همین سوال شاید بی منطقم را از او هم می پرسم . می گوید: " نمی دانم چرا نیستند اما خودم هم متاسف و متعجب شده ام . من از مرگ پوپک خیلی ناراحتم و با وجود اینکه سر کار بودم دلم می خواست در این مراسم شرکت کنم . البته یک موردی را هم نباید فراموش کنیم که خیلی از دوستان سر کار هستند و ممکن است شهرستان باشند و یا فاصله شان و فشردگی کار انقدر زیاد باشد که می خواستند اما نتوانستند بیایند ".
پوپک را می آورند و به دنبالش مادری که سر تا پا سفید پوشیده است و عکس زیبائی را در آغوش گرفته است . او را به خاک می سپارند.
درروزنامه شرق می نویسم که... این چند سال اخیر هنرمندان زیادی از بین ما رفتند كه در غم هجرانشان افسوس ها خوردیم و آه ها كشیدیم، اما این بار "جوان مردن" باری مضاعف بر دوش عاطفه مان گذاشته است و گرچه چند ماهی بود خود را برای چنین روزی آماده می كردیم ولی باور نداشتیم كه هیچ موجی بتواند آرامش دریا را بر هم بزند.
اما این موج مثل موج های دیگر نبود، یك "موج مرده" كه آمده بود تا دریا را با خود ببرد.
وقتی كه خبر رسید «پوپك گلدره بازیگر ۳۴ساله از دنیا رفت» جا خوردم.نه از مرگش که وقتی در بیمارستان مهر دیده بودمش می دانستم امیدی نیست بلكه از سنش. چرا كه چهره ساده او گذر عمر را گول می زد و فكر نمی كردم كه حتی به مرز سی سالگی رسیده باشد. به هر حال فرقی نمی كرد، دست سرنوشت او را كه به همراه مادرش به خارج از كشور كوچ كرده بود به وطن بازگرداند تا در دیار خود دفتر كم قطر زندگی اش را ببندد.
انگار همین دیروز بود كه در «ساعت خوش»، خوشی می كرد، همین دیروز بود كه «عروس دنیای شیرین دریا» شده بود، همین دیروز بود كه در «موج مرده» حاتمی كیا، كنار پرویز پرستویی خوش درخشید و سیمرغ بلورین گرفت، انگار همین دیروز بود كه سیندرلا شده بود و به دنبال كفش نقره ای می گشت تا به پا كند.اما دیروز گذشته و اینك «آخر بازی» است.
از "مهران مهام" یکی از تهیه کنندگان سریال نیمه تمام مانده "نرگس " پرسیدم که اتفاق چطور افتاد واو برایم گفت که چطور یک فاصله کوتاه بین تصویر برداری سکانس های مربوط به او افتاده بود و با وجود مخالفت تهیه کنندگان ، پوپک تصمیم به سفر می گیرد . انگار که عجل پی او فرستاده باشد.
بعد از خاکسپاری پوپک گلدره به دوستانش هم زنگ می زنم .به "رامبد جوان "که در فیلم "سیندرلا" ،نقش شاهزاده رویا هایش را بازی می کرد . رامبد جوان خیلی کوتاه می گوید:" مثل اینكه تصمیم گرفته بود همه اش سختی بكشد. بعضی ها در تلخی هاشان هم شیرین می شوند. او به گونه ای از پیش ما رفت كه به گاه رفتنش قلبمان درد نگرفت چرا كه این اواخر آن قدر تلخ شده بود كه وقتی رفت باز هم به نظر شیرین می آمد.
"سام ملایم وند" می گوید:" گاهی گفتن سخت است چه رسد به اینكه بخواهی از رفتن بگوئی. از رفتن كسی كه به نظر می رسید متعلق به اینجا نبود. از بالا بود و بالا رفت. او را از زمانی كه «گلی» سیندرلا بود می شناختمش، به «دریا» بودن در دنیای شیرین و «رویا» شدن در «مروارید سرخ». حال.. كابوس رفتن رویا را باور نمی كنیم هر چند كه دلخوش رسیدنش به جایی كه به آن تعلق داشت، باشیم. چقدر سخت است تحمل این درد برای پدر و مادر و خواهرش كه شاهد قطره قطره آب شدن او در این چند ماه اخیر بودند و چقدر پوپك آنها را دوست می داشت و اینك تنهایشان گذاشته است.
"سهیل نوروزی "تصویر بردار می گوید:" اكنون كه پوپك گلدره پس از ماه ها سختی به آرامش ابدی رسیده است احساس دوگانه ای دارم؛ غمگین از رفتنش و خوشحال از آسودنش. او را از ۹سال پیش با «سرزمین سبز» از نزدیك می شناختم و پس از سال ها سریال «مروارید سرخ» را دوباره با او تجربه كردم. باز هم همان دختر ساده و پرانرژی سرزمین سبز بود. همان پوپكی كه همیشه می خواست متفاوت باشد. حال چه می توانم بگویم به جز اینكه: «یاد باد آن روزگاران یاد باد.»
واین روزها... پس از هشت سال که مثل برق گذشت و حالا که سنگ نوشته های قطعه هنرمندان کتاب قطوری شده برای مرور کردن و افسوس خوردن ،من هم باید می گویم ...."یاد باد آن روزگاران ، یاد باد.