شنبه, 16 شهریور 1404 21:57

نگاه "سحر عصرآزاد" به تئاتر "بررسی آناتومی و زوایایِ پیشرفت شغلی آقای بازیگر در شبِ کریسمس یا مِفیستوفِلِس"

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
نگاه "سحر عصرآزاد" به تئاتر "بررسی آناتومی و زوایایِ پیشرفت شغلی آقای بازیگر در شبِ کریسمس یا مِفیستوفِلِس" نگاه "سحر عصرآزاد" به تئاتر "بررسی آناتومی و زوایایِ پیشرفت شغلی آقای بازیگر در شبِ کریسمس یا مِفیستوفِلِس"

سی و یک نما - سحر عصرآزاد منتقد و فیلمنامه نویس درباره تئاتر "بررسی آناتومی و زوایایِ پیشرفت شغلی آقای بازیگر در شبِ کریسمس یا مِفیستوفِلِس" می نویسد: "صحنه هایی به شیوه ی تمهیدات سینمایی که لحظه ای مخاطب را به حال خود وانمی گذارد."

 

"بررسیِ آناتومی و زوایایِ پیشرفتِ شغلیِ آقای بازیگر در شبِ کریسمس یا مِفیستوفِلِس" با جهشی بلندتر از همکاری موفق مرتضی اسماعیل کاشی و هاله مشتاقی نیا در نگارش نمایش "انسان اسب پنجاه پنجاه"، به تجربه قبلی آنها قوام بخشیده است.

همچنانکه "پنجاه پنجاه" اقتباس از نمایشنامه "خودی و غیر خودی" برتولت برشت بود، این نمایش هم برداشتی آزاد از رمان "مفیستو؛ داستان یک پیشرفت شغلی" کلاوس مان است که سال ۱۹۳۶ نوشته شده ارمانی ملهم از تجربه های واقعی و مشاهدات نویسنده؛ همزمان با روی کار آمدن هیتلر که زندگی یک بازیگر را از تئاتر ملی هامبورگ تا برلین بر بستر سازش با نازیسم برای ترقی و پیشرفت شغلی دنبال می کند.

سال ۱۹۸۱ ایستوان سابو؛ فیلمساز مجارستانی هم فیلمی بر اساس این رمان نوشته و کارگردانی کرد که جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را به دست آورد.

ذکر این منابع و زمانبندی ها از آنجا اهمیت می یابد که انتخاب چنین قصه ارجاع پذیری در هر زمان و جغرافیا را هوشمندانه جلوه می دهد.
موقعیتی مبتلا که در روزگار ما نیز به واسطه اهمیت موضع گیری هنرمند در قبال جامعه، مردم و قدرت حاکمه، محل بحث و مناقشه است:
آیا هنرمند باید وظیفه ای انسانی/ ملی برای خود قائل باشد یا همراهی با هر تفکر و ایدئولوژی برای رشد و ترقی، مجاز و چه بسا تصمیمی شخصی است؟
سرنوشت کاراکتر گوستاو گارتنر در این نمایش پاسخی است به این پرسش حیاتی و بخصوص خط سیر سقوط این بازیگر از ایفای نقش هملت تا نقش مفیستو "فاوست".
مردی که برای پیشرفت از روح حقیقتجو و مردد هملت فاصله گرفته و همچون مفیستوفلس روح و وجدان را معامله می کند، اما در پایان از هر معنایی تهی می شود؛ حتی انسانیت.

اسماعیل کاشی در این تجربه چندین گام رو به جلو برداشته و با بازی و کارگردانی توامان هم بر خود سخت گرفته، هم شیوه کارگردانی اش را متناسب با درام محوری بسط و غنا داده است. بخصوص می توان این قوام را در تسلط بر صحنه هایی که با چند رویداد توامان پیش می روند، دنبال کرد.ست.
صحنه هایی که به شیوه تمهیدات سینمایی؛ برش به گذشته و حال، مکان های دور و نزدیک، تلاقی عین و ذهن و حتی گفتگوی درونی و بیرونی را در خود جای داده و با تکیه بر نور و صدا لحظه ای مخاطب را به حال خود وانمی گذارد.
درام محوری در قیاس با تجربه قبلی نویسنده و کارگردان؛ عینی تر شده تا تجربه های زندگی اجتماعی مخاطب را از گذشته تا حال، از آلمان تا ایران، بهم گره بزند و در انتها او را با این پرسش ضمنی به حال خود واگذارد:
هنر مفهومی است مجرد یا در تعامل مستقیم با زندگی اجتماعی و مفاهیم اصیل حیات بشری، از اخلاق تا وجدان؟

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید