اما... متروپل را با هر متر و معیاری حتی نمی توان یک اثر معمولی دانست چرا که در این فیلم به جرات می توان گفت که شخصیتی وجود ندارد و بدون شخصیت بالطبع ماجرا ، کنش و داستانی هم وجود نخواهد داشت.
طبق معمول فیلم های کیمیایی،که "همیشه پای یک زن در میان است" ، این بار قرعه به نام خاتون (مهناز افشار )خورده است. خاتون تفاوت زیادی با فاطی ( خواهر قیصر ) ندارد ، همانطور که فاطی با خودکشی اش حادثه محرک داستان قیصر است، خاتون هم به عنوان حادثه محرک داستان ، برای کنش بین مردان خوب و مردان بد فیلم ایفای نقش می کند. تنها تفاوت اصلی آنان در این است که خاتون نقش بیشتری در متروپل ایفا می کند و فیلم حول محور او می گردد ودر واقع فیلم در دور نمای ذهنی او (فلاش بک) می گذرد
متروپل پر از صحنه ها و سکانس های زائد ، شلخته و بی مصرف است که هیچ تاثیری در پیش برد داستان ندارند به طور مثال هجوم افراد مظفر( یوسف مرادیان) به خانه دوست خاتون ( تینا پاکروان) و نحوه گرفتن آدرس خانه اش، یکی از همین سکانس هاست. درواقع اگر این سکانس حذف شود و فیلم از سکانس بعدی آن شروع شود (جایی که تلفن خانه به صدا در می آید و خاتون از اینکه مظفر به دنبال اوست آگاه می شود) هم لطمه ای به روند داستان وارد نمی کند. یا صحنه ای که در آسانسور خاتون را در قالیچه ای پیچیده اند و سر او به صورت مزحکی از آن بیرون مانده که در این حین زنی وارد آسانسور می شود و جیغ می کشد به غیر از کمدی ناخواسته ای که پیش می آورد چه حاصل دیگری دارد؟
سکانس های هووی خاتون (شقایق فراهانی) چه چیزی را به داستان اضافه می کند؟ چه لزومی برای سکانس بیمارستان وجود دارد ؟ آیا اینکه بدانیم پزشک متعهد وجود دارد و یا یکی از افراد مظفر معتاد است چه نقشی در پیش برد داستان دارد؟ حضور خسرو (ساعد سهیلی) و فرشته (سحر دولتشاهی) در داستان چه توجیهی می تواند داشته باشد؟ نمونه های این صحنه ها و سکانس های زائد و اضافی که حوادث آن پیش پا افتاده و فاقد یک حادثه واقعی هستند و در آنها تغیری رخ نمی دهد بسیار است
برای اینکه بخواهیم یک تغیر با معنا باشد، باید با یک شخصیت آغاز شود و همانطور که گفته شد فیلم فاقد شخصیت است و تمام افرادی که در فیلم حضور دارند همان تیپ های همیشگی فیلم های کیمیایی هستند.
خاتون پس از تصادفی به شدت غیر منطقی از دست افراد مظفر فرار می کند و خسته و درمانده به سینمایی در لاله زار پناه می برد. سینمایی که به باشگاه بیلیارد تبدیل شده و سالن آن به تصرف موتور ها در آمده (که کاملا منظور کیمیایی از آن مشخص است) و در شرف تخریب شدن است . در واقع خاتون مدخل حضور دو تیپ همیشگی فیلم های کیمیایی می شود. دو مردی که قرار است تا آخر داستان پای انسانیت و مردانگی بایستند و....
تمام اطلاعات ما از این دو مرد به جز صحنه ای که پولاد کیمیایی در سالن با موتور دور می زند در دیالوگ ها داده می شود ، در صورتی که فیلم بایدصرفا با درام صحنه بر ما تاثیر بگذارد و نه مانند رمان نویس در کلام مولف یا همچون نمایشنامه نویس در تک گویی ها، پشت کلمات خود پنهان شود.
دو مردی که خاتون زخمی را به حال خود رها کردند و به بازی بیلیارد خود می رسند و دائما در حال گفتگو هستند. قهرمان هایی که هیچ کاری به جز حرف زدن انجام نمی دهند در صورتی که شخصیت آن است که انجام می دهد نه آن است که می گوید.
فیلم متروپل حتی فاقد دیالوگ ها و جملات قصاریست که در دیگر فیلم های کیمیایی شاهد آن بودیم.
بلاخره مظفر به سینما می آید . خسرو با چاه باز کنی!!! به همراه دو قهرمان منتظر انان است . خاتون با هووی خود رو در رو می شود و با رد و بدل شدن چند دیالوگ ناگهان هوو دچار تحول می گردد ، اما حالا مظفر است که دست بردار نیست و در نهایت فیلم با ...... تمام می شود..
متروپل چه می خواهد بگوید؟ این که سینما پناهگاه ماست و کیمیایی نگران آن است که این پناهگاه ویران شود و این افول سینما را تقصیر موتور سوارانی می داند که موتورهایشان سالن سینما را تصرف کرده اند و یا تقصیر رد دست خونی که روی ستون سینماست ( که نماد مشخصی است) می داند؟
آیا کیمیایی نمی توانست حرفهایش را در رسانه های دیگری بزند؟فیلم که صرفا از محتوا ، لحظات کشمکش و کنش ، گفتگو و نماد تشکیل نمی شود.آیا ساختن فیلم به هر قیمتی اساس نابودی سینما نیست؟
همانطور که ارسطو می گوید ضعف در داستانگویی موجب سقوط و انحطاط جامعه می شود. پس فرهنگ بدون داستانگویی درست و صادقانه شکوفا نخواهد شد
باید قبول کرد که فارغ از تمامی مشکلاتی که وجود دارد ، بزرگترین مشکل سینمای ایران ضعف در داستانگویی و کم داشتن یا نداشتن فیلم هایی با ساختار درست است.سینمای ایران همانند چهل و پنج سال پیش نیاز به فیلم سازان جوانی دارد که خون تازه ای در پیکر سینمای بی رمق ایران تزریق کنند و دوباره ان را به دوران اوج خود بازگردانند.