نمایش موارد بر اساس برچسب: یادداشت

سی و یک نما - شهاب حسینی پس از حواشی صحبت های اخیرش در اختتامیه جشنواره فیلم کوتاه تهران متنی را منتشر کرد.

منتشرشده در سینمای ایران

جعفر گودرزی* - الناز شاکردوست به قول خودش حرف هایی در دل تاریکی سینما زد که انگار در ابهام تفسیرها ابتر ماند. گرچه خودش هم بی تقصیر نبود. آنقدر با صدای بلند حرف زد که سخنش شنیده نشد. اینجا اما او آرام به تبیین کلام خود پرداخته تا آن حرف های در دل تاریکی به دلایلی روشن روایت شود. حرف هایی که نشان می دهد آن هیاهو نه از سر هلهله که از سر دغدغه بوده است. نه دغدغه خود که دغدغه سینما. سینما برای آنهایی که دلشان برای خود سینما می تپد نه کسانی که چند سالی بر مسند تصمیم گیری آن می نشینند و بعد به ناکجاآباد می روند. او نه از فردیت خود به عنوان بازیگر که از هویت و حریت سینما سخن می گوید.

منتشرشده در سینمای ایران

سی و یک نما - رضا کیانیان بازیگر سینما و تلویزیون در واکنش به اظهارات اخیر روح‌الله سهرابی در یادداشتی در اینستاگرام خود نوشت.

منتشرشده در سینمای ایران

سی و یک نما - انجمن منتقدان و‌ نویسندگان سینمایی ایران در پیامی به مناسبت روز ملی سینما به بیان برخی آسیب‌هایی که در سال‌های اخیر به سینمای ملی وارد شده است، پرداخت.

منتشرشده در سینمای ایران

سی و یک نما - جعفر گودرزی رییس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران به مناسبت روز خبرنگار یادداشتی منتشر کرده که در ادامه می‌خوانیم:

منتشرشده در گوناگون

کاراکتر ابی در «كندو» با بازی تحسین‌برانگیز بهروز وثوقی از تاثیرگذارترین و بهترین شخصیت‌های جریان سینمای خیابانی در زمان خودش در کمال تعجب هیچ واکنش و توجهی برنینگیخت. ابی هم یكی از همان آدم‌های حاشیه‌ای به آخرخط رسیده‌ بود كه ناچار می‌شد به خاطر باخت در یك شرط‌بندی پوچ و انتحاری و نمادین در هفت كافه‌ی تهران غذا و عرق مجانی بخورد. ابی تمام ویژگی‌های تیپیك این شخصیت‌ها را به‌خوبی در خود جمع كرده است؛ لمپنیسم، فقر، ناامیدی، تنهایی، بی‌هدفی، عصیان کور، خشونت، حركت به سوی مرگ خودخواسته‌ی تدریجی، و سادومازوخیسم منحصربه فردی كه کیفیت و لحن و مود آن در «کندو» باعث تشخص و تمایزش از آدم‌های این‌جور فیلم‌هاست. «كندو» مایه‌ی عبور از هفت‌خوان و مفاهیم فرامتنی و بار معنایی این عدد را در فرهنگ و عرفان ایرانی چنان پرده‌پوش و بی‌تاكید تصویر می‌كند كه هر روز بر اعتبار و ارزش فیلم اضافه می‌شود، آن‌هم در شرایطی كه بازبینی و قضاوت فارغ از زمان و مكان، اغلب به سود فیلم‌های ایرانی آن سال‌ها تمام نشده است.

منتشرشده در سینمای ایران

سی و یک نما - سعید قطبی زاده نویسنده و منتقد سینما و تلویزیون طی یادداشتی به نکاتی درباره نقش آفرینی های بازیگران، فیلمبرداری و تدوین از فیلم سینمایی «سرکوب» به کارگردانی رضا گوران و تهیه کنندگی حبیب اسماعیلی پرداخت.

منتشرشده در سینمای ایران

 

سی و یک نما_ حمید فرخ نژاد در یادداشتی به داوری نشدن فیلم لاتاری در جشنواره سی و ششم فیلم فجر واکنش نشان داد:
از صحبتهاي چند تن از داوران محترم جشنواره فيلم فجر چنين بر مي ايد كه عدم رضايت از مضمون فيلم _ترويج خشونت_اجماع كلي داوران به صرف نظر از داوري ساير رشته هاي فني و بازي بازيگران اين فيلم انجاميده ، اين نگاه براي حذف يا حضور كلي يك فيلم در پروسه رقابت بعهده هيئت انتخاب ميباشد نه هيئت داوري ،يا مثلا در صورت عدم رضايت هيت داوري از مضمون يك فيلم ميتوان در بخش فيلمنامه يا بهترين فيلم ،اثر مذكور را از گردونه رقابت حذف كرد ،برخورد داوران جشنواره با فيلم لاتاري خارج اصول تعريف شده داوري و ارزيابي اثار راه يافته به بخش مسابقه و بدعتي خطرناك براي ارزيابي ساير عوامل توليد يك فيلم است كه بايد جدا از مضمون اثر و با نگاه فني مورد ارزيابي قرار بگيرد.
منتشرشده در سینمای ایران
 
 
هما گویا (سی و یک نما) - دیرزمانی است كه سینمای معناگرای ایران با این دغدغه روبه رو است كه چگونه می توان مخاطب را با این گونه فیلم ها آشتی داد، چگونه می توان جوان و نوجوان را به سینمایی كشید تا فیلمی را علاوه بر سرگرمی با تفکر و نگرش ببیند.فکر می کنم به همین سادگی. به سادگیِ خاطره ای که من از فیلم "جولیا" دارم.
و این هم یادداشتی که در دوم بهمن سال ۱۳۸۳ در روزنامه شرق چاپ شد:
چند ماه بعد از انقلاب بود و قبل از انقلاب فرهنگی. تازه از دوران كودكی خداحافظی كرده بودم و طعم گس نوجوانی را مزه مزه می كردم. سینمای «شهرفرنگ» آن زمان فیلمی را اكران كرده بود با نام «جولیا». در یك بعدازظهر آخر هفته به همراه جوان های خانواده که آن زمان شور و شوق روشنفکری هم داشتند به منظور دیدن یك فیلم خوب در این بهترین سینمای شهر به دیدن جولیا رفتیم. برای من فقط مهم این بود که جوان ها من را هم آدم حساب کردند و با خود به سینما بردند.هنگام خرید بلیت وقتی خودم را با عكس های فیلم مشغول كرده بودم، هیچ جذابیتی برای من نوجوان نداشت، نه از آرتیست مردی كه با چشم های روشن و عضلات پیچیده از محبوب زیبایش عشق می طلبید خبری بود و نه از محبوب زیبایی كه دلبری می كرد اثری.نیم نگاهی به سینمای همسایه كردم «سینما شهر قصه»، نمایش یك فیلم رمانتیك با بازیگرانی جذاب. فیلم "استخر" با بازی "آلن دلون".دعا می كردم ای كاش بلیت جولیا تمام شود، ای كاش همین الان برق سینما شهر فرنگ برود، اصلاً دستگاه نمایشش خراب شود تا ما «سینمای دیگری» را انتخاب كنیم، اما این گونه نشد و من جولیا را دیدم و جولیا مرا جادو كرد. حس همذات پنداری من با «لیلیان» قابل وصف نبود. لحظه به لحظه به همراه او به دنبال جولیا می گشتم و همانند او جولیا را دوست داشتم. جولیا دوست خود من شده بود. جولیا را می شناختم، می دانستم چرا او قبل از اینكه شامش را بخورد بستنی می خورد، می دانستم چرا با تمام رفاهی كه داشت زندگی دیگری می طلبید، او می خواست جولیا باشد و من نیز می خواستم دوست او باشم.من هم زمانی كه به همراه لیلیان بعد از سال ها او را در آن كافه تاریك دیدم خوشحال شدم و به همراه لیلیان از دیدن پای مصنوعی او یكه خوردم.من هم همراه لیلیان از پرت شدن در آب هراس داشتم و من هم همراه او در قطار زمانی كه كلاه ممنوعه را به سر گذاشت از ترس بر خود لرزیدم.حالا سال ها از آن زمان می گذرد،
سالها بعد فیلم جولیا با تاخیر یك ساعته و در نیمه های شب یك روز كاری از برنامه «صد فیلم» شبكه سه پخش شد با سانسوری باور نکردنی و من برای چندمین بار جولیا را دیدم و باز هم لذت بردم.حالا من دختری داشتم که هم سن و سال من بود زمانی که برای اولین بار  در سینما این فیلم را دیده بودم.زیرچشمی دختر نوجوانم را که دقیقا هم سن آن زمان من بود نگاه می كردم كه خمیازه می كشید، چشم هایش را می مالید اما مشتاقانه فیلم را دنبال می كرد، برای اینكه احساساتش را محك بزنم چندین بار از او پرسیدم: «نمی خوای بخوابی» و پاسخ داد نه، می خوام جولیا را ببینم و دست آخر هم وقتی كه فیلم تمام شد دقیقاً همان سئوالی را از من كرد كه من بعد از اتمام فیلم از بزرگترهایم پرسیدم: «دختر جولیا پیدا نمی شه؟» سئوالی كه بعد از سال ها هنوز هم با دیدن جولیای «فرد زینه مان» فكرم را مشغول می كند و هنوز هم بعد از سال ها حتی زمانی كه جین فوندا (لیلیان) را در چهره ای دیگر می بینم از او می پرسم «بالاخره لیلیان كوچولوی جولیا را پیدا كردی؟» و امروز صبح دختر من وقتی كه برای رفتن به مدرسه حاضر می شد، درحالی كه از چهره اش نمایان بود كه كسر خواب دارد باز هم از جولیا می گفت و من خوشحال شدم. خوشحال و امیدوار چرا كه این نسل جدید نیست كه انتخاب درستی ندارد بلكه این سینمای ما است كه باید بكوشد تا بتواند فرد زینه مان داشته باشد و جولیا بیافریند.
پ.ن اول مرداد ۱۳۹۶: یادم باشد یک بار دیگر با نسل امروز نوجوان ها این فیلم را ببینم. بعید می دانم نوجوان های نسل امروز، نگران سرنوشت دختر جولیا  شوند!!!
منتشرشده در سینمای جهان

هما گویا (سی و یک نما)-هنوز هم وقتی که می خواهیم به سالهای جنگ فکر کنیم ، صدای چکمه ی " دیده بان" را می شنویم. باز هم خمپاره ها کنارمان به زمین می خورند اما ما دیگر نمی ترسیم.

هنوز هم خاطره هایمان "بوی پیراهن یوسف" را می دهد. همه "مهاجر"یم.

هنوز هم فاصله ی "از کرخه تا راین" را شنا می کنیم. ما همراه با "حاج کاظم" به فکر سلامتی "عباس" هستیم .هنوز قهرمان ما حاج کاظماست .دوره ی ما تمام نشده مربی. دوره ی تو هم نباید تمام بشه. دوره ی حرفها و قصه های آن هشت سال هرگز تمام نمیشود.

 

منتشرشده در سینمای ایران
صفحه1 از2