فیلم داستان پسری بچه ای به نام قاسم جولایی است که در یک خانواده فقیر در ملایر زندگی می کند. قاسم از درس و مدرسه گریزان و عاشق فوتبال است، روزی تصمیم می گیرد برای تماشای بازی فوتبال پرسپولیس به استادیوم امجدیه در تهران برود. ما در طول فیلم شاهد تلاش های قاسم برای رفتن به امجدیه و تماشای مسابقه فوتبال هستیم. مشکلاتی شامل نداشتن پول برای سفر، سعی در پنهان کردن این سفر از خانواده و اتفاقات دیگر...
در این فیلم در نگاه اول به نظر می رسد که فیلمساز اثری درباره عشق یک پسر بچه شهرستانی به فوتبال و همچنین مشکلات او در مدرسه و خانواده ساخته است. اما در فیلم نگاهی انتقادی و یا حتی تصویر کردن شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران وجود دارد. (تلاش قاسم به عنوان یک فرد بی قدرت و از توده جامعه برای مبارزه با قدرت حاکم، در محیط زندگی اش، و تلاش او برای دستیابی به هدف و رویاهای خود.)
در شروع فیلم ما شاهد فوتبال بازی کردن های قاسم و بی توجهی او به درس هستیم. قاسم فردی درس زده و عاشق فوتبال است ولی کسی او را جدی نمی گیرد و تماما توسط خانواده و افراد دیگر که در روز با آن ها سر و کار دارد سرکوب می شود. مادر قاسم به دلیل درس نخواندن، مدام او را سرکوب می کند و به او می گوید فوتبال آخر و عاقبت ندارد. کسی به علایق قاسم توجهی نشان نمی دهد، اما قاسم تصمیم گرفته به تهران برود و بازی را در استادیوم امجدیه تماشا کند.
در یکی از صحنه های فیلم وقتی قاسم بعد از دعوایی که مادرش با او انجام می دهد، به بیرون می رود و بعد از بیرون رفتن قاسم از حیاط ما شاهد صحبت مادربا پیرزنی که در حیاط قالی می بافد هستیم و مادر در حال شکایت از قاسم است، در فورگراند تصویر لباس های آویزان و خیس قاسم را روی بند می بینیم و در بک گراند شاهد تصمیم گیری مادر برای قاسم و اینکه او یا باید درس بخواند یا کار کند هستیم. در حقیقت به علاقه قاسم توجه نمی شود و برای او تصمیمی میگیرند که باب میل او نیست، این لباس های آویزان قاسم روی بند به گونه ای انگار شمایلی از خود او است که آویزان شده و توانایی تصمیم گیری ندارد و فردی است بی قدرت. اما فیلمساز، استبداد، زورگویی، پدر سالاری و دیکتاتوری رو فقط در محیط خانواده نشان نمی دهد و پارا فرا تر می گذاردو این خصایص رو به محیط های بزرگتر آن دوران تعمیم می دهد .
مثل زمانی که مادر برای شکایت از فرزند به دفتر مدیر مدرسه می رود و از مدیر خواهش می کند فرزند او را، از راه هایی که خود مدیر ترجیح می دهد، مثل تنبیه بدنی تربیت کند .در این صحنه ما بار ها شاهد این هستیم که مادر به مدیر می گوید شما بزرگتر هستید و شما باید تصمیم بگیرید و اختیار کامل به او می دهد، داشتن اختیار کامل بر انسان ها توسط انسانی دیگر از ویژگی های دیکتاتوری در سطح کوچک و کلان جامعه است. شمایلی که مدیر دارد مثل به تن داشتن کت شلوار و کراوات در مقایسه با دیگر شخصیت های فیلم مثل خانواده قاسم، همینطور لحن حرف زدن و تحکم در صحبت ها و انتقاد با لحن تند از مادر قاسم، و هم چنین وقتی مادر قاسم به او می گوید قاسم از خانه بدون اجازه پول برداشته است، مدیر موقع بازخواست مدام از قاسم می پرسد این پول را به چه کسی داده یا با چه کسی دست به یکی کرده (داشتن توهم توطئه هم از دیگر خصوصیایت قدرتمندان و حاکمان است.) این استبداد و قدرت که در سطح خانواده و مدرسه نشان داده می شود تلویحن به سیستم حکومتی آن زمان هم اشاره دارد. قاسم فردی بدون قدرت بر علیه قدرت به مبارزه می پردازد. او تنها کسی هست که در میان مادر و مدیر مدرسه و تمام زور گویان اطراف خود که خواستار تسلیم و پذیرش شرایط توسط قاسم هستند بر می خیزد و به سمت رویای خود گام بر می دارد. یکی از ویژگی های خوب فیلم در موجز تصویر کردن پدر منفعل قاسم، در مدت زمانی کوتاه است. ما پدر قاسم رو فردی منفعل، بی حرکت و آرام می بینیم، او گویی مثل قاسم در جستجوی رویاهایش سرکو ب شده و به این روز افتاده است. در واقع شخصیت پدر، قاسمی است که با سرکوب رویاهایش توسط شرایط سیاسی اجتماعی آن دوران و شرایط حاکم بر جامعه سرخورده شده. اما قاسم تسلیم نمی شود و برای رسیدن به هدف خود تلاش می کند. قاسم بر خلاف پدر منفعل و دوست نظاره گرخود که شمایلی هستند از اکثر مردمی که به دلیل مناسبات اجتماعی و قراردادی روزمره، حاضر به گریختن از این قرارداد ها نیستند و در واقع به انسان هایی عقیم شده بدل شده اند ، خطر می کند و در صدد دستیابی به هدف خود تلاش می کند .
از صحنه های دیگر که در این فیلم به نظر می رسد به مضمون احزاب سیاسی آن زمان نزدیک باشد صحنه ای است که قاسم بعد از کلی تلاش و سفر وگذشتن از تاریکی ها (صحنه هایی که قاسم در شب در حال دویدن در کوچه و خیابان ها است.) و رسیدن به رویا (امجدیه) در یک قدمی می ماند و نمی تواند به داخل برود و بلیط تمام می شود، می شود گفت تمام آدم هایی که از کار و زندگی خودشان گذشته اند و مثل قاسم برای رویایشان که فوتبال است به استادیوم آمده اند به دلیل اعتراض به تمام شدن بلیط و جلو گیری آنها از ورود به استادیوم با سرکوب از طرف پلیس(نماینده قدرت) مواجه می شوند. یا یکی دیگر از صحنه های درخشان فیلم صحنه صحبت قاسم و تلاش برای برقراری ارتباط با پسری است که در استخر همان استادیوم است، قاسم به دلیل وجود حائل شیشه ئی توانایی برقراری ارتباط با پسری که داخل استخر هست را ندارد و گویی این دو از دو طبقه مختلف حرف یکدیگر را نمی فهمند.
باز هم صحنه ای دیگر که قاسم به مرد فلزکار می گوید چرا با این بازوها و قدرت به جای اینکه بوکس بازی کنی پشت این دستگاه وقتت را تلف می کنی؟
به لحاظ ساختاری هم بخواهیم فیلم را بررسی کنیم این فیلم دارای لحنی ساده در بیان و پرهیز از عناصر پیچیده و همچنین پرهیز از پرگوئی های آلوده به خودنمائی های روشنفکری است، که این ویژگی ها معمولا در اندیشه های هنری توده ای دیده می شود. مجدادا تاکید می کنم قصد زدن بزچسب توده ای بودن به مولف را ندارم و فقط شباهت هایی که در این فیلم با این اندشه وجود دارد را بررسی می کنم.
قاسم برای رسیدن به هدف در چند جا دچار انحراف می شود مثل وقتی که از تیر دروازه و توپ بچه های محل را برای در آوردن مخارج سفر می فروشد و یا حتی وقتی که از بچه ها با دوربینی خراب عکاسی می کند و از آن ها پول می گیرد، در این صحنه ها شاهد توجیه شدن وسیله توسط هدف هستیم که از خصایص ایدئولوژی و ایدئولوگ بودن است.
در انتها قاسم بعد از تمام تلاش ها برای دیدن فوتبال در استادیوم به خواب می رود و فوتبال را نمی تواند ببیند. در خواب ترس هایش از بلد نبودن امتحان روز آینده و کتک خوردن از بچه هایی که از آنها پول برای عکاسی دروغین گرفته بود را می بیند، شاید همین ترس ها در ضمیر ناخودآگاهش که در خواب او تجلی پیدا می کنند باعث شکست او شد و یا شاید این هم یکی دیگر از تاثیر پذیری های فیلمساز از هنرمندان موج نوی آن دوره باشد که قهرمان فیلم در انتها از بین می رود.