او با آن فیزیک منحصر به فرد و لحن آمیخته با خس خس نفس های به شماره افتاده و ته لهجه ارمنی در کنار دانش و تجربه و قریحه ی بازیگری، شمایلی ساخت که چند فیلم خوب سینمای ما ازش بهره ی بسیار بردند. معلوم بود زود می رود، اما حالا که نیست، فکر کردن به نقش هایی که فقط مال لوون بود حسرت برانگیز است؛ برای من، یقینا یک نسخه ایرانی شده از ابلوموف با لوون هفتوان - که می دانم بر ادبیات و نمایش روسی مسلط و عاشق بود - به حسرتی بزرگ تبدیل شد. اولین بار که از ابلوموف ایرانی بهش گفتم صورتش خندید، اما ته چشمانش تلخی و حسرتی موج می زد که درک معنایش اصلا سخت نبود. می دانست خیلی وقتی نمانده ﻭﺍﺭﻃﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺑﻮﺩ
ﻳﮏ ﺩﻡ ﺩﺭﻳﻦ ﻇّﻼﻡ ﺩﺭﺧﺸﻴﺪ ﻭ ﺟﺴﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ …
ﻭﺍﺭﻃﺎﻥ ﺳﺨﻦ ﻧﮕﻔﺖ
ﻭﺍﺭﻃﺎﻥ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺑﻮﺩ
ﮔﻞ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﮋﺩﻩ ﺩﺍﺩ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺷﮑﺴﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ …
نویسنده : نیما حسنی نسب – منتقد و روزنامه نگار