جمعه, 03 مهر 1394 00:33

مسعود بهبهانی نیا از شنا در استخر خالیِ تا دو ماراتنِ "کیمیا"...

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
مسعود بهبهانی نیا از شنا در استخر خالیِ  تا دو ماراتنِ "کیمیا"... مروری برگفتگو ی سی و یک نما با نویسنده ی اولین سریال بیش از صد قسمت ایرانی به بهانه شروع پخش آن/ مسعود بهبهانی نیا از شنا در استخر خالیِ تا دو ماراتنِ "کیمیا"...

سی و یک نما – سال گذشته همکار ما در سی و یک نما، "پویه حسینی" گفتگوی مفصلی داشت با "مسعود بهبهانی نیا" به بهانه اولین سریال بیش از صد قسمتی در تلویزیون به نام کیمیا که قرار است از شنبه چهارم مهر ماه  روی آنتن برود و بی مناسبت ندیدیم تا مرور دوباره ای داشته باشیم بر این گفتگو.

در این گفتگو با این عناوین مهمان کلام مسعود بهبهانی نیا، نویسنده ی مجموعه ی تلویزیونی "کیمیا" هستید: ریسکی به نام "کیمیا" - سریال چند فصلی یا یک مجموعه؟ - نقش محوری زن - اسم شخصیت های زن و نام سریال ها - تماشاگر محترم، قواعد بازی را می دانید؟ - تیم نویسندگی زیر سایه ی آدم های بزرگ - آخرین کار در اوج - سخن پایانی.

ریسکی به نام "کیمیا":

گرچه نام شما از دهه ی 70 تا الان با سریال هایی در ژانرهای متفاوت از "خاک سرخ" ابراهیم حاتمی کیا تا "خانه پدری" فریدون حسن پور، "نرگس" سیروس مقدم، "کاراگاهان" حمید لبخنده، "ترانه مادری" حسین سهیلی زاده، در تاریخ سریال سازی ایران نامی شناخته شده ست اما با کیمیا اولین نویسنده ی اولین مجموعه ی بیش از صد قسمت هم شناخته می شید، پذیرش نگارش این مجموعه ی عظیم، با توجه به این دوران رکود مخاطب سریال های ایران، برای شما که نویسنده ی با سابقه ای هستید ریسک نبود؟ البته خالی از لطف نیست یاداوری برای مخاطبان، موفقیت سریال های نود شبی یا مناسبتی دهه ی گذشته، از خاطر کمتر کسی می ره شب هایی که مردم در پارک ها نرگس تماشا می کردن...

خوب نگارش سریال کیمیا همون طور که شما گفتید ریسک بود. واقعن نگارشش یک ماراتن نفس گیر بود که هنوز هم ادامه داره و الان وارد چهارمین سال خودش شده. ماراتنی که به نوعی تجربه ی جدید و چالش برانگیزی بود که بضاعت هم مدیران و هم ساختار گروه های تولیدی ما رو به نوعی به چالش می کشید. من بعد از نزدیک به بیست سال تجربه های مختلف تلاش داشتم یک کار به اصطلاح فرصت ساز، به نوعی کاری که بتونه ظرفیت های جدیدی ایجاد کنه در برنامه سازی تجربه کنم.

می شه نتیجه گیری کرد این ریسک پذیری شما از تجربه ی تهیه کنندگی هاتون (به عنوان مثال سریال شرکت - 1376) هم تأثیر گرفته تا جذب مخاطب برای "کیمیا" را متصور شید؟

البته در چند سریال تهیه کننده بودم که مربوط به بیست سال قبله اما تهیه کنندگی یه هنر متفاوتیه. ببینید اگه ما خودمونو تعبیر کنیم به یک دونده، همه عادت کرده بودیم به دوهای مثلن صد متر ولی این یک ماراتنه. ماراتن نفس گیری که سال ها طول می کشه جا بیفته. مدیران ما معمولن جرأت و جسارت انجام چنین کارایی رو ندارن. اما در کشورهای دیگه، در همسایگانمون شاهد این نوع تولیدات هستیم. این نوع تولیدات به هر حال تمهیدات خودش رو می خواد یعنی از بخش مدیران گرفته که باید دیدشونو وسیع تر کنن.

مقصود از دید وسیع تر چیه؟

یکی از مسائل و مشکلاتی که الان وجود داره اینه که مدیرانی که الان از کار حمایت کردن یکی از دغدغه هاشون اینه که کار زمان مدیریت خودشون پخش نمی شه. مدیران ما دوست دارن که افتتاحیه و اختتامیه در طول دوران مدیریت خودشون باشه. اما نباید نگران این مسئله باشن.

ضمن این که هنرمندان ما، اعم از کارگردان، تیم تولید و بازیگران، اصلن عادت ندارن به این مدل کارها و عادت کردن به کارهای خیلی سر ضرب و باشتاب. اگه به نویسنده ای بگی چهار سال عمرتو بذار برا یه کار، هم به لحاظ مالی و هم به لحاظ موقعیت شغلی کمتر کسی این ریسک رو می کنه. مثلن من از سال 89 تا الان کاری رو آنتن نداشتم. همه می پرسن شما که بعضی تابستونا کار رو آنتن داشتین، حالا چی شده بعد از "فاصله ها" تا الان هیچ کاری ازتون پخش نشده. اما خوب من مشغول همین یک کار بودم. کاری که کار بزن دررویی نیست. چون معمولن تعبیری هست برای کسانی که تعداد کارهاشون بالا میره که باعث میشه کیفیت ها بیاد پایین و بشه از این کارای بزن دررویی. اما وقتی شما بدونی که چهار سال باید برای متن وقت بذاری و دو سال برای تولید، ظرفیت همه چی بالا می ره. ماها عادت کردیم کارهای جمع و جور رو در فرصت های کوتاه برسونیم روی آنتن.

اما "کیمیا" یک تجربه ی جدیده. فکر می کنم تجربه ایست برای دیگرانی که بعد از ما ادامه اش میدن. مشابه کاری که در "نرگس" شد و بعد از اون، نود شبی هایی داشتیم. برای مدیران و برنامه سازای ما هم یک تجربه ایه که اگه ضعف ها و اشکالاتش دربیاد معلوم میشه کجاها ما توان انجام یک کار بلند رو نداریم. مثلن کار تولید در دنیا تیمی انجام می شه. چند تیم نویسنده و یا چند تیم کارگردانی. اما ما داریم به شکل سنتی این کار رو انجام می دیم. یعنی کمتر کارگردانی زیر بار این می ره که کارگردان دومی کارش رو انجام بده یا به موازاتِ هم چند تیم کار رو پیش ببرن. اینا چیزاییه که ما باید کم کم تجربه کنیم چون ظرفیتش رو داریم، هم به لحاظ تولیدی و هم به لحاظ بازیگری، ولی هیچ وقت سراغ این کارهای بزرگ نرفتیم.

سریال چند فصلی یا یک مجموعه؟:

با توجه به روند سریال سازی در دنیا به ویژه امریکا، دیده می شه که اون ها چند فصل از سریال هاشون هم که می گذره به مخاطباشون اضافه می شه ولی در ایران کاری که به فصل دوم می رسه با ریزش مخاطب مواجه می شه. نمونه اش سریال "ستایش" که فصل دو به اندازه ی فصل یک رضایت مخاطب رو در پی نداشت. آیا این دلیلی شده تا سه دوره زمانی در سریال کیمیا، یعنی قبل از انقلاب و دوره جنک و زمان حال، به سه فصل تبدیل نشده و در یک مجموعه گنجانده شده؟

ببینید ما یک داستان داریم با محوریت یک خانم به نام کیمیا که از نوجوانیش در سن هفده سالگی شروع می کنیم تا بزرگسالیش در سن پنجاه و چند سالگی. و روند زندگی این دختر، خانواده اش، و حوادث و اتفاقاتی که پیرامون این دختر سایه میندازه رو مرور می کنیم. پس با یک قصه طرفیم نه قصه های متعدد. البته می شد بیایم سریال رو فصل، فصل کنیم اما فصل بندی هم به نوعی تنها یک تقطیع زمانیست و به لحاظ محتوایی ما این پیوستگی رو حفظ کردیم.

نقش محوری زن:

در اکثر نوشته های شما محوریت اصلی زن هست، این از کجا نشأت می گیره؟

بخشیش برمی گرده به این که ما جامعه ی مردسالاری هستیم. ما در ویترین شعارهامون و در به اصطلاح ارج گذاری هامون به زن نوعی نگاه می کنیم که در عمل کاملن متفاوتیم. به زن نگاه سنتی داریم در حالی که زن مخصوصن در این دوره ی تاریخی پنجاه، شصت ساله ی اخیر نقش خیلی مهمی داشته و همیشه مورد نفرت واقع شده. من تصورم اینه که زن به معنای زندگیه و نقش محوری و اساسی داشته چه در حوادث جامعه ی امروز و چه طی دوران تحولات انقلابی و جنگ در ایران. نگاهم اینه که به نوعی این نقش، بیان شه و در قالب نمایش در معرض دید و قضاوت قرار بگیره تا بتونه کمک کنه به تثبیت جایگاهش.

اسم شخصیت های زن و نام سریال ها:

دلیل انتخاب اسم برای سریال ها؟ مثل کیمیا، نرگس... گرچه به گفته ی خود شما انتخاب این اسم برای سریال "کیمیا" اینه که "از ماهیت تاثیرگذار تحولات اجتماعی روایت می‌کند که همچون کیمیا، مس وجود آدم‌ها را تبدیل به طلا می‌کند" اما بعضن نظراتی هست مببنی بر این که انتخاب اسم شخصیت ها با هدف جذب مخاطب از مد افتاده و جواب نمی ده و مردم دیگه تحت تأثیر نام فیلم بر اساس اسم شخصیت ها قرار نمی گیرن...

نه لزومن. درکارهای خارجی هم اسم شخصیت محوری بر روی نام فیلم دیده می شه. حالا درسته یک ایهامی در واژه ی کیمیا هست، اون هم به این خاطره که به نظر من حوادث این سال های اخیر یک جور مس وجود آدم ها رو تبدیل به طلا کرده برعکس در بعضی ها هم طلا رو تبدیل به مس کرده. به هر حال ما از کوران حوادث خیلی پرشتابی داریم می گذریم مثلن اگر شما شصت سال گذشته رو نگاه کنید می بینید که شاید سال های سال می گذشته و هیچ اتفاقی نمی افتاده ولی از دهه ی پنجاه به این طرف خیلی تغییرات اجتماعی شتاب گرفته و این شتاب ها هم باعث آسیب هایی شده به اقشار مختلف و هم باعث تحولات اجتماعی زیادی شده. کیمیا محوریت این قصه رو داشت و عنوانش برای نام مجموعه به نوعی برمی گرده به این که این محور در تمام قصه حفظ می شه با یک دختر نوجوان که سنبل یک نسله. نسلی که ممکنه حالا هم از نوع مختلفی تکرار بشه. شاید ما الانم مشابه کیمیا در شرایط جامعه ی امروزی داشته باشیم. قاعدتن این اسم می تونه خیلی گویای محتوای قصه باشه که محور اصلیش خود کیمیاست.

تماشاگر محترم، قواعد بازی را می دانید؟:

این روزها سریال های بیشتر ترکیه و امریکا بیشتر از سریال های ایران مخاطبان ایرانی رو به خودشون جذب کردن و مردم بیشتر این جذابیت ها رو در جذابیت های بصری اعم از صحنه و لباس می دونن و همین طور طرح مسائل احساسی و روابط خانوادگی مثل روابط پدر و دختر و یا روابط مادر و پسر، به عنوان نمونه هم در سینماها الان فیلمی اکرانه که برای باورپذیری رابطه دختر و پدر از دو بازیگر که دختر و پدر هستن دعوت به بازی شده؛ یا بعضن عشق، که به دلیل ممیزی ها بیننده معتقده اگر این مسائل طرح هم می شه اما باورپذیر نیستن، با توجه به این که رشته ی دانشگاهی شما جامعه شناسیه از این منظر مطلب رو بشکافید... گرچه شایان ذکره که رعایت قوانین جامعه ی اسلامی برای همه قابل پذیرش و قابل احترامه... ولی چه جایگزینی یا جایگزین هایی باید در نظر گرفته شه تا آنقدر در کارها کشش باشه که این فقدان ها از دید مردم کمتر به چشم بیاد؟

بیننده مشکلات ما رو می شناسه. یعنی به هر حال در این فضای جغرافیایی که هستیم همه با هم قواعد بازی رو می شناسیم و رعایت می کنیم. اما جدیدن طراحی صحنه و لباس این روزها خیلی به باورپذیر تر بودن این فضا کمک می کنن. وقتی من می خوام روایتی از قبل از انقلاب داشته باشم و دختری رو نمایش بدم که قبل از انقلاب حجاب رو رعایت نمی کرده اما در عین حال دختر پاک و خوب و متعهدی هم بوده که کم کم گرایش به حجاب پیدا می کنه یا حضور در خانه اما با حجاب، دوستان طراح لباس با فرم روسری و مقنعه بازی می کنن یا طراحان صحنه با رنگ ها بازی می کنن.

یا مشکل دیگه ای که داریم و شاید هر روز بد تر می شه یعنی قبلن عادی تر بود طرح روابط نامشروعه. اخیرن سریال "کاراگاهان" بازبخش شد و خودم که نگاه می کردم دیدم چقدر جالب بود که ما دستمون بازتر از الان بود اون زمان هفت، هشت سال گذشته، مثلن راحت می گفتیم یک نفر با یک زن شوهردار ارتباط گرفته یا یک نفر توزیع مشروب می کنه در سطح شهر، اما الان شما می خواید همینا رو بگید دچار مشکل هستید و اجازه ای به اون شکل داده نمی شه. به قولی دوستی می گفت ما با "شنا کردن تو یک استخر خالی" و با همین دست بسته هم کار می کنیم. و بیننده هم ما رو شناخته و پذیرفته این ممیزی ها رو. ما می تونیم به نوعی در روایت کارهامون به گونه ای یک آیینه جلوی جامعه بگیریم، یک آیینه ی تمام قد و تمام نما از وضعیت اجتماعیمون که آدمهامون باورپذیر باشن. قصه اگر کشش خودش رو داشته باشه و دروغ نگه به مردم و کم فروشی نکنه فکر می کنم مردم جذب می شن. ما تجربه هایی داشتیم که با همین بضاعت کم و با همین محدودیت هایی که داریم تونستیم بیننده رو ترغیب کنیم بین ما و ماهواره ما رو انتخاب کنه. این شدنیه. لزومن ما خشونت و سکس و خیلی از نماهای بصری رو نداریم اما به هر حال اونقدر ظرفیت های بیانی قصه ای و ماجرایی داریم که اگر بتونیم خوب ازش استفاده کنیم بیننده ی ما بر ما می بخشه اون نقایص رو.

تیم نویسندگی زیر سایه ی آدم های بزرگ:

سینماگران بسیاری معتقدن مشکل مدیوم های مختلف نمایش در ایران به نویسندگی بر می گرده، چه سینما، چه تلویزیون، چه تئاتر و چه رادیو. عده ای معتقدن با آموزش به جوانان این مشکل رفع می شه اما در ایران بسیار هستن تعداد آموزشگاه ها و بعضن استعدادهای خوبی هم در این آموزشگاه ها آمورش می بینن اما دیده نمی شن. شما طی گفتگو از تیم وُرک گفتید، قطعن برای نگارش چنین مجموعه ی عظیمی گروه نویسندگانی هم دارید، آینده ی نویسندگان رو چطور می بینید؟ و به نظر شما چنین مشکلی چطور رفع می شه؟

ببینین من تو چند سال اخیر بعد از "نرگس" دیگه تیمی کار کردم. دوستانی که علاقه مند بودن رو دعوت کردم. برخیشون رشد خوبی داشتن و الان به عنوان نویسنده واقعن می تونن وارد بازار کار بشن. یکی از دوستانی که الان با من همکاری می کنه و در این کار تیمی هم حضور دارن خانم زهرا پارسافر هستن. ایشون سال ها تلاش کردن، مطالعه و تمرین داشتن و در کنار من هم بودن و الان دیگه خودشون به تلویزیون طرح ارائه میدن. هر چند اون باور سنتی همیشه هست. یعنی تلویزیون ما و مدیران ما معمولن حاضر نیستن ریسک کنن و روی نام های ناشناس سرمایه گذاری کنن. اما این نام های ناشناس با تلاش و ارائه ی نوشته های خوب می تونن خودشون رو ثابت کنن.

اما قبول ندارید نامی چون شما بوده که این موقعیت رو برای ایشون ایجاد کرده؟

بله اینم هست. یعنی ماهایی که قدیمی تر هستیم باید در همین شکل تیمی کارهایی رو انجام بدیم در جهت کشف استعدادها. گرچه قاعدتن وقتی بیشتر دیده می شن که در کارها اسمِ خودشون به تنهایی ذکر شه و این اسامی کنار اسم من شاید کمتر دیده بشن. به علت این که شبکه ترجح میده با منِ با سابقه طرف قرارداد باشه. اما میشه تمهیدات جدیدی اعمال کرد، مثلن به شکل مشاور فیلمنامه حضور داشته باشیم و این دوستان رو هدایت کنیم. اما این مسائل هم هست. یعنی واقعش یک بازار خیلی محدودیه و یک رقابت خیلی سخت. باید این دوستان از روی سایه ی آدم های بزرگ و یا اسم های بزرگ دربیان و بتونن با متن خودشون توانایی هاشون رو اثبات کنن. وگرنه همیشه در حاشیه می مونن.

آخرین کار در اوج:

اکثر کارهای شما به جز چند تله فیلم، سریال نویسی بوده. فیلم سیممایی نمی نویسید؟

چرا. ایده هایی هم برای سینما داشتم. اما لطف دوستان تلویزیونی از اون لطف هایست که میگن وقتی زیاد میشه مایه ی رحمته (با خنده). مثلن هنوز کاری تموم نشده در طول کار ده ها پیشنهاد میشه که رد می کنم اما یه جا دوباره به اصطلاح گیرم می اندازند  دیگه (باخنده). به همین علت طی بیست سال گذشته کمتر وقت آزاد داشتم.

البته برخی در هر مدیوم نوشتن رو تخصص جداگانه ای می دونن.

بله. درسته، چون رشته های هنری هم آن قدر تخصصی شدن که شما خوبه که یک کاری رو بتونید درست انجام بدید. البته در جا زدن هم همیشه آفت و خطره برای یک کار. آدم خوبه بتونه هر بار حرفی نو داشته باشه. یه موقع هم گفتم کیمیا آخرین کارمه مثل فوتبالیست ها که تواوج می رن بیرون ما هم بریم مربی گری کنیم (باخنده). ولی نه، قاعدتن من هم دنبال فرصت هستم که انشاالله راه گریزی پیدا کنم به سمت سینما. چون هنرمندان نه بیمه دارن و نه بازنشستگی بنابراین باید خودمون به فکر خودمون باشیم.

حرف از مربی گری زدید، مقصودتون اشتغال به تدریسه؟

نه، تدریس که نه، و فقط شکل حضوری که دوستان طرحاشونو میارن یا به هر حال مشاوره ها. حالا شما دعا کنید که این دوستان یکم ما رو فراموش کنن تا برسیم به سمت دیگه هم بریم (سینما).

سخن پایانی:

انشاالله. و سخن پایانیتون؟

تجربه ی جدید آفت های خاص خودشو داره. گاهی مدیران عوض می شن، گروه خسته می شه، کیفیت کار به خطر میفته. اما خوشحالم که به همت دوستان و به هر حال قدرشناسی این موقعیتی که پیش اومده تا الان کار به خوبی پیش رفته. و آرزو دارم که انشاالله سال آینده با پخش این مجموعه و استقبالی که امیدوارم رخ بده خستگی از تن عوامل گروه بیرون بره.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید