سی و یک نما - یکی از ایرادهایی که در طول جشنواره فجر اخیر به فیلم "زیبا صدایم کن" ساختهی رسول صدرعاملی گرفته شد این بود که چرا تصویر شهر تهران تا این اندازه زیبا و تمیز است و پایان فیلم، خوشایند. فیلمی که کارگردان جسورش با "دختری با کفشهای کتانی" و "من ترانه پانزده سال دارم" خیلی از تابوها را شکسته بود و حالا هم حس میکرد زمانه، زمانِ دم به دم استفراغ زشتیهای انکارناپذیر روی چهرهی جامعه نیست. جامعهای که در بدترین شرایط اقتصادی نیاز دارد که گاهی با حالِ خوش در قصهای تلخ نفس بکشد و در میان اشکها به رابطهی احساسی یک پدر و دخترِ از نفسافتاده کمی لبخند بزند.
سی و یک نما - چه اشکالی دارد اگر بلند بلند فکر کنیم و ایکاشهامان را بگوییم، آن هم زمانی که هنوز از بعد از اعلام اسامی نامزدهای چهل و سومین جشنواره فیلم فجر داریم در اتوبان با گوزنها سلفی میگیریم.
سی و یک نما - در تمام این سالها چه دوران اوج برنامهی هفت و چه دورانی که کیفیت این برنامهی سینمایی در تلویزیون پایین آمده بود و چه حالا، همیشه بینندهی این برنامهی تخصصی سینمایی بودهام و بخصوص در روزهای جشنواره فجر که با اشتیاقی بیشتر آن را دنبال میکنم، گاهی برای محک زدنِ نگاه خودم.
سی و یک نما - تماشای فیلم موسی کلیمالله حس و حال غریبی دارد. هم میشود در نهایت از تماشای یک فیلم خوب لذت بُرد و هم اینکه انگار به یک ضیافت اعیانی دعوت شدی که در آن معذبی اما این سینما، همچنان سینمای حاتمیکیاست. حاتمیکیایی که با سه فیلم "از کرخه تا راین" ، "آژانس شیشهای"،" بوی پیراهن یوسف"، شما را نمیدانم اما من که زندگی کردم، و""بادیگارد"، "ارتفاع پست" و "به رنگ ارغوان" را دوست دارم.
سی و یک نما- دومین فیلم بخش مسابقه جشنواره فجر با محوریت شخصیت "شهید علی هاشمی" اشک هور است که امروز برای اهالی رسانه و منتقدین در برج نمایش درآمد.
سی و یک نما - یوسف اصلانی را خوب می شناسیم. همانی که دغدغهاش بچههای رها شده و معلول است و خانهی امنی دارد به نام "بهشت امام رضا" تا برایشان پدری کند. او آرزوهای دست نیافتنی بچههای محروم از خانواده و یا معلولین بی سرپرست را دستیافتنی کرده البته یقینا با چنگ و دندان و حمایت مردم ما که مهربان بودن را بلدند فقط نیاز به تلنگر دارند.
سی و یک نما - پس از پخش اولین قسمت برنامه «۱۰۰۱»، مخاطبان این برنامه در فضای مجازی واکنشهای بسیاری نشان دادند که بهنظر قابل تحسین است. اینکه تلنگری شد تا به خود بیاییم و ببینیم "خندوانه" چقدر به عنوان یک برنامهی سرگرمکننده و شاد وقت ما را پُر میکرد و ما در پاسخ به لحظات خوشی که با این برنامه داشتیم با رامبد جوان چه کردیم.
سی و یک نما - سالگرد درگذشت استاد پرویز پورحسینی است و من بار دیگر این خاطره را با خود مرور میکنم...
سی و یک نما - سالها پیش، شاید پانزده، شانزده سال پیش از این، برای فیلم "آینههای روبهرو" به کارگردانی"نگار آذربایجانی" و با بازی شایسته ایرانی و غزل شاکری مطلبی نوشتم. یادش گرامی خانم "فرشته طائرپور" تهیهکنندهی فیلم که چقدر با تیتر من منقلب شده بودند. اسم کارآکتر اصلی فیلم که ترنس بود "آدینه" است و من به یک آن به این اندیشیدم که در هر تقویمی که هفت روز دارد، یک روز نه زوج محسوب میشود و نه فرد. این روز تکلیف خودش را در تقویم نمیداند و برای همین "روز تعطیل" محسوب میشود، با رنگ قرمز. در حالی که این روز هویت دارد و یا بهتر بگویم هویت میطلبد.
سی و یک نما - "دههشصت" ترکیب دو واژه با یک مفهوم که شاهکلید فیلمهایی چون زودپز است، روایت عجیبی دارد. جنگِ در اولویت از یک سو و اختلاف عقیدهها و سختگیریهای نامتعارف در سبک زندگی از سوی دیگر موجب شده تا مردم ایران روزگارِ غریبی را تجربه کنند، گر چه انگار، با هم در همه چیز اختلاف داشتیم اما فاصلهها و دلتنگیها کمتر از امروز بود و از قضا دلمان خوشتر و معرفتمان بیشتر. انگار آن روزها اوج خلاف میشد احتکار چند گونی برنج و روغن و بساط دود و دم و نوارِ بتاماکس و این آخرهاش هم ویاچاس.