فینیکس پس از تجربه موفق کومودوس برخلاف بسیاری از هم مسلکان شهرت طلبش بسیار گزیده کارانه پیش رفت و نقشهای بسیار متفاوتی را تجربه کرد؛ او با وجود اینکه معتقد است فیلم خوب تنها با کارگردانی خوب به ثمر می نشیند حتی در فیلمهای متوسط و ضعیف نیز حضوری خیره کننده دارد. فونیکس به انزوای خود شهرت دارد و دست رد زدن به سینه بسیاری از مشهورترین خبرنگاران جهان یکی از خصیصه های اوست. انزوای خود خواسته این بازیگر در دورانی که بازیگران خرد و کلان، گرفتار در چنبره بازیهای پر زرق و برق رسانه ای، خود را هر چه بیشتر در معرض فلاشهای دوربین و مصاحبه های کوچک و بزرگ قرار می دهند را ه خود را به نقشهایی که او ایفاگرشان است نیز باز کرده است و از کاراکترهایی که فینیکس در قالب آنها فرو ر فته است مردانی غالبا منزوی، درونگرا، پر رمز و راز و غیر قابل پیش بینی ساخته است. فونیکس چهل و سه ساله در نزدیک به دو دهه فعالیت خود چنان شمایل قدرتمندی از خود ساخته است که بیننده از همان آغازین صحنه های حضور او در هر فیلمی منتظر اتفاقی ویژه است. اما راز حضوری چنین شگفت انگیز و براستی جادویی چیست؟ چه چیزی نگاه و چهره سرد واکین فینیکس را چنین قدرتمند و سهمگین می کند؟
واکین فینیکس در آخرین مصاحبه خود با مجله گاردین راز موفقیتش را در حضور شهودی و نقش پروری غریزی خود می داند: "زیاد درباره اش فکر نکن. بذار همون چیزی که واقعا هست باشه. اگه همش بخوای دنبال چیز منحصرفردی توی یه لحظه بگردی ممکنه چیزی که میخوای رو از دست بدی." او برخلاف بازیگران دیگر از اشتباه کردن نمی هراسد و معتقد است "بهترین چیز در مورد فیلم اینه که میتونی اشتباه کنی." لین رمزی (Lynne Ramsay) کارگردان فیلم تحسین شده "تو هرگز اینجا نبودی" همکاری خود با فینیکس را حیرت انگیز توصیف می کند و او را بازیگری "غریزی و غیرقابل پیش بینی " می داند که به اندازه ساخت چند فیلم متفاوت چیزهای غافلگیرکننده در چنته دارد.
اولین حضور موفق فینیکس که به نوعی مسیر او را برای کارهای بعدی اش هموار کرد فیلم "بخاطرش مردن" ساخته گاس ون سنت بود. فینیکس که توانست این نقش را بواسطه دوستی برادر از دست رفته اش با آقای فیلمساز به چنگ آورد بسیار خوش درخشید. این فیلم به نوعی آغازی سهمگین برای فینیکس پس از مرگ تراژیک برادرش بود، مرگی که فینیکس از نزدیک شاهد آن بود و بارها از آن به عنوان یکی از تلخ ترین وقایع زندگی اش یاد کرده است. پس از آن فینیکس یکی پس از دیگری نقشهای متفاوت و چالش برانگیز را به عهده گرفت، از کومودوس قصی القلب "گلادیاتور" تا جانی کش بلندپرواز "سربراه باش"، تئودور آرام و منزوی "او"، کاراگاه هیپی مسلک "خباثت ذاتی"، فِرِد عجیب و غریب "استاد"، جو زخم خورده و افسارگسیخته "تو هرگز اینجا نبودی" و مسیح "مریم مجدلیه". او از همان آغازین سالهای شروع حرفه ای بازیگری با بازیگران بنامی همچون نیکول کیدمن و راسل کرو همبازی شد. آنچه که حضور فینیکس را بیادماندنی می کند تصاحب صحنه با جادویی گریزناپذیر است که دیگر بازیگران ، حتی "سیمور هافمن" کار کشته، را تحت الشعاع قرار می دهد.
خشونت یکی از جان مایه های اصلی بازیگری واکین فینیکس است که غالبا با نوعی شیدایی بدوی و گاه حتی کودکانه همراه می شود. اما خشونت جاری در لحظاتی که فینیکس به آنها جان می دهد برخلاف آنچه که در ظاهر بنظر می رسد ابدا خشونتی خام یا کنترل نشده نیست و معمولا با نوعی خودانگیختی جهت دار و نبوغ آگاهانه همراه می شود؛ این است که غالبا صحنه های خشونت آمیزی که فینیکس اجرا می کند خالی از تصنع معمول این صحنه ها هستند. این خشونت خاص و بکارگیری تمام قد ظرفیت و توان فیزیکی که اغلب با شور و جنون خاص هر کاراکتر همراه می شود ما را بر این می دارد که پس از پایان هر فیلم فکر کنیم اینجا پایان کار است و آقای بازیگر چنان از روح و جان خود مایه گذاشته است که دیگر نمی تواند به نقشی دیگر جان ببخشد. زمانی که تئودور ناکام از رابطه عجیب عاشقانه خود با سامانتا بیرون می آید یا در تمام مدتی که فِرِد با آن بدن و چهره خموده و از ریخت افتاده سعی دارد به درونیات مرشد (بخوانید بیننده) نقب بزند و یا زمانی که جو با زخمهای عمیق جسمی و روحی از آخرین مهلکه زندگی سراسر رنج خود جان سالم به در می برد نمی توانیم حضور دیگر یا کاملتری از فینیکس را بر روی پرده تصور کنیم. اما خبر خوب این است که واکین فینیکس، تجسم قدرتمند جنون پر رمز و راز قهرمانهایی منزوی، همچنان بر آن است تا ما را با حضور براستی متفاوت خود در صحنه شگفت زده کند.