سی و یک نما - با یک مثال شروع می کنم؛ سریال "پوست شیر" برادران محمودی با استقبال بسیار رو به رو و دنبال میشد. یک سریال خوش ساخت، خوش ریتم با بازیهای خوب. تا به قسمتهای پایانی رسید. حالا اینکه پایان قصه همین بود یا خیر را میشود حدس زد، اما به هر حال این سریال، بیتوجه به کلیدهایی که قصه به ما میداد و شخصیتهای محوری که باید در پایان سریال امضایی داشتند اما رها شدند، به پایان رسید و موجب شد تا به شکل غیرمنتظره ای کل سریال در مدت زمان کوتاهی از حافظه مخاطبش فاصله بگیرد. این اتفاق در مورد خیلی از فیلمها و سریالهای ایرانی دیگر هم افتاده و یقینا میافتد.
اما در یک پایانبندی درست؛ مثلا "شاید وقتی دیگر" بهرام بیضایی حتی عنوان فیلم هم با پایان آن همخوانی دارد. (البته که بهتر بود "دائی جان ناپلئون" ناصر تقوایی را مثال میزدم که چون اقتباس بود به نظرم آمد، مثال بهجایی نیست).
در سالهای اخیر، بعضی از سناریوهای ایرانی با راه فراری به نام "پایان باز" آشنا شدهاند و از آن وام گرفتند بدون آنکه بدانند، یک پایان باز درست و حساب شده، مفهوم خاص خودش را دارد و گاه انتخاب آن سخت تر از یک پایان کامل است.
برای مثال ما در "جدایی نادر از سیمین" نباید بدانیم که "ترمه"، سیمین را انتخاب میکند یا نادر را. این پایان باز، شاهکار است تا ما بارها و بارها قصه را با خود مرور کنیم و در کنار ترمه تصمیم بگیریم با پدرش بماند یا با مادرش. پایان باز؛ ناتمامی قصه نیست، بستری است برای تفکر و گاه تخیل.
از طرفی پایانبندیهای بیچارچوب مثل به هم زدن یک بازی است که کُل آن را مخدوش میکند. چه پایان خوش باشد و چه تلخ.
این معضل بزرگ سناریو در بیشتر فیلم و سریالهای ایرانی موجب شد تا چند پایانبندی خوب که یک سایت خارجی (Filmatic) کنار هم گذاشته و نظر دنبالکنندگان را در مورد بهترین پایانبندی جویا شده را مرور کنیم.
نمایش ترومن (The Truman Show)
شوالیهٔ تاریکی برمیخیزد (The Dark Knight Rises)
جزیره شاتر (Shutter Island)
سینما پارادیزو (Cinema Paradiso)
لا لا لند (La La Land)
اولدبوی (Oldboy)
رستگاری در شاوشنک (The Shawshank Redemption)
هفت (Seven)