هما گویا(سی و یک نما)- هنوز صدایش در گوشمان است که همین سه هفته پیش در برنامه ی هفت رو به روی بهروز افخمی نشسته بود و در مورد داوری امسال جشنواره می گفت: "ما یک معلم داشتیم که چشمهایش چپ بود. به این یکی نگاه می کرد و آن یکی را صدا می کرد و داوران امسال هم مثل اینکه مشکل معلم ما را داشتند.
علی معلم بلند بالا با آن موهای زودتر از موعد سفید شده که خیلی هم به او می آمد،با لباس های عمدتا روشن و انگشترهای فیروزه،با نقد های خوب وبا دنیای تصویر و جشن حافظش رفت. یک دفعه و شوک آور.
مسئول دفتر ماهنامه دنیای تصویر با تایید این مطلب گفت : عصر امروز علی معلم در دفتر مجله بوده است که ناگهان سکته کرده و فوت می کند.
باور کردنی نیست او که جند سال پیشتر در کاخ جشنواره فیلم فجر زمان اکران فیلم "آل" که تهیه کننده اش بود وقتی صدا درست پخش نمی شد چنان فریادی زد که همه ی برج میلاد یکباره ساکت شد اما حالا زورش به این مرگ بی موقع نرسید.
سال گذشته کمی حال ندار بود و وقتی دیدمش چهره ای زرد داشت اما امسال عجیب راحت و خندان و سر حال به نظر می رسید وبا آرامشی خاص. شاید حسابش با خودش پاک شده بود و می دانست قرار است برود.مردی که مثل من در کودک درونش در کارتون "تام و جری" دلش به حال تام هم می سوخت.
سی و یک نما- شایعه درگذشت علی معلم دامغانی تکذیب شد. وی که رئیس فرهنگستان هنر نیز هست، هم اکنون در محل کارش حضور دارد.
سی و یک نما -حسن فتحی کارگردان موفق سریال پر مخاطب شهرزاد به زودی پروژه ای اقتباسی به نام "کنتس سلما" به نویسندگی "فریده گلبو" را جلوی دوربین می برد که تهیه کنندگان آن علی معلم و سید محمد امامی (تهیه کننده شهرزاد) هستند.
هما گویا – دست زمانه دوباره پاتوق ما را کرده "بهشت زهرا" !!
و... این جمعه هم سری زدم به قطعه ی هنرمندان تا سر سلامتی بدهم به دائی ام که این روزها مهمان دارد.
باز هم مزار فردین بود و" سی دی" و "دی وی دی" و تقوییم و حالا ....لیوان و کاسه و بشقاب با عکس فردین.
و باز هم یک قبر با سنگی عاریه و شکسته که دلم را هر بار میشکند.
عکس را که می بینید؟؟ اشتباه نمی کنید...اینجا قطعه ی هنرمندان است!!
سال هشتاد بود که دائی من در پنجمین روز فروردین به رحمت خدا رفت . موقع خاکسپاری فرد دیگری را هم به خاک می سپردند.
با حضور چند چهره آشنا که حالم خراب تر از آن بود که به خاطر بسپارم ،( شاید "جواد طوسی" ...هم بود)
مردی غریبانه داشت خاک میشد .او علیرضا وزل شمیرانی بود . یکی از منتقدین ،یکی از روزنامه نگاران و یکی از سینمائی نویسان اهل فن و قلم که در کارش نابغه ای بود.
شماره بعدی مجله "دنیای تصویر" را "علی معلم" به او اختصاص داد و ویژه نامه ای برایش نوشت و گفت که چقدر وزل شمیرانی در تولد دنیای تصویر که حالا یکی از پر مخاطب ترین مجله های سینمائی است نقش داشته است .البته دوستان دیگر نیز از او گفتند و گفتند و حسرت خوردند از این مرگ ناگهانی.
سالها از این ماجرا می گذرد و من هر بار که مزار بی سنگ و خاک گرفته ی او ا می بینم دوباره داغ دلم تازه می شود و به یاد می آورم که چقدر تلاش کردم تا صنف منتقدین همتی کنند و دستی به سرو روی این مزار بکشند .
چقدر گفتم و نوشتم که این سنگ بی سنگ به همه ی هم صنفان روزنامه نگار و منتقد و هنرمند دهن کجی می کند . و چقدر گقتم و نوشتم که این توهین به همه ی آنهائی است که در "قطعه هنرمندان" آرمیدند و توهین به هر هنرمندی .
دو سال پیش بود وهمایشی خاص منتقدین . فرصت را غنیمت شمردم و با یکی از فرهیختگان نسل بعد از وزل شمیرانی ، از همان هائی که یک وری می نشینند و موئی بلند کرده و می بندند و شاپوئی به سر دارند مطرح کنم .یکی از آن منتقدینی که همه سینمای ایران را "مهدی مشکی و شلوارک داغ" فرض می کنند.... مگر اینکه خلافش ثابت شود که آن هم نسبت مناسب و مستقیمی با منافعشان دارد .
به اوگفتم : "بد نیست بعضی ها از این ماشین های شاسی بلندشان پیاده شوند و یک نگاهی هم به سنگ قبر رفیقشان بیاندازند.
دوست فرهیخته من هم در پاسخ جواب منحصر به فردی داد و گفت :" تو رو به خدا ، دست از سر منتقدین بردارید . این هم روش جدید "صدقه جمع کردن" شده!!؟
دلم سوخت. خیلی دلم سوخت . این بار نه به خاطر علیرضا وزل شمیرانی که می گفتند خانواده ای در اینجا ندارد بلکه برای خودم که نمی دانستم این موضوع چه نفعی به حال من دارد که سزاوار چنین پاسخی باشم !!! و از آن روز با خودم عهد کردم که...
اما باز هم هر بار که به قطعه ی هنرمندان می روم دلم می سوزد و امروز هم به رغم غم سنگینی که به دل داشتم ...باز هم دلم سوخت و بی رحمانه تصمیم گرفتم تا شما را هم در این سوختن دل شریک کنم.