از سینمایی که میراث فرهنگی این سرزمین کهن است و حالا مثل آب ،مثل هوا، مثل محیط زیست که در معرض خطر انقراض است، رو به تباهی می رود. او از سینمای مستقل می گوید و بدون تردید سینما با مرزبندی و بگیر و ببند میانه ای ندارد که زبانش هنر است نه زور و بی تدبیری .او از سینماگران می گوید نه فقط بازیگران که سینما نه فقط بذر هویت شان که بنیان معیشت شان است. از این رو شکست سینما، ورشکست شدن فرهنگ و هنر و همه آنهایی است که در این وادی بی ودیعه به همت خویش می کوشند. اینکه دریافت ساخت مجوز فیلم های اجتماعی در گرو حضور اجباری در جشنواره است یعنی تبدیل و تقلیل جشنواره به نهاد قدرت که بر سینماست نه با سینما. آنچه الناز شاکردوست گفته ناز کردن نیست، روایت یک نیاز حیاتی برای سینماست. سینمایی که حالا نه موجودیش که وجودش در معرض خطر و نابودیست. از حاشیه های آن جنجال باید عبور کرد و به متن حرف های او اندیشید. شاکردوست از سینمایی که دوست دارد می گوید. از سینمای مستقل و مردمی که دارد می میرد. نباید گذاشت سینما بمیرد. حالا جشنواره فیلم فجر چهل و دوم به پایان رسید و به قول رئیس سازمان سینمایی، سال جدید سینمایی آغاز شد. اما دریغ و افسوس از آغاز سال سینمایی نو که دعای تحویل سالش غلط خوانده شود که آنگاه باید گفت سالی که نکوست از بهارش پیداست. گرچه بهار سینما مدتهاست که به خزان تبدیل شده و خزاعی ها سینما را نه برای سینما که برای مصالح و سیاست های خویش می خواستند. اختتامیه جشنواره چهل و دوم نشان داد که دغدغه شاکردوست درست بود: سینمای مستقل از دست رفته است. سینمای که زیر سایه سنگین سیاست مصلحت اندیش بی ریشه شده....باید برای رفع این بی ریشگی، چاره ای اندیشید.
*رییس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران