نقاشی و عکاسی در رقابت هستند و هیچ یک راضی به قبول نقشی که دیگری رها کرده نیست. پائول دفترچه ای دارد که در آن طرح های نقاشی اش همراه با عکاسی صحنه هایی از فیگوهای زنان مومشکی را کنار هم چیده است. این چینش فیگورها و طرح های خط خطی اش نتیجه امیال دوگانه ایست که در درون و بیرون او را احاطه کرده اند. او در بیرون مردی مهربان و پدری مسئول است و زندگی آرام ، ساکت و روزمره ای را سپری می کند، اما در درون او غوغایی است که سکوت روزمره اش را تبدیل به فریاد می کند و این فریادها در قالب مراسم کشتن که در شب انجام می دهد خود را نشان می دهند. لحظه هایی که با عکس ثبت می شوند. عکاسی هر چند هنری وابسته به لحظه است و پائول نیز با ژست و فیگورهای مقتول عکس را در همان لحظه تزیین می کند، اما عکس هایی که از صحنه های قتلش می گیرد یکسر متفاوت از بازنمایی و تصویرسازی یا روایتگری صرف را دارد. چرا که همین لحظه های ثبت شده در عکس ها برایش کافی نیستند و نیاز دارند با طرح هایی کامل شوند.
عکس رنگی همراه با نقاشی سیاه و سفید طرح های او را به دو قسمت تقسیم می کنند: بخش بالایی و بخش پایینی؛ بخش آسمانی و بخش زمینی، بخش نقاشی و بخش عکاسی. در نیمه پایینی با فیگورهایی روبرو هستیم که لحظه های مرگ مقتولان را بازنمایی می کند، هر چند این فیگورها از کشیدگی ها و خمیدکی های تنِ زنان سی ساله مو مشکی تهیه شده است. اما در نیمه بالایی، آنجا که مرز معینی عکس بازنمایی شده را شاخص می کند، یک نجات و رهایی وحشتناک دیده می شود، یک رستگاری تام: خط ها بلند و کشیده هستند و بی اندازه خالص همانند رشته موهایی که از سر زن ها بر داشته می شود. نیمه پایینی برای خودش داستانی دارد داستانی که در بیرون، پلیس و کارگاه گیبسون، که فیگوری ترین شخصیت سریال است (زنی سرد و بی روح، توانا، نترس و بسیار باهوش)، سعی می کنند آن را رمزگشایی کنند و آن را کشف نماید. اما نیمه بالایی به رغم آنچه به نظر می رسد؛ دیگر داستانی برای نقل کردن ندارد، فقط در قالب کابوس هایی در خواب برای دختر کوچک پائول نشان داده می شود، فیگورها و خط خطی های سیاه و سفید این نیمه، از نقش بازنمایانه شان خلاص شده اند و بدون هیچ وابستگی و محدودیتی به پائول کمک می کنند تا در بزنگاه پایانی سریال گلیم خودش را از آب بیرون بکشد و با نقشه ای زیرکانه خودش را هم خلاص کند و وارد رابطه ای با نظمی از احساس های خاص تازه خود شود.
سریال حکایت سقوط این نیمه ها به یکدیگر است، از نیمه ای به نیمه دیگر و از بخشی به بخش دیگر شخصیت خود در حال هبوط است و همانطور که در قسمت پایانی سریال از زبان پروفسور بیمارستان و با تایید کاراگاه گریبسون هم گفته می شود کاراکترهای سریال در نوعی دوگانگی شخصیت گیر کرده اند و هر کدام بار شخصیت های خودشان را با خود حمل می کنند و با مخالف خوانی های دوگانه شخصیت هایشان درگیرند و به زور هم شده سعی دارند بین آنها تعادل ایجاد کنند.
به این معنا در حالت کلی، سریال سقوط روایت تعادل شخصیت های تکه تکه شده است و نحوه ایجاد کردن تعادل. و در این بین شاید پائول از همه آنها بیشتر متعادل است هر چند دچار لغزش هم می شود اما با اختلاف کمی باز تعادل را برقرار می کند و همه چیز را به دست می گیرد.
درباره: فصل اول سريال، در پنج اپیزود 60 دقيقه اي ، به طور ميانگين نزديك به 3 ميليون بيننده داشت به همین خاطر برای فصل دوم تمدید شده است. محصول شبكه B.B.C TWO. بازیگران: جیمی دورنان، گیلیام اندرسون (برنده جایزه گلدن گلاب)، لوکیشن فیلم برداری این سریال در بلفاست با لهجه ی خاص ایرلندی، امتیاز در سایت معتبر Metacritic بالای ۸۳ درصد.