هما گویا (سی و یک نما) - اون روز به دفتر تهیه کننده ی فیلم رضا عطاران رفته بودم. اولین کار سینمائی اش را تجربه می کرد. بار عام داده بود برای انتخاب یک بازیگر که می خواست نقش کودکی خودش را در "خوابم میاد" بازی کنه. یک پسر بچه بین هشت تا دوازده سال. تمام حیاط و راهرو پر بود از آدم. پسر، دختر ،نوجوون و جوون و بچه ها در این میون از سر و کله هم بالا میرفتند. متقاضی که بیشتر از همه توجه من رو جلب کرد یک بچه شش، هفت ماهه ای بود که تو بغل مادرش شیر می خورد و گاه حیران به این هیاهو خیره می شد و نمی دونست، مادرش رویاهای بربادرفته اش را با او طلب میکنه.