هما گویا/سی و یک نما – سالن پر است از تماشاگرانی که عمدتا جوان هستند . چراغ ها خاموش می شوند و فیلم آغاز اما من انگار در سالن دیگری نشسته ام دارم فیلم «مهر مادری» می بینم. داستان همان پسر بچه ی بی پناهی که می خواست "فاطمه معتمد آریا" مادرش باشد.
هما گویا / سی و یک نما_ پنجمین جشنواره تلویزیونی جام جم با اجرای محمد جعفر خسروی آغاز شد تا با همین انتخاب مجری بدانیم، قرار نیست از این مراسم لذت ببریم. خسروی که در نوع کلام و اجرایش نه تسلط دارد و نه طنازی و چه اصراری هم دارد که طنازی کند. هر چه هست بختش بلند بوده که به رغم اینکه هیچ جایِ امنی در نگاه مخاطب ندارد اما جایگاهش سالیان سال است که امن است و محفوظ.
ریحانه محمودی/ سی و یک نما_ محمدرضا گلزار بعد از حدود ۱۸ سال، به عنوان بازیگرِ مطرحِ فیلمهای تجاری و پرفروش، محبوبِ بسیاری از دنبال کنندگانِ سینمای بدنه و مورد غضبِ بسیاری از خَواص و منتقدین سینمایی بوده و هست که در این میان میتوان از حضورش در فیلم "بوتیک" به عنوان استثنا نام برد. وقتی خوانندگی و استیج کنسرت را تجربه کرد و بعد هم مجری یک برنامهی تلویزیونی شد؛ این غضب، سیر صعودی پیدا کرد و اعتراضها و انتقادات فراوانی به او، اجرایش، کلیت برنامه، سوالهایش و جزئیات بسیارِ دیگری صورت گرفت. قصد ما تایید یا تکذیب نواقص و کاستیهای گلزار و "برنده باش"نیست، بلکه بررسی جنبههای دیگری از یک اتهام است که درحالی که هنوز عامل آن مشخص نشده، برای آن قرارِ مجرمیت صادر شده است. اتهامی که در آن ردپای عِناد توی ذوق میزند.
تقلب در رایگیری برنامه برنده باش به قدری ساده لوحانه، پیشپا افتاده و عیان به نظر آمد که این تفکر را ایجاد کرد که شاید دقیقا ماجرا برعکس چیزی است که به نظر میرسد.
شاید قرار بود که به این ترتیب، رقیبی را از سکه بیاندازیم. به یقین اگر قرار باشد تقلبی هم صورت بگیرد اینکه برای بسیاری از کاربران و مخاطبانِ برنده باش، پیامکی حاوی رایی دروغین از طرفِ ایشان به برنامهی برنده باش ارسال شود؛ بیش از اندازه دمِدستی و بیشک قابلِ لو رفتن است. بعید میدانیم که اگر این اتفاق از طرفِ سازندگانِ برنامه طراحی شده بود، حدسی مبنی بر اینکه چه بسا یکی از این پیامکهای تفلبی انتخاب بهترین مسابقه یا اجرا در پنجمین جشنواره تلویزیونی جام جم رسانهای شود؛ زده نمیشد!
"برنده باش" کپیای از یک مسابقهی جهانی است که دفاعی در نوآوری ندارد اما ورژن ایرانی آن در حال حاضر موفق و پر بیننده است.
و یقیناً اجرای محمدرضا گلزار در این برنامه، کمنقص به نظر میرسد.
مدیریت درست و استاندارد، متانت، سواد لازم، ریاکشنهای کلامی بیمکث (حاضر جوابی)، زمان سنجی و کوتاهگویی در کنار شوخیهای بهاندازه، دیالوگها و تصمیمهای به لحظه و به جا و از همه مهمتر بدونِ غرور کاذبی که پیش از تولید و شروع این برنامه در مورد اجرای" گلزارِ فوق ستاره" انتظار داشتیم و پیش داوری کرده بودیم؛ موجب شده که او را در اجرا موفق و ای بسا چند پله بالاتر از بازیگری بدانیم.
این مسئله در مورد اشتباه در یک سوال مسابقه هم تکرار شده است که یقینا اشتباهی است که باید برنامه برنده باش جریمه اش را بپردازد. اما اینکه کلاهبرداری لقب بگیرد، به نظر حرکتی مهندسی شدهاست.
محمدرضا رضا گلزار در واکنش به حواشی اخیر برنده باش میگوید: «اشتباهی از «برنده باش» رخ داده و بچهها در طراحی گزینههای یک سوال، فوتسال را به جای فوتبال گوگل کردند و اشتباه بود. بعد برخی رفتند به حالت پلیسی آن شش ثانیه را چهار ثانیه کردند! من پنجاه و سه برنامه به همه شرکت کنندهها کمک کردم. و همه شرکت کنندهها هم به این قضیه اذعان دارند غیر از اینکه ما با «برندهباش» تلاش کردیم بار علمی جامعه را بالا ببریم؟! در یک مسابقه برای یک نفر یک اشتباه پیش آمده که ما قبول کردیم. این دزدیه؟ این کلاه برداریه؟ این چه جوی است؟ میخواهید بگویید این کارها عامدانه و برنامهریزی شده نیست؟! اگر کسانی می خواهند ما را از چشم مردم بیندازند کاملا در اشتباهاند چون من از بطن مردمم من جونم را میدهم و پای مردم ایستادم.»
برنده باش با وجودِ تمامیِ ایراد و کاستیهایی که به آن وارد است با عمومِ مخاطبِ تلویزیون ارتباط برقرار کرده و باید صادقانه بگوییم این اندازه از حاشیههای منفی علیه آن، غیرمنصفانه و مغرضانه به نظر میآید.
سی و یک نما_اسامی نامزدهای کمیسیون مسابقات و سرگرمی پنجمین جشنواره تلویزیونی جام جم به نقل از روابط عمومی معاونت سیما اعلام شدند:
سی و یک نما-با اتمام کامل مراحل فنی «برنده باش»، ضبط این مسابقه تلویزیونی با اجرای محمدرضا گلزار از روز يكشنبه (۲۱ مردادماه) آغاز خواهد شد.
سی و یک نما-شب گذشته اکران مردمی فیلم «دلم می خواد» و «سریک» به کارگردانی بهمن فرمان آرا و بهاره افشاری در پردیس کوروش با حضور محمدرضا گلزار و علیرضا بیرانوند و جمعی دیگر از هنرمندان برگزار شد.
درحالیکه اجرای جلوههای ویژه کامپیوتری پُرکار «ما همه با هم هستیم» زیر نظر بهنام خاکسار ادامه دارد، اولین عکس از پژمان جمشیدی به عنوان یکی از بازیگران اصلی فیلم منتشر شد.
به گزارش مشاور رسانهای این پروژه، ضبط مسابقه تلویزیونی «برنده باش» با آماده شدن دکور و انتخاب کامل عوامل پشت دوربین با اجرای بازیگر مطرح سینما، محمدرضا گلزار بزودی آغاز خواهد شد.
هما گویا(سی و یک نما) - بهمن فرمان آرا بیست سال پیش بعد از بیست سال به ایران آمد و فیلمی ساخت به نام" بوی کافور عطر یاس" که انقدر ذوق زده بودیم از بازگشت کارگردان "شازده احتجاب" که دربست فیلمش را پذیرفتیم.
اگر حتی جایی از فیلم را نمی فهمیدیم و یا از آن لذت هم نمی بردیم فکر می کردیم که ایراد از ماست که درک درستی از فیلم و فیلمسازی نوین از کارگردانی که دو دهه در ینگه دنیا سینما را رصد می کند نداریم
اما فیلم بعدی "خانه ی روی آب" چیز دیگری بود .قصه ای تازه با چاشنی فانتزی که به واقع قصه گو بود و میشد با آن ارتباط برقرار کرد. ارتباطی که با ساخته های بعدی او ، از آن فاصله گرفتیم و این فاصله همچنان ادامه داشت و با "دلم می خواد "به اوج رسید.
دغدغه فرمان آرا در تمام فیلم هایش مرگ است.ترس از مرگ و در کنارش ترس از زندگی که این دو لازم و ملزوم یکدیگرند.همانطور که در دیالوگی از من دلم می خواد به آن اشاره می کند.
دغدغه مرگ برای فیلم های فرمان آرا نیاز به بستری برای پیش بردن قصه هم می خواهد که می تواند معضلات اجتماعی،اقتصادی و سیاسی باشد که قرارست به آن دل ببندیم و دنبالش کنیم و البته وجود کودکانی که انگار ضمیر ناخودآگاه فیلمساز هستند که در گوشه و کنار فیلم هایش خودنمایی می کنند.
فیلم در ارشیو مانده اما تازه اکران شده فرمان آرا این بار زندگی و مرگ را به شکل تازه ای تصور می کند و حالا کودک درون او با یک آهنگ ریتمیک قردار که دخترک کودک کار به بهرام فرزانه نویسنده افسرده و کارآکتر اصلی فیلم می دهد شکل دیگری می گیرد.
قهرمان فیلم اخیر فرمان ارا باز هم یک نویسنده است . کیانیان قهرمان همیشگی فیلم های فرمان آرا اما این بار با گریمی شبیه انیشتن و بازی قابل قبولی که یقینا در تمام زندگی انقدر به سازی نرقصیده که در این فیلم می رقصد. به گونه ای که گر چه از توان بازیگری و تلاش او لذت می بریم اما از آن رضایت نداریم و دلمان را به درد می آورد تا جایی که حتما کارآکتر "دکتر" را در فیلم "خانه ای روی آب" برای او ترجیح می دهیم.البته این را می شود به حساب تعصبمان به بازیگری بدانیم که با نقش های فوق العاده ای تحسینش کردیم و در ششمین دهه زندگی اش از او بازی هایی می طلبیم که باز هم به وجدمان بیاورد و نه اینکه قر کمرش را بشماریم حتی اگر لازمه پیشبرد روند فیلم باشد.چیزی که کاملا مشخص است "محمدرضا گلزار" زیر بار آن نرفته و این در مورد او قابل تحسین است.
فرمان آرا در "خانه ای روی آب" کلی کلاف کاموای به هم گوریده دارد،رنگ و وارنگ که پیرزنی به صورت نمادین در حال بافتن آنها است اما از کلاف های سردر گم کم نمیشد و این گوریدگی و امتداد نخ های رنگی مدام با تعلیق قصه بیشتر میشد و پیرزن بافنده هم از آن جا می ماند. اما در فیلم "دلم می خواد" انگار نخ های کاموا و کلاف سر ذر گم زندگی به مقصد رسیده و رسالتشان را به دست آورده اند و لباس و شال و ژاکت هایی دستباف شده اند با طرح هایی زیبا بر تن تک تک شخصیت ها.
یکی از زیر و یکی از رو....
در حالی که کلاف زندگی در قصه آشفته فیلم هم چنان سر در گم است و با شنیدن آهنگی در ضمیر نا خودآگاه و رقص بابا کرم هم تنیده نمی شود.
فرمان آرا انگار یک حرفی دارد که هنوز نتوانسته در قالب فیلم هایش بزند و به همین دلیل در تمام آن ها تلنگری به کارهای قبلی میزند.(که این می تواند شگرد او باشد مثل طراحی صحنه و لباسی که می پسندد و مختص اوست).
زندگی و مرگ،تابوت و عزاداری عضو لاینفک تمام این نمادهای شبیه به هم است
و اما فیلم « من دلم می خواد » در چند سطر:
پیام های تلفنی که هر کدام خبر از مرگ یک رفیق می دهد،اجتناب از رفتن به مجالس ختم که انگار انتظاری برای مجلس ختم خود اوست و ...
بهرام فرزانه نویسنده ای که در شصت سالگی دیگر نمی تواند رمان تازه ای بنویسد . او آشفته و افسرده است مثل ظاهرش و مثل خانه ای که آشفتگی و کهنگی از آن می بارد و مثل پرنده در قفس مادام ، زن همسایه که دیگر نمی خواند.
زن های بارور نماد چه چیز هستند؟
زاییدن و زاده شدن...
منشی روانپزشک که حامله است
زن همسایه که حامله است
کارگر خانه که سنی بالاتر از بارداری دارد (با بازی مریم بوبانی) حامله است, عروسش حامله است اما بچه اش تکان نمی خورد و حتی کابوس های شبانه مرد افسرده بیماری (صابر ابر) که حامله است و زایمان می کند که این دیگر اوج کلافگی مخاطب است از قصه های روایت نشده و رها شده فیلم تازه فرمان آرا.
حاملگی انگار بستری است برای اینکه جامعه آبستن حوادثی است که به جز مرگ،نوزادو کودک در فیلم های فرمان آرا حایگاه خاصی دارند که بی رحمانه و تلخ و گزنده است جرا که حتی بچه ها و نوزادان هم بوی مرگ می دهند
وام گرفتن از بازی بازیگران بزرگ در تک سکانسی که گاه تک سکانس-پلان است،و زوم کردن روی یک شخصیت و هدر دادن موقعیت شخصیت هایی که جا دارند تا از آنها بیشتر بهره بگیرند هم در کارهای فرمان آرا تکراری و نخ نما شده است. مثل کارآکتر پسر بهرام فرزانه؛نیما با بازی محمدرضا گلزار که می توانست تعلیق خاصی به قصه بدهد و فرصت بیشتری برای تجربه نقشی تازه برای این سوپر استار باشد که شاید یکبار دیگر "بوتیک" را به یادمان بیاورد و نقش نیما واقعا این پتانسیل را داشت.
در این میان تنها دلخوشی دیدن فیلم، بازی درخشان و شخصیت پردازی خوب و دلچسب مهناز افشار است که به خوبی در نقش یک زن خیابانی درامده است البته باز هم با نوزادی قلابی در آغوش که مبادا بیرحمانه ترین شکل حضور نوزادان را مثل "بوی کافور عطر یاس" فراموش کنیم. یک زن خیابانی که چادری را گوله کرده و به شکل نوزاد در آغوش کشیده است.انگار اینطوری مشتری های هوسران نیمه شب بیشتر می شوند و طالب تر و مزاحمت نیروی انتظامی کمتر.
و چه نگاه تلخ و بیرحمی است از شهر دود زده ی تهران.
داستان من دلم می خواد با نام قبلی "من دلم می خواد برقصم" قصه نویسنده افسرده ای به نام بهرام فرزانه است که دیگر نمی تواند با ماشین تایپ قدیمی اش داستان تازه ای خلق کند. روزی که با ماشین عتیقه ی کلاسیک (شورولت ایمپالا) دهه شصت میلادی اش در خیابان رانندگی می کند ،دختر کوچکی، پشت چراغ قرمز اصرار دارد در هیاهوی شهر به او سی دی بفروشد ، نویسنده امتناع می کند و دختر سی دی را به او هدیه می دهد و ناپدید می شود.بهرام کنجکاو می شود و سی دی را گوش می دهد که یک آهنگ رقص ریتمیک قردار است. حواس او به آهنگ پرت میشود و با ماشین زیر کامیون میرود ولی وقتی به خود می آید هیچ اثری از تصادف نیست اما صدای موسیقی در گوشش مرتب شنیده می شود و او را به رقص وا می دارد...
در راه خانه با زنی خیابانی آشنا می شود و حالا اتفاق هایی که برایش افتاده به او این انگیزه را می دهد که بعد از مدت ها قصه ای بنویسد در حالی که همه فکر می کنند که او دیوانه شده است..
در انتها لازم است به بازی خوب "پیام دهکردی" در نقش روانپزشک هم اشاره کرد که خوشبختانه بخت یارش بوده و کارگردان به او فرصت داده تا دقایقی در فیلم حضور بیشتر و درخشانتری داشته باشد.
البته رضا بهبودی در نقش همسایه ارگانی بهرام فرزانه که کل سکانس های او در آسانسور است (به جز یک پلان)با شخصیتی کاملا اضافه و تکراری در قصه هم مثل همیشه بازی خوبی دارد اما حیف که از قصه فیلم بیرون میزند
به هر حال بهمن فرمان آرا سبک خودش را دارد و لابد کسانی که این سبک را می پسندند (بخصوص قشر اپوزوسیون و روشنفکر سینما) می توانند با آن ارتباط برقرار کنند اما من به خصوص با سکانس آخر فیلم و رقصیدن نوزادان که بسیار هم تروکاژ و اسپشیال افکت بد و پیش پا افتاده ای داشت نتوانستم ارتباط بگیرم و با ذهنی آشفته سالن سینما را ترک کردم و از اینکه فیلم مدتی در صف تایید اکران بود افسوس نخوردم ولی به هر حال سینما یک مدیوم کاملا سلیقه ای است.