با کنجکاوی دنبال اسم خودمان ، صنف خودمان ، همسایه کنار دستی یا هم محلی قدیمی مان می گردیم که شما بمبارانشان کرده باشید با نقد نه چندان دوستانه ، با توهین و گاه با چالشی مثل چالش سطل آب. اما چرا برادرمن؟!! دشمن ما نه خواننده است و نه راننده و البته نه خنداننده.
تازگی هم برای چندمین بار بند کردید به برنامه های تلویزیون از نوع طنزش. راستی برادر! شما با خنده مشکل دارید؟ اگر جوابتان این است که با خنده جلف مشکل دارید باید بگویم ، مردم این روزها انقدر غمگینند که حتی اگرجلف هم بخندند جای شکر دارد که به قول مش قاسم : "بابام جان! دشمن پشت درنشسته. همین اینگلیسا با اون چشای چپشان". حالا انگلیس نه و هر که دیگه، اما واقعا دشمن پشت در نشسته و حالی می برد از اینکه مثل ما نصف شب ها تیتر یک روزنامه شما را بخواند.حالی میبرد از خسته شدن مردم.
پرسیدید این شرکت کننده های مسابقه ی خنداننده شو را چه کسی انتخاب کرده و من می گویم که هر که انتخاب کرده اما غریبه نیستند این جوان ها.می شناسیمشان. شما نمی شناسید؟ !!
آن پسر جوان را که بچه اطراف قم و محلاته و فکر نمی کنم خیلی پایتخت را دیده باشد. همان که از سربازی معاف است چون دستانش مادرزادی میلرزد اما اگر خدای ناکرده جنگ شد ، کنار نمی کشد.
آن جوانی که در شهر لار پزشکی می کند و بی اتفاقهای ژانگولری و مدارس آنچنانی دندانپزشک شده.
. آن جوان تپل رشتی که مادرش خیلی شبیه خودش هست ولابد باقالا قاتوق خوب می پزد.
آن جوانی که ازدرد دل بچه های ته خط به تلخی اما با طنز می نویسد و اجرا می کند که چطوراگردر سفره هایشان نان نیست اما قرض هست. می نویسد که می خواهند خانه شان را بفروشند و قرض هایشان را بدهند اما صاحبخانه نمی گذارد.(اوج طنز وودی آلنی)
آن جوان آذری رو نمی شناسید؟ یا آن یکی جوان را که زیاد می خندد؟ کدامیک به نظرتان از سیاره ای دیگر آمده اند یا به اشتباه انتخاب شده اند؟
آقای کیهان! مبادا که خوب اطرافتان را نگاه نمی کنی؟ مبادا بچه محل ها را نمی شناسید؟ من همه آنها را شناختم. مردم هم شناختند. بچه محل خودمان هستند همگی.ساده و با انگیزه. انگیزه ای کوچک به اندازه ی اجرای یک استندآپ کمدی و نه بیشترتا شاید آرزوهای دست نیافتنی را برای مدتی کوتاه فراموش کنند.