یکشنبه, 09 -2672 21:08

مرتضی ممیز، آخرین روزها ...آخرین گفته ها

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)

هماگویا – هشت سال از آن روزها می گذرد. روزهای تلخ برای من و برای خانواده پدر گرافیک ایران "مرتضی ممیز" و برای جامعه  هنری ما که داشت سرمایه بزرگی را از دست می داد.
 در آخرین روزهای زندگی مرتضی ممیز کادر درمانی" بیمارستان آبان" فیلمی کوتاه از او گرفته بودند که چند کلامی از ته دل حرف زده بود و این فیلم کوتاه را هر سال می خواستم به عنوان آخرین گفته های ناشنیده ی او پیاده کنم اما نمی دانم چرا نمی کردم . شاید قسمت این بود  "سی و یک نما" که قرار است ساده و بی ریا با شما بگوید ،به کلام ساده و بی ریای او مزین شود . حتما قسمت همین بوده...


بگذارید با خاطره ام از او شروع کنم :
اولین روزاز آخرین ماه پائیز بود. سال 1384
مادرم و مرتضی ممیز به فاصله ی چند اتاق در بیمارستان آبان آخرین روزهای زندگی را می شمردند و هر دو خسته بودند و هردو مسافر.
گاهی دورادور سری به استاد می زدم، گر چه همراهش از این سر زدن ها استقبال نمی کرد . دریک بعد از ظهرپائیزی که بر حسب اتفاق تنها بود به پیشنهاد سر پرستار به دیدنش رفتیم . چراغ های اتاق خاموش بود ند. خانم نادری به من گفت که نور چشمهای ممیز را اذیت می کند و درد زیادی دارد . بیماریش سرطان کبد بود
 من را مفصل و یا شاید با اغراق  به او معرفی کرد و گفت که چه کار می کنم .
صدایش نا نداشت و پر از درد بود. پرسید:
-کدوم روزنامه می نویسی؟
- روزنامه شرق
-روزنامه ی خوبیه . خیلی روزنامه خوبیه .بنویس.
-چون روزنامه ی خوبیه بنویسم(با خنده)
- نه . چون خانوما اصولا اگه بلدن ،بهتره بنویسن
-چرا!؟
- چون اینجوری، کمتر حرف می زنن
ومن چقدر به این گفته ی او خندیدم . آن هم در زمانی که خنده را مدتها بود گم کرده بودم .
 این آخرین باری بود که او را دیدم. چهارم آذر بود که ممیز رفت و چند روز بعد هم مادرم و حالا در هشتمین سالگردش  حرفهای او را از این فیلم کوتاه گوشی موبایل به روی صفحه می آورم
بیمارستان آبان ...اواخر آبان ماه سال هشتاد و چهار
فرشاد زنجانی (پرستار) : چه خبر استاد؟!
مرتضی ممیز –این بیماری من به رغم همه ی معایبی که دارد ، یک حسن هم داشت و اینکه من در بیمارستان شما با دوستان خوبی آشنا شدم که اگر بخواهم اسم تک تک رو بیارم حتما یکی جا می ماند . این آشنائی هم دو مزیت داشت . یکی اینکه فهمیدم که رفیق های آدم ، همیشه آنهائی نیستند که خودمان انتخاب می کنیم  و گاهی در اطرافمان ، آدم های خیلی خوبی دیده می شوند که تصادفی وارد زندگی ما شده اند اما می توانند دوستان خوبی برایمان باشند . ما با آنها آشنا می شویم و درست در زمانی که نیاز به روحیه و دوست داریم ، همراهیمان می کنند . بخصوص یکی مثل من و در سن و سال و وضعیت فعلی که دارم . من اصولا از بیمارستان خوشم نمی یاد . گر چه جائی است که باید برای اینکه سلامتیم  را به دست بیاریم با آن کنار بیایم اما ...جای نا جوریست . شما هم که تا دلتان بخواهد به تن من میخ و سیخ فرو کردید و آش و لاش شدم اما منکر زحمت ها و محبت شما نیستم .
 این روزها حس می کنم که شما چه شغل سختی دارید و چقدر زحمت می کشید حتی وقتی که نصفه شب من رو که به زور خوابیدم بیدار می کنید و یک سیخی به تنم میزنید.
من به خصوص با تیم شما خیلی راحتم و امیدوارم فرصتی داشته باشیم تا بیرون از بیمارستان هم دوستیمان ادامه پیدا کند.

نادره نادری (سر پرستار بخش دو): میشه یک نصیحت هم برامون داشته باشید که همیشه در خاطره ما ن بماند
مرتضی ممیز - در فرانسه که بودم ، به سختی توانستم با شاعر ، مجسمه ساز و فیلمساز معروفی که حالا نامش رو بخاطر نمیارم ملاقات کنم . پیرمردی بود و من هم دقیقا از او  خواستم که یک حرفی به من بزند که همیشه از او بیاد داشته باشم. او گفت:
"امیدوارم که با خوبی پیر شوی".
حالا معنی حرف او را می فهمم . من هم به شما می گویم که قدر سلامتی خودتون را بدانید.امیدوارم لازم نباشد که در شرایطی قرار بگیرید که قدرش را بفهمید . شرایط راحتی نیست . گر چه همه باید برویم اما چه خوب که تا آخر زندگی سر پا باشیم.
ممیز ( پدر گرافیک نوین ایران ) : او چهارم شهریور ‪ ۱۳۱۵‬متولد و در سال ‪ ۱۳۴۴‬در رشته نقاشی از دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. ممیز تحصیلات خود را در ‪ ۱۹۶۸‬میلادی در مدرسه عالی هنرهای تزئینی پاریس رشته طراحی غرفه و ویترین و معماری داخلی ادامه داد و پس از بازگشت به ایران به فعالیت در زمینه تصویرسازی و گرافیك پرداخت.
در چهار دهه مدیر هنری و گرافیك بسیاری از نشریات ادبی و فرهنگی معتبر ایران بوده و طراحی صحنه و لباس چهارده نمایش و دو فیلم سینمایی را انجام داده است. بسیاری از هنرمندان وهنردوستان نسل نو كشور ممیز رابه عنوان پدر گرافیك ایران می‌شناسند. تاثیر آثار ممیز در هنرمندان نسل بعد از خود، ایده‌های منحصر به فرد و تكنیك‌های زیادی كه به واسطه فعالیت‌های او وارد عرصه گرافیك ایران شده است ، قابل انكار نیست.از آرم سایپا تا لوگوی بانک صادرات ، از پشت اسکناس تا نماد یک ارگان همه جا و همه جا رد پائی از هنر او دیده می شود
وی در حوزه تئاتر  نیز با آثار «دیکته و زاویه» نوشته غلامحسین ساعدی و کارگردانی رشیدی در سال۴۷ آغاز به کار نمود و طراحی صحنه ی این کار را بر عهده داشت و در ادامه طراحی صحنه هایی چون پرواربندان(ساعدی)، لئوکادیا(ژان آنوی- سمندریان)، وای بر مغلوب(ساعدی-رشیدی)، بازرس(گوگل-انتظامی) و…و همچنین طراح نورِ بازگشتی نیست(گلچهره سجادیه)، دندون طلا(داود میرباقری) و… را خلق نموده است.
او علاوه براین آثار، پوستر فیلم مانند ستارخان(علی حاتمی)، طبیعت بی جان(سهراب شهیدثالث)، مادر(علی حاتمی)، هامون(داریوش مهرجویی) و… سه انیمیشن کوتاه با عنوانهای: آنکه عمل کرد و آنکه خیال بافت(۵۰)، یک نقطه ی سبز(۵۱) و سیاه پرنده(۵۲) را در پرونده خویش دارد. همچنین تصویرگر کتابهای بسیاری برای کودکان و نوجوانان محسوب می شود که مطرح ترین آنان مانند «اینک خورشید» نگاهی بسیار خلاق و جذاب در مقوله تصویر دارد.
 در تصاویر این کتاب با استفاده از فنون دستگاه کپی تصاویر طراحی شده توسط خود ممیز تکرار و کنار یکدیگر کلاژ گردیده است. آثار این کتاب نشان از هوش بالای طراح در گزینش و استفاده از تکنینک دارد. همچنین کتاب «قصه های قرآن" یکی از معروفترین آثار اوست
روحش شاد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید