خواهربا فاصله سنی کم زندگی می کنند( شباهت این پنج دختر به هم از نکات هوشمندانه موستانگ است ). جسورترین آنها، لاله ی دوازده ساله است که کوچکترین فرزند خانواده است. خواهران دیگر، نور، آیچه، سلما و سونای هستند .انها چند وقت پیش پدر و مادرشان را از دست داده اند (حتی از نظر عاطفی هم به این اتفاق پرداخته نمی شود)و با مادربزرگ سنتی و عموی سختگیرشان ارول، زندگی می کنند. رابطه خواهری این پنج نفربسیار نزدیک (اغراق آمیز) است و همگی آنها با هم در یک مدرسه درس می خوانند. قصه از اینجا شروع می شود که در روزهای پایانی ترم با همکلاس های پسرشان تا ساحل مسابقه می گذارند و روی شانه های پسران می نشینند و با یکدیگر بازی قلمدوش و آب بازی می کنند که از نظر اهالی ده کار زشتی محسوب می شود و خبر به مادر بزرگ و عمو می رسد.
از آن به بعد زندگی برایشان شبیه به زندان می شود. درهای خروجی بر رویشان قفل می شود، سعی می کنند از پنجره به بیرون بروند، بعدها پنجره ها نیز جوش می خورندو...
موستانگ پیش از اینکه در کشور ترکیه اکران شود در کشورهای دیگر رنگ پرده نقره ای را دیده و بیشتر مورد توجه جشنواره ها بخصوص جشنواره پاریس قرار گرفته تا جائی که از آن آمده است. این فیلم قصه ی خوبی است که انگار بد تعریف می شود، بخصوص در مورد ریتم خیلی بی سلیقه است برعکس موسیقی که بن نظر از نکات مثبت آن محسوب می شود.
"موستانگ" اولین کار "دنیز غمزه ارگون" محصول 2015است که نامزد جشنواره های کن و اسکار نیز شده بود.