چالشهای اصلی سینمای ایران در دو دهه اخیر در چه زمینههایی بوده است؟
همیشگیترین چالشهای سینمای ایران دو عامل سانسور و فیلم خارجی بوده است.
کنترل و اعمال سلیقه دولت در انتخاب موضوع فیلمها و اجرای سینمایی آنها نکاتیست که در شکلگیری کم و کیف آثار سینمایی (سلبا و ایجابا) و روند عمومی تولید تاثیر تعیینکننده دارد.
بدیهی است که قدرتهای خودکامه و مستبد از انعکاس اثار مخرب اعمال و تصمیمگیریهای خود بر زندگی افراد و اجتماعات در قالب آثار فرهنگی و هنری خوشنود نمیشوند و از اینکه هنرمندان حسرت، آرزوها، آرمانها و خلاصه متن واقعی زندگی مردم را به مثابه منابع الهام خود بشناسند و فارغ از پسند و زیباییشناسی مراجع قدرت به خلق اثر و ارائهی آن به انبوه مردمان بپردازند به خشم میآیند. به این ترتیب با آمیخته شدن فضای فرهنگی به اوامر و منهیات استبداد حاکم بر جامعه همه هنرها اعم از موسیقی، شعر، قصهنویسی، هنرهای تجسمی، نمایش، بازیگری و بالاخره سینما که وارث و ترکیب و تالیف همه هنرهاست، تحت تاثیر قرار میگیرند و از مسیر تجربه و شناسایی صورتها و شگردهای ملی هر یک از این هنرها به دور میافتند.
مثال ناتوانی موسیقی دستگاهی ایران در پاسخگویی به نیاز انبوه مردم، بیش از آنکه به امکانات و ظرفیتهای خود این موسیقی مربوط باشد، به شرایط ناشی از تحریمها و وابستگیهای آن به طبقات حاکمه ارتباط دارد.
یا متفاوت شدن رفتار، حالات و گفتار انسانی در پیشگاه قدرت ( نسبت به فضاهای آسوده و مردمی) بدیهی است که در ایجاد فاصله و شکاف بین زبان رسمی و زبان روزمره تاثیر تعیینکننده دارد و این از دیگر آثار فضای اجتماعی آمیخته به استبداد است که رسوبات خود را در ساختیابی کتابت، نظم، نثر، و هرگونه پدیده فرهنگی و هنری دیگر به جا میگذارد.
یقینا در چنین جوامعی الهام گرفتن از رنجها، شادیها، ترسها و امیدهای واقعی مردم و انعکاس صادقانهی آنها در قالب قصه نویسی و یا هر هنر دیگر مسیری است که میتواند به مجازات، تحقیر، توهین، انکار و منزویسازی منجر شود.
قابل تصور است که با نگاهی به تاریخ نقاشی، عکاسی، مجسمهسازی، نمایش و بازیگری در ایران میتوان تاثیر استبداد را در جدا افتادن مسیر هنر از متن زندگی مردم مشاهده کرد. متاسفانه تاثیر استبداد بر سینما تاثیری مضاعف است. تاثیری که با تضعیف رشتههای هنری تشکیلدهندهی سینما آغاز میشود و نهایتا ترکیب آنها را نیز به فتور و سستی و انحطاط میکشاند.
انتخاب موضوع، شخصیتپردازی، ساخت روابط انسانی، زبان گفتوگو، آرایش صحنه، ساختمان بصری و ضرباهنگ در آثار سینمایی، همه و همه آمادگی دارند تا در اثر تماس یا عدم تماس با متن زندگی جامعه کاملا متفاوت شوند. زمانی یا فرازمانی بودن موضوع، نمونهای و یا نوعی بودن شخصیتپردازی، تصنع یا روانی در رفتار متقابل، رسمی یا محاورهای بودن زبان گفتوگو، فضاسازیهای انتزاعی یا طبیعی، منسجم یا اتفاقی بودن ساخت بصری و بالاخره، توازن یا اغتشاش در ضرباهنگ آثار سینمایی، همه وابسته به نسبت هر اثر با متن زندگی روزمره و اوامر و مهیات منتشر در فضای فرهنگی است.
در سینمای پیش از انقلاب ورود واقعیات اجتماعی و طبعا سیاسی جامعه در سینما ممنوع بود و این اصلیترین عامل بریدگی محصولات صنعت سینمای ایران از زندگی ایرانی و محرومیت از تجربه و شناسایی الفبای ملی هنر بازیگری، نمایش و سینما در کشور شد.
دستیابی هر یک از سینماهای پیشرفته دنیا به ادبیات نمایشی و شیوههای بازیگری و شگردهای بصری ویژه آنها، در اصل حاصل تماس زنده، خلاق و آزاد هنرمند با منابع الهام خود از جمله زندگی روزمره بوده است. اکسپرسیونیسم آلمان، نئورئالیسم ایتالیا و موج نو فرانسه از مصادیق روشن راهیابی فرهنگ زنده ملتها به قالب هنر سینماست.
آنچه سینمای ایران را همیشه به مسیر انفعال و نسخهبرداری و تقلید کشانده، چیزی جز استبداد حاکم بر فضای فرهنگی کشور نبوده و مزید بر آن باز بودن بی در و پیکر فضای فرهنگی کشور در مقابل فیلم خارجی و رقابت نابرابر اقتصادی محصولات وارداتی با تولیدات سرکوب شده داخلی، اصلیترین چالشهایی بوده و هست که سینمای پیش از انقلاب ایران را فرو بلعید و با تبدیل کردن محصولات داخلی به نسخههای تقلیدی و ناقص فیلمهای خارجی، زمینهی رکود، تعطیلی و ورشکستگی صنعت سینمای کشور را – در سالهای پیش از انقلاب – فراهم کرد و همه سرمایهها و تجهیزات و سالنهای نمایش را در اختیار فیلمهای خارجی قرار داد. انقلاب با حذف یکی از این دو چالش مرگبار زمینهی احیاء و راهاندازی دوباره تولید داخلی را فراهم آورد.
کنترل واردات فیلم خارجی و ممنوعیت آن از ورود به رقابت نابرابر با تولید داخلی و تسخیر یکسره سالنهای نمایش، اصلیترین خدمت انقلاب اسلامی به سینمای ایران بود. اگرچه حفظ ساختار ممنوعیتها – البته با تغییر اوامر و مهیات – چالش نفس گیر سانسور را از مسیر تولید داخلی کنار نزد و همچنان سرنوشت سینمای ایران را در چنبرهی سلائق رسمی و سفارشات مراجع قدرت باقی نگاه داشت.
ترویج حالات، رفتار و گفتاری ویژه در مناسبات انسانی و اجتماعی پس از انقلاب و پا گرفتن تیپهای اجتماعی و برخوردها و حوادثی تازه در صحنه زندگی روزمره، گنجینهی عظیمی از مصالح هنری بود که متاسفانه به شکلی زنده، صمیمی و خلاق در قالب هنرها از جمله سینما منعکس و ضبط نشد و فرصتی که میتوانست به احیاء ذوقی، فنی و صنعتی در فضای هنری و فرهنگی کشور بیانجامد با سختگیری و سوءظن و گرایش به اعمال سانسور تا حدود زیادی از دست رفت.
ممیزی فیلمنامه، دخالت در ترکیب گروه سازندهی هر فیلم، کنترل در سر صحنه، اعمال سلیقه در مواد تبلیغاتی اعم از عکس، پوستر، پلاکارت، تبلیغات شهری و تلویزیونی و ... فضایی ایجاد کرد که اکثریت چشم گیری از فیلمهای تولید شده، حاصل سفارش مسوولان دولتی باشد و نه نتیجهی تجربه زنده و خلاق هنرمند از زندگی فردی و شرایط اجتماعی و احوال جهانی و تاریخی.
در این ادوار در صورتی که مسوولان به جنبههای زیباییشناختی و ارزشهای هنری اعتنایی داشتند، سینما به سوی تجربه در زبان و جستوجوی ظرفیتهای بیانی تازه حرکت میکرد و اگر صرفا توقعات رسانهای و بخشنامهای وجود داشت سینما به سوی انفعال و تقلید و نسخه برداری هدایت میشد.
مدیریت دوره اول سینمای پس از انقلاب که با تفاوت حوزههای "هنر" و "رسانه" آشنا بود و از ظرائف ارتباطی این دو حوزه با یکدیگر خبر داشت، توانست در غیاب فیلم خارجی – اعم از اشکال سینمایی، ویدئویی، تلویزیونی و ماهوارهای – سینمای ضربه خورده ایران را بازسازی و راهاندازی کند و در مدتی نه چندان طولانی چرخهای از کار افتاده این صنعت را به حرکت در آورد. دوری جستن از مسائل جاری و به روز جامعه و گرایش به انتزاع و زبان شاعرانه از مشخصههای این دوره سینمای ایران بود.
بدیهی است که چنین سینمایی نمیتوانست بهطور گسترده مورد استقبال مردم قرار بگیرد و در نتیجه برای دولت چارهای نمیماند جز آنکه خود اصلیترین تامینکنندهی سرمایه آن باشد و در سایه سیاستهای حمایتی و هدایتی از بروز کسادی و ورشکستگی دوباره در سینما جلوگیری کند.
اما هجوم فیلم خارجی و این بار نه از مرزهای رسمی و در قالب فیلمهای سینمایی، بلکه به صورت قاچاق و در قالبهای ویدیویی و ماهوارهای بار دیگر همه معادلات و پیشبینیها را در هم ریخت و همراه با تحولات سیاسی بعد از جنگ، چالش پایان یافته فیلم خارجی را دوباره فرا راه سینمای ایران قرار داد.
آنچه میتوانست در این شرایط سینمای ایران را برای رقابت با این پدیدههای تازه – که فیلم خارجی را به صورت قاچاق در خانهها به نمایش در میآورد – تقویت و حمایت کند، شکستن قالبهای منجمد و تکراری رسمی و پیوند خوردن سینما به متن جامعه و پاسخگویی آن به نیازهای واقعی و مطالبات فردی و اجتماعی به روز مردم بود.
تجهیز دوباره انبوهی از نیروهای متخصص و خلاق از یکسو و آمادگی گستردهی مردم ایران برای پذیرش سینمایی که فارغ از کلیشههای رایج به انعکاس صادقانه بیمها، امیدها و آرمانهای واقعی آنها بپردازد، از سوی دیگر شرایطی را فراهم آورده بود که یک مدیریت آگاه، دلسوز و ملی میتوانست جریانی نیرومند را برای مقابله با تهاجم تازه رقبای خارجی به سامان برساند. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد تسری دیدگاههای رسمی و رسانهای به حوزه سینما و کشاندن آن به مسیر سفارشات دولتی و تقلید و نسخهبرداری از فیلمهای هالیوودی بود.
سینمایی که آماده بود تا با ذخیرههای زیباییشناختی تازه به متن زندگی جاری راه پیدا کند و راه و رسم و تعاریف و سنتهای ویژه خود را در انتخاب موضوع، شخصیتپردازی، گفتوگونویسی، صحنهپردازی، معماری بصری و ضرباهنگ به دست بیاورد، به چالش با شرایطی دچار شد که سینما را مقلد، اطاعتپذیر و سفارش گیرنده از دولت میخواست. بدین ترتیب دو چالش قدیمی سینمای ایران یعنی سانسور و فیلم خارجی دوباره احیاء شد و همراه با رشد شتابگیر گرانی و تورم بار دیگر سینمای ایران را به سراشیب رکود و کسادی کشاند.
تحول تاریخی دوم خرداد برای سینمای ایران آغاز تازهای را رقم زد. جدی گرفته شدن مردم و مخصوصا جوانان و ضرورت پاسخگویی به مطالبات واقعی آنان فرصتی بینظیر و استثنایی را برای فیلمسازان داخلی فراهم کرد. سینمای ایران که هیچگاه اجازه نداشت شبیه زندگی ایرانی باشد شاید برای اولینبار فرصت پیدا کرد که به روزمرگیهای مردم بپردازد و – اگرچه بسیار محتاطانه – با الهام گرفتن از زندگی و مسائل جاری آن به تجربهی انعکاس زندگی ایرانی در فیلمسازی بپردازد.
اگر در طی دهههای دور و نزدیک گهگاه فیلمهایی ساخته میشد که بازتابی از مسائل ملی مردم ایران بود و غالبا در قالبهایی کنایی، شاعرانه و فلسفی از واقعیتهای جاری چیزی میگفت، اینبار فرصتی فراهم شده بود که جریان عمومی تولید نیز پا در مسیر این آزمون و خط بگذارد. انتخاب موضوعات واقعگرایانه، شخصیتپردازی با الهام از آدمهای واقعی و تیپهای زنده اجتماعی، تجربهی زبان زنده محاوره در گفتوگونویسی، صحنه آراییهای طبیعی و باورپذیر، بازیابی شگردهای تازه در بافت بصری و صوتی و بالاخره انعکاس ضرباهنگ اشنای زندگی ایرانی در فیلم ایرانی از مختصات بسیاری فیلمهایی است که در این دوران تازه ساخته شد.
دورانی که بیتردید به محافظهکاریها و یا افراط و تفریطهای اجتنتابناپذیر دوران آزمون و خطا نیز آمیخته بود. متاسفانه برخوردهای مغرضانه، تنگنظرانه، غیر کارشناسی و متاثیر از حسادتها به تدریج زمینههای جلوگیری از این حرکت و تجربهی شفابخش را فراهم کرد و بار دیگر سینما را در اوج چالش با تهاجم رقبای خارجی به چالشی جدیتر با سانسور گرفتار کرد. به این ترتیب سینمایی که میرفت با تخفیف ممیزیها مورد حمایت انبوه مردم قرار بگیرد و با انعکاس حسرتها، ارزوها و آرمانهای واقعی آنها مولفههای سینمای ملی را تجربه و شناسایی و ضبط و بازسازی کند، دوباره به محاق نقدهای غرضورزانه، تنگناهای سیاسی و مضیقههای اقتصادی افتاد.
مسائل مهم سینمای ایران را در سال 1380 چه میدانید؟
بازگشت سیاستهای انقباضی و ایجاد مانع در رابطه ازاد و خلاق مخاطب و سینماگر و نهایتا جلوگیری از پا گرفتن سینمایی که مردم سفارش دهندهی آن باشند مهمترین اتفاق سال 1380 سینمای ایران بود. متاسفانه مبنا قرار گرفتن این استدلال گمراهکننده که پاسخگویی به نیاز مردم و حرکت به سوی سینمای پررونق مساوی با سطحیگری و ابتذال است، اساس تصمیمگیریها و برخوردهای تازهای شد که به سرعت سینمای ایران را به سوی رکود، بیکاری و افسردگی کشاند. طرفه آنکه در همین سال یکی از ارزشمندترین آثار تاریخ سینمای ایران که جوایز متعددی را از جشنواره فجر دریافت کرده بود با ابعاد وسیعی مورد استقبال مردم قرار گرفت و بار دیگر این حقیقت ثابت شد که مردم مشتری ابتذال نیستند و آنچه موجد ابتذال و عامل ترویج و توسعه آن است همانا ظاهرسازی، ریاکاری، دروغ و جلوگیری از ورود واقعیات ایرانی به زندگی ایرانی است.
آیا سینما در ایران صنعت است؟
سینمای ایران دارای صنعتی وارداتی است، تقریبا هیچ یک از ابزار و تجهیزات سینما در ایران ساخته نمیشود. عدسی، بدنه دوربین، سه پایه، وسائل حرکتی، لامپ، لوازم نورپردازی و نورسنجی، فیلتر، مواد خام (نگاتیو، پوزتیو و ...)، داروهای چاپ و ظهور، تجهیزات لابراتواری، تجهیزات مونتاژ، تجهیزات صدابرداری و صداگذاری، پرژکتور نمایش، تجهیزات سالن نمایش و وسائل صنعتی دیگری که در تولید و نمایش یک فیلم نقش دارند، همگی وارداتی هستند و با وجود اینکه تقریبا صد سال است که از ورود مقدمات این صنعت به ایران میگذرد و علیرغم قابلیتهای انسانی و مهارتهای فنی و ذوقی، هیچگاه ایران نتوانسته است از وضعیت مصرفی این صنعت خارج شده و به جرگه تولیدکنندگان تجهیزات صنعتی سینما بپیوندد و علل و زمینههای این عدم موفقیت چیزی نبوده جز وابستگی و استبداد دولتها و همان چالشهای مزمن سانسور و انفعال در مقابل محصولات وارداتی.
اگر سینمای ایران میتوانست در همه این ادوار منعکسکنندهی نیازهای عمیق و جدی مردم باشد، نه تنها در دستیابی به مختصات زیبایی شناختی ملی برای هنر سینما توفیق مییافت، بلکه به رونقی دامنهدار در تولید و عرضه بازاریابی دست پیدا میکرد که میتوانست موجب جذب سرمایههای کلان و ارتقاء فنی و صنعتی و خروج از موضع مصرف و ورود به حوزه تولید صنعتی باشد. بیتردید چنین موفقیتها و پیشرفتهایی در جوامعی اتفاق میافتد که آزادی، امنیت و احترام به علم و فن و هنر از اصول پذیرفته شده آن باشد.
سینمای ملی یعنی چه؟ آیا در ایران سینمای ملی داریم؟
سینمای ملی، آینهای است که یک ملت در آن مینگرد و ضعفها و قدرتهای خود را تشخیص میدهد و برای کاستن از ضعفها و افزودن بر قوتها مصمم میشود. سینمای ملی، سینمایی است که در آن رد پای اقلیمها و اقوام و تاریخ و زبان و اجتماعات و افراد و مناسبات آنها در ابعاد ملی و جهانی دیده میشود.
سینمای ملی، سینمایی است که با حسرتها، آرزوها و احوالات و آرمانهای یک ملت معنی دارد و در انعکاس وقایع، حوادث و جریان زندگی روزمره مردم تجربه و شناسایی میشود. سینمای ملی، سینمایی است که رفتار و کردار و حالات آدمهای آن بریده از متن واقعیت جاری نیست و زبان گفتوگوی آنها طنین و آهنگ و گرمی نفس مردم همان سرزمین را دارد. سینمای ملی، سینمایی است که روابط و مناسبات انسانی را به صورت زنده و صمیمی، تجربه و کشف میکند و برداشتهای خاص خود را از شخصیتپردازی، گفتوگونویسی، متن و نمایش به دست میآورد.
سینمای ملی، سینمایی است که در آن جغرافیا، فضا، معماری، اشیاء و نحوهی تالیف و ترکیب آنها انعکاسی از زندگی مردم همان سرزمین است و برای صحنهآرایی، نورپردازی، موسیقی و صداسازی شیوههای خاص خود را آزمایش و خلق میکند. سینمای ملی، سینمایی است که طراحی، نمایش و شگردهای بصری در آن بازتابی از حرکت و ضربآهنگ زندگی زنده و جاری همان مردم است. سینمای ملی، سینمایی است که از شعر، موسیقی، ادبیات، نقاشی، عکاسی، مجسمهسازی، معماری و میراث نمایشی جامعه خود تغذیه میکند و به تحول و تنوع و توسعهی آنها یاری میرساند. سینمای ملی، سینمایی است که اصلیترین تامینکنندهی سرمایه آن، انبوه تماشاگران باشند.
آیا فیلمهای ایرانی را در مخاطبشناسی خود موفق میدانید؟
مروری بر تاریخ نمایش فیلم در ایران حکایت از این دارد که همیشه بالاترین رقم فروش متعلق به فیلمهای داخلی بوده است. این مطلب حکایت از این دارد که تماشاگر ایرانی آنچه را مدنظر دارد در فیلم داخلی بیشتر پیدا میکند و سینماگر ایرانی نیز به تفاوتهای تماشاگر داخلی با تماشاگران رایج در سطح دنیا آگاه و مطلع است. اگرچه با افزایش سانسور و توسعه فیلم خارجی، بین سینماگر و مردم فاصله میافتد و با بروز انفعال و تقلید نهایتا مخاطبان از تولیدات مستقل و مردمی محروم شده و به سوی محصولات وارداتی گرایش پیدا میکنند.
موفقیت درخشان بسیاری از فیلمهای ایرانی پس از انقلاب در جذب مخاطب حکایت از آن دارد که مخاطبان ایرانی به دنبال کلیشههای رایج در سینمای تجاری دنیا مانند "سکس"، "خشونت" و حتی "سوپراستار" نیستند و همچنانکه قبلا به عرض رسید فیلمهایی که متکی به تفکر انتقادی، تخیل خلاق، قصهگویی روان و مهارت های اجرایی باشند میتوانند انبوه مخاطبان را به سالن های نمایش جذب کنند.
موفقیتهای سینمای ایران در جشنوارههای خارجی را چگونه ارزیابی میکنید؟
سرمایه سفارش به همراه دارد. برای من سرمایه بدون سفارش قابل تصور نیست. سینما که تولید و توزیع و نمایش آن به پول فراوان احتیاج دارد، ناگزیر از پاسخ به سفارش سرمایهای است که فعالیت آن را ممکن میکند. هر سرمایهای به دنبال سینمایی است که قادر به تامین سفارشهای او باشد.
شما به چه چیزی سفارش میگویید؟
سفارش همه آن چیزهایی است که سرمایه در فعالیت خود به آنها نظر دارد «سفارش» تحقق اهداف «سرمایه» است.
چه نوع سرمایههایی در سینمای ایران فعالیت دارند؟
سرمایههای سیاسی، سرمایههای فرهنگی و سرمایههای مردمی.
در سینما تفاوتها چگونه عمل میکنند؟
مناسبات نیروی انسانی، ساختار سازمانی و شیوههای تولید و توزیع و نمایش، همه تحت تاثیر سرمایهی سفارشدهنده متفاوت میشوند.
تفاوتهای آنها چیست؟
انتخاب فیلمنامه، ترکیب عوامل سازنده، نحوهی تخصیص بودجه، مناسبات تولید، تبلیغات رسانهای، شیوهی توزیع و ظرفیت نمایشی همه و همه تحت تاثیر این تفاوتها هستند.
این تفاوت را در انتخاب فیلمنامه مثال بزنید؟
سرمایهی سیاسی متناسب با جایگاهی که برای خودش در موازنهی قوا قائل است سعی میکند مردم را به حمایت و همراهی با خود فرابخواند.
تبلیغ الگوهای فردی و اجتماعی و القاء در برداشتهای خاص تاریخی و روزمره از جمله سفارشهایی است که سرمایه سیاسی به همراه خود دارد.
سرمایه سیاسی سعی میکند که سینما را از ماهیت هنری آن دور کند و با مشخصههای رسانهای از آن استفاده کند.
پس ما اینجا ناچار هستیم به تفاوت «هنر» و «رسانه» هم اشارهای داشته باشیم؟
در تعامل بین فرد و جمع، شخص و سازمان و نهایتا انسان و قدرت هر یک از طرفین از ابزارهای گوناگون استفاده میکنند. آنجایی که فرد تفکر انتقادی و و تخیل خلاق را از دست نداده است «هنر» وسیلهای است برای دفاع از افراد انسانی، در چنین جامعهای اگر قدرت برآیند آراء عمومی باشد «رسانه» ابزار نقد آثار هنری و تنظیم سلیقهی عمومی با منافع ملی است. در واقع هنر زبان «افراد» انسانی و رسانه بلندگوی «گروههای» اجتماعی است.
پس شما اعتقاد دارید سرمایههای سیاسی به سینما خاصیتهای رسانهای میدهد؟
بله
میتوانید مثال بزنید؟
سعی میکنم. شما با مراجعه به انبوه فیلمهایی که دربارهی دفاع مقدس ساخته شده است میتوانید نمونههای بسیاری پیدا کنید. جنگی که در آن حمایت دنیا از یک طرف و دشمنی آنها با طرف دیگر هشت سال طول کشید در تاریخ معاصر جنگی استثنایی است. جنگها معمولا در کشمکش دو ابر قدرت اتفاق میافتد، اما در جنگ ایران و عراق، عراق از حمایت هر دو ابر قدرت برخوردار بود و ایران با اتکاء مردم جلو میرفت. بیاعتنایی به واقعیتهای جاری جنگ و نقاط ضعف و قوت آن و نسخهبرداری از فیلمهای اروپایی و آمریکایی که بیشتر به نبردهای پارتیزانی و کلاسیک جنگهای دوم جهانی مربوط میشد، نمونههای تحمیل خاصیتهای رسانهای به هنر سینما است.
نوع دیگر از سرمایه که شما بدان اشاره کردید سرمایههای فرهنگی است. از سازوکار این سرمایه در سینما بگویید؟
سرمایههای فرهنگی بیشتر به دنبال نشر الگوهای ویژه از رفتار، گفتار و حالات و برخوردها و روابط انسانی و اجتماعی هستند. این نوع سرمایهها که معمولا در قالبهای «جشنوارهای» عمل میکنند معمولا به بخش هنری سینما میپردازند و سلیقهها و گرایشهای فکری خاص خود را ترویج میدهند.
بهتر است در این مورد هم مثال بزنید؟
مثلا نفوذ و گسترش جنبشهای فمنیستی در محافل فرهنگی غرب میتواند زمیهساز سرمایهگذاری وتولید فیلمهایی باشد که در آن از اعمال زور و خشونت در مناسبات انسانی مخصوصا در رابطه با زنان انتقاد میشود. در مقابل سرمایه سیاسی که مولفههای رسانهای را در سینما تقویت میکند سرمایه فرهنگی به ترویج مشخصههای هنری در سینما یاری میرساند.
سرمایه دیگری که شما از آن نام بردید سرمایه مردمی است، این چگونه سرمایهای است؟
سرمایه مردمی پولیست که مستقیما توسط مردم برای حضور در سالن نمایش و یا اجاره و خرید نمونههای خانگی آن (سیدی، دیویدی، کاست، ...) پرداخت میشود.
خانه سینما در نظام سینمایی کشور چه جایگاهی دارد؟
اگر قرار باشد نظام سینمایی کشور بریده از مطالبات مردم و در ادامهی سلایق، سفارشات و سرمایهگذاریهای دولتی عمل کند، خانه سینما میتواند جایگزین یک نظام واقعی صنفی بوده و در ادامهی تشکیلات دولتی به اعمال سلیقه و بخشنامه بپردازد. اما اگر قرار باشد سینما در ادامه سلیقه، سفارش و سرمایهگذاری مردمی و در قالب بخش خصوصی عمل کند، خانه سینما به لحاظ ظرفیتهای اساسنامهای و نارساییهای تشکیلاتی توانایی پاسخگویی به نیازهای حرفهای و صنفی سینمای ایران را ندارد.
در اساسنامه و آییننامههای خانه سینما برای صنوف شاغل در بخش تولید که میتوانند از دولت، جشنوارهها و یا بخش خصوصی دستمزد و سفارش بگیرند، حدود بیست و شش رای و برای ارکان اصلی بخش خصوصی یعنی تهیه، توزیع و نمایش دو رای پیشبینی شده است. بدیهی است که مجمع عمومی ناشی از چنین اساسنامه و آییننامهای به راحتی میتواند نمایندگان بخش خصوصی را به هیات مدیره خانه سینما راه ندهد و همچنان اصناف بخش تولید را در سیطره سلائق و علائق گروه خاصی از مدیران محفوظ نگاه دارد. چنانکه در انتخابات اخیر نیز نماینده سینماداران به هیات مدیره راه پیدا نکرد و نماینده تهیه و توزیع نیز در اقلیت قرار گرفت.
نکتهی مهمی که دراین میان جای تامل باقی میگذارد این است که عمده درآمد خانه سینما از محل دو درصد درآمد صاحبان فیلم و صاحبان سالن تامین میشود، در حالی که این دو صنف باید تابعی از اصناف شاغل در بخش تولید باشند و نکتهی دیگری که استقلال این خانه را به زیر سوال برده و آن را به ادامهی تشکیلات دولتی بدل کرده این است که دو درصد مزبور بعد از کسر از فروش هر فیلم به حساب خزانه دولتی واریز گردیده و با نظارت و امضاء نماینده دولت هزینه میشود.
دوری گزیدن بخش عمدهای از نیروهای نخبه از فعالیتهای صنفی و دلسردی و رکود و رخوت در اصناف حاضر از جمله شواهد غیر کارساز بودن خانه سینما با تعاریف حرفهای و صنفی است.
راههای احیای رابطه سینما و مردم چیست؟
پیداست که چاره احیاء رابطه مردم با سینما جدی گرفتن مردم به عنوان اصلیترین سفارشدهندهی سینما، تقویت ارکان بخش خصوصی، پشتیبانی رسانهای و تبلیغاتی و جلوگیری از تاثیرات مخرب جوسازیهای عوامفریبانه بر رابطه سینما و مردم است. چنانکه قبلا نیز به اشاره گذشت سالهاست که با تحقیر مردم و مشتری ابتذال خواندن آنها از پاسخگویی سینما به تمنیات جدی انواع مخاطب ممانعت میشود و با تحقیر و توهین و انکار و منزویسازی آثار موفق از انعکاس زندگی ایرانی در سینمای ایرانی جلوگیری میگردد. جلوگیری از سانسور و تصدیگری دولتی در قالب های اداری و صنفی، ایجاد امنیت در چرخهی تولید و توزیع و نمایش و بازسازی زیرساختهای ویران شده صنعت سینما از جمله ضرورتهای احیاء رابطه سینما و مردم است.
به نظر شما سیاستگذاریهای سینمایی در این سالها بر چرخه تولید و نمایش فیلم چه تاثیراتی گذاشته است؟
الف – ناامن شدن سینما به عنوان حوزهای برای سرمایهگذاری.
ب _ افزایش مداوم تورم، گرانی و خلاصه پیش افتادن شتابگیر هزینه بر درآمد.
ج – عقبماندگی و فرسودگی لوازم، ابزار و تجهیزات.
د_ فقدان پشتیبانی رسانهای و تبلیغاتی موثر در رسانههای ملی.
ه _ انواع دخالتهای نامربوط در بازار توزیع.
و_ ناتوانی سینما در نقد کردن منابع درآمد و باز شدن دست قاچاقچیان و فرصتطلبان در سوءاستفاده از فیلمها.
ز_ کاهش سالنهای نمایش از حدود پانصد و سیصد و فرسودگی و زوال و تعطیلی تدریجی سالن های باقیمانده.
بیتردید بدون جبران خسارتهای ناشی از نارسایی سیاستها و مدیریتهای دولتی در زیرساختهای فنی و نمایشی احتمال احیاء، رونق و توسعه سینما بعید و غیرقابل تصور به نظر میرسد.
به نظر شما در هر یک از مراحل ذیل چه تغییراتی باید صورت گیرد تا سینما بتواند به استانداردهای قابل قبولی برسد؟
الف- تولید ب – توزیع ج – نمایش
الف – محور قرارداد بخش خصوصی و تامین اعتبار برای به روز کردن لوازم، ابزار و تجهیزات و نوسازی تشکیلات صنفی بر پایه خود جوشی و استقلال اصناف.
ب _ جلوگیری از دخالتهای حاشیهای و نامربوط با قاعدهمند کردن مناسبات، احیاء حق کپی رایت، فراهم آوردن پشتیبانیهای خبری و تبلیغاتی در رسانههای ملی و برقراری نظارت و کنترل صنفی.
ج _ بسیج امکانات و اعتبارات برای ترسیم، نوسازی و تجهیز سالنهای تازه در تهران و شهرستانها. آرایش جغرافیایی سالن های موجود در کشور به نسبت جمعیت و نحوهی توزیع و پراکندگی شهری در سی چهل سال پیش شکل گرفته است. در نظر گرفتن جمعیت امروز کشور و ارزیابی تعداد سالنهای مورد لزوم (حدود دوهزار سالن) و آرایش منطقی جغرافیایی آنها در سطح شهرهای بزرگ و کوچک از ضرورتهای اجتنابناپذیر استاندارد شدن وضعیت نمایش در ایران است.
رابطه صحیح سینما و دولت از نظر شما چگونه رابطهای است؟
با توجه به انتشار هر روزه امواج صدها کانال ماهوارهای در فضای فرهنگی کشور، به تسخیر درآمدن بازار عظیم ویدیویی مملکت توسط فیلمهای قاچاق خارجی و بالاخره غلبه فیلمهای وارداتی بر تولیدات داخلی در شبکههای تلویزیونی داخل، تنها سنگر باقیمانده فضای فرهنگی کشور – در مقابل امواج واردات فیلم – سالنهای نمایش است. بدیهی است اگر حکومت مایل نباشد ایران ما یکسره به تسخیر محصولات فرهنگی و هنری وارداتی در بیاید، ناچار است که تولیدکننده داخلی را به رسمیت بشناسد و منزلت و احترام از دست رفته او را باز گرداند. پرهیز از ظلم، تبعیض، تحقیر، توهین، انکار و منزویسازی هنرمندان و قناعت به نظارت و خودداری از دخالت و تصدیگری از لوازم اولیهی اصلاح رابطه دولت با سینما است.
چشمانداز سینمای ایران در آینده را چگونه میبینید؟
امام خمینی (ره) میگفت اگر اشراف و اعیان و متمکنین و بال و کوپال دارها متصدی امور یک مملکت بشوند قهریست که مردم را نادیده میگیرند و در مقابل قدرتهای بالاتر خاضع و خاشع و در مقابل ضعفها و ملت جابر و ستمگر میگردند.
رهبر انقلاب نیز در مراسم ارتحال امام هشدار داد که جامعه گرفتار شکاف طبقاتی شده است. بدیهی است تصور و تعریف و توقع متمکنین از سینما یک چیز و خواسته مردم از سینما چیز دیگری است. اگر آینده کشور در ادامهی خواست و ارادهی ساکنان این سوی شکاف یعنی مردم شکل بگیرد، قطعا سینما به رونق و توسعه و شکوفایی دست پیدا خواهد کرد و اگر سازندگان آینده ساکنان آن سوی شکاف باشند، تولید ملی در سراشیب انقراض پیش خواهد رفت و انفعال و تقلید و نسخهبرداری جای ابداع و ابتکار وخلاقیت را خواهد گرفت. بی تردید در چنان شرایطی سینمای هالیوودی و اروپایی و هندی و هنگ کنگی و ... بار دیگر بر عرصه نمایش فیلم در کشور مسلط خواهند شد.