چهارشنبه, 08 آبان 1392 19:03

نفس عمیقی که نکشید...

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

هما گویا - سال هشتاد و یک بود که با دیدن فیام جنجال برنگیز "نفس عمیق" بهترین ساخته ی "پرویز شهبازی"احساس کردیم که موج نوئی در سینمای ایران دارد جان می گیرد.


و در این فیلم بازیگری به ما معرفی شد که مطمئن بودیم در آینده از او بیشتر خواهیم دید و بیشتر خواهیم شنید.
بازیگری به نام "سعید امینی".
همان سال هم خیلی ها فکر می کردند که او شانس بزرگی برای ربودن سیمرغ بلورین خواهد داشت اما در اوج ناباوری ها و یا شاید ناداوری ها حتی نام او در میان کاندیدها هم نبود و شاید همین خاطره ی بد موجب شد که هرگز دوباره جلوی دوربین ظاهر نشود
دغدغه ی این جوان محله نارمک تهران سینما نبود. او تصادفی و فقط به دلیل ظاهر و موهای بلندش که با شخصیتی که شهبازی برای نفس عمیق می خواست هم جنس بود،انتخاب شد...

اما بازیش همه را متحیر کرد.

این روزها مرگ او، آن هم به دلیل (گازگرفتگی و بی هیچ توضیح اضافه و قانع کننده ای )موجب شده تا کاراکتر "کامران" در نفس عمیق با زندگی واقعی سعید امینی به نوعی گره بخورد . انگار که همان موقع هم از آینده خبر داشت و انگار می خواست فقط با همین یک فیلم در ذهن ها با قی بماند و انگار که تمام گره های کور این فیلم با مرگ رئال او باز می شد و یا شاید هم کور می شد. چه رسم بدی شده این روزها ...جوان مردن و یکباره مردن جوانها.
دوستش "بهرنگ علوی" که با بازی خوبش در فیلم"دربند" شهبازی به نوعی دوباره ما را به یاد سعید امینی انداخته بود با او چنین خداحافظی می کند:

نفسم بند آمد
(وقتی عکست را روی حجله دیدم)

یاد آن پلانی افتادم که میگفتی : منصور! دوست داشتم خوش بگذرونم
کاش می تونستم عیاشی کنم..گوش میدی؟حواست به من هست؟

(وقتی عکست را روی حجله دیدم)
یاد آن پلانی افتادم که میگفتی شارژ گوشیم تموم شد مثل خودم ...

(وقتی عکست را روی حجله دیدم)
یاد آن پلانی افتادم که خودت چیزی نمیخوردی
اما نگران تشنگی آن سگ ولگرد بودی ...

(وقتی عکست را روی حجله دیدم)
یاد آن پلانی افتادم که تاریکی یک محل با دستان تو روشن شد ...

(وقتی عکست را روی حجله دیدم)
یاد آن پلانی افتادم که تورا از کوچه "عبور ممنوع "عبور دادن
و تو بر روی صندلی عقب دراز کشیده بودی تا حجله ها را نبینی ...

(وقتی عکست را روی حجله دیدم)
دیگر تو را ندیدم !! انگار کسی در گوشم میگفت :
... قلب من آسمونه ...بارونش خونیه .

نقدی که "روبرت صافاریان " نویسنده ، مستندساز و منتقد خوب سینما در مورد شخصیت کامران در نفس عمیق ....مدتها پیش نوشته بود ، این دو روز تنم را می لرزاند. انگار مرگ سعید ادامه مرگ کامران است و یا تائیدی به مرگ او.
روبرت صافاریان در وب سایتش می نویسد:
کامران کجا مُرد؟
نمایی از سری با موهای بلند زیر آب.
چندین نما از غواص‌هایی که جسدی را از آب بیرون می‌کشند و درباره جسد دیگری که زیر آب است حرف می‌زنند. دقیقاً جایی که یکی از غواص‌ها به بلندی موهای جسد دیگر اشاره می‌کند، تصویر برش می‌خورد به نمایی شبیه نمای اوّلی در زیر آب (این برش به طور طبیعی بر این دلالت می‌کند که این همان جسدی است که هنوز زیر آب است).
باز چند تصویر از فعالیت غواص‌ها روی آب. از حرف‌های غواص‌ها تا اینجا و تصاویر عمومی می‌فهمیم مکان سد کرج تکرار تصویر سری با موهای بلند زیر آب.
تکرار تصویر سری با موهای بلند زیر آب.
تصویری از روی آب. جوانی با موهای بلند از زیر آب بیرون می‌آید و شناکنان به سمت بیرون آب می‌رود. اگر دقت کنیم (چون این نما زیاد طول نمی‌کشد)، می‌توانیم فرد دیگری را که در منتهی‌الیه بالایی تصویر شنا می‌کند ببینیم. معلوم است اینجا سد کرج نیست، بلکه یک استخر شنای معمولی است.
تصویر برش می‌خورد به اوّلین نما از بدنه اصلی فیلم که همین جوان (کامران) را که جلوی دانشگاه روی پشتی نیمکتی نشسته و با موبایل صحبت می‌کند می‌بینیم. فیلم می‌افتد در خط تعریف ولگردی‌های کامران و دوستش و این پرسش می‌ماند برای بیننده که آن تصاویر از زیر آب و عملیات بیرون کشیدن جسد از زیر آب‌های سد کرج چه بود؟ و مهم‌ترین پرسش اینکه کامران که حالا زنده است، پس آن سر زیر آب کی بود؟ و آن جسد دیگر؟ آیا اینها همه خواب بودند؟ آیا زمان پس و پیش شده است (یعنی آن صحنه همه فلاش فوروارد بوده؛ اتفاقی که باید روی دهد؟)
ببینیم فیلم در ادامه خود پاسخی به این پرسش‌ها می‌دهد؟
اوّل توجه کنیم به نام فیلم که می‌تواند توضیحی درباره این تصاویر زیر آب تلقی شود: نفس عمیق. یعنی آن سر زیر آب می‌‌تواند در استخر باشد، سر کامران که در یک استخر تفریحی با گرفتن نفسی عمیق زیر آب رفته است و مثلاً همه فیلم چیزهایی که در این لحظات زیر آب احساس یا فکر می‌کند. (در این صورت باید صحنه در آمدن از زیر آب در پایان فیلم می‌آمد. تازه دیگر چه توجیهی می‌تواند داشته باشد عملیات نجات سد کرج).
در ادامه فیلم اشارات زیر را به بخش شروع فیلم می‌توان یافت:
ــ رانندگی تند کامران در راه سد کرج و احتمال تصادف و سقوط در آب
ــ جایی از فیلم کامران پلیوری تنش می‌کند که آبی است و نوار زردی روی سینه دارد
ــ وقتی کامران در حال مرگ است صحنه‌هایی از زیر آب می‌بینیم
ــ وقتی آیدا پیشنهاد می‌کند از راه سد کرج به شمال بروند، منصور می‌گوید دوست ندارد، چون این راه او را یاد کسی می‌اندازد (این می‌تواند اشاره‌ای باشد به مرگ کامران در سد باشد یا سفری که منصور و کامران به سد کرج داشتند)
ــ و مهم‌تر از همه تمامی بخش پایانی فیلم که با رجعت به فصل شروع، فیلم را می‌بندد: رانندگی دیوانه‌وار در کنار سد در حالی که هر آن خطر تصادف و سقوط هست؛ رسیدن ماشین منصور و آیدا به کنار سد در حالی که جمعیتی برای تماشا ایستاده‌اند و یکی از توی جمعیت به آنها می‌گوید که دو نفر در آب غرق شده‌اند (اگر کسی شهبازی کارگردان فیلم را به چهره بشناسد و در ضمن دقیق باشد، می‌بیند که این یک نفر اوست. اگر بخواهیم این حضور را هم تبیین کنیم و آن را هم به نظام نشانه‌ای فیلم بیافزاییم، کلاف سردرگم‌تر می‌شود. به هر رو، با توجه به اینکه به احتمال زیاد بسیاری از بینندگان متوجه نمی‌شوند این آدم کارگردان فیلم است، ما هم فعلاً این موضوع را وارد معادلات خود نمی‌کنیم، در عین حال که ته ذهنمان این فکر هست که حضور کارگردان در مقطعی چنین حساس نمی‌تواند نسنجیده باشد و احیاناً غرضی وجود داشته است). اتوموبیل به طرف تونلی می‌رود و تصویر سیاه می‌شود. (سیاهی تصویر می‌تواند به مرگ تعبیر شود. به اینکه منصور و آیدا از بین رفتند. شاید اصلاً غرق‌شده‌ها آنها بودند.)
من که هرچه سعی کردم نتوانستم ارتباطی منطقی بین این نشانه‌ها به وجود بیاورم. نوعی ارتباط‌های حسی وجود دارد که خیلی هم خوب است؛ رانندگی در جاده و تصاویر زیر آب و موتیف موهای بلند در طول فیلم تکرار می‌شوند و یک جور بر تهدید مرگ و شکنندگی زندگی (دست کم برای این جوانان) دلالت می‌کنند. اگر فیلم این همه خود را درگیر معمایی کردن موضوع نمی‌کرد (مثلاً فرض کنید آن صحنه بیرون آمدن کامران از آب اصلاً نبود) می‌شد همه بخش اوّل را به خواب یا خیال او تعبیر کرد یا اصلاً آن را از قصه فیلم جدا و تکه‌ای دید که صرفاً به قصد فضاسازی در فیلم گنجانده شده است. صحنه‌های واقع‌گرایانه فعالیت غواص‌ها باعث می‌شوند این صحنه‌ها به عنوان خواب و خیال دریافت نشود و این پرسش باقی بماند که آن اگر کامران در بیمارستان می‌میرد، پس آن جسد زیر آب کیست؟ تازه آن جسدی که بیرون کشیده شده است و همان پلیور کامران را به تن دارد کیست؟ شاید منصور است که پلیور کامران را پوشیده. یا شاید آن جسد زیر آب و آن جسدی که از زیر آب بیرون کشیده‌اند دو نفر دیگرند ــ هر دو نفری ــ کما اینکه می‌توانستند منصور و آیدا باشند (با توجه به رانندگی خطرناک قبلی و سیاه شدن تصویر بعد از ورود اتومبیل آنها به تونل). یعنی فیلم می‌خواهد تعمیم دهد و بگوید هریک از این جوانان در چنین لحظاتی می‌توانند طعمه مرگ شوند. امّا این روش خوبی برای تعمیم نیست. تأکید بخش اوّل به موهای بلند کامران موضوع را بیش از اندازه شخصی می‌کند که بتوان از آن تعبیرهایی چنین کلّی نمود.
می‌دانم تعدادی از دوستان منتقد و احیاناً بینندگان دیگر نفس عمیق را دقیقاً به خاطر همین صحنه‌هایی دوست دارند که من کوشیدم نشان دهم چفت‌وبست محکمی ندارند و نمی‌توان آنها را در نظام نشانه‌شناختی منطقی‌ای جای داد. شاید پرسش‌هایی که در بالا طرح شد نوعی مته به خشخاش گذاشتن به حساب بیاید، یا به این تعبیر شود که نگارنده توان درک صحنه‌های غیررئالیستی را ندارد و فقط معانی سرراست و صریح را می‌تواند درک کند. امّا موضوع این نیست.
حرفی نیست که در فیلم‌ها می‌توانند صحنه‌هایی باشند که ایهام دارند، مرجع‌شان در دنیای قصه کاملاً معین نیست. امّا این نشانه‌ها و صحنه‌ها باید در نظام نشانه‌شناختی خاص فیلم معنا شوند، ارتباطشان با یکدیگر مشخص باشد؛ نباید پرسش‌های متعدد به وجود بیاورند و بعد به هیچیک پاسخ ندهند. اتفاقاً صحنه‌های یادشده از فیلم نفس عمیق از نظر فضاسازی و حسی که القا می‌کنند نیرومندند، منتها چون بین فضای واقع‌گرایانه فیلم و دنیای خیالی یا موهوم بلاتکلیفند، نمی‌توانند جای درستی در طرح عمومی روایت فیلم پیدا کنند.
من مشتاق شنیدن تعبیرهایی هستم که از فصل‌های ابتدا و انتهای فیلم می‌شود. امّا در اینجا یک نکته مهم وجود دارد: وقتی چیزی را در فیلم نمی‌فهمیم، بخصوص اگر این چیز در ظاهر بسیار مهم و عمیق جلوه می‌کند، (مثلاً در نفس عمیق به نظر می‌آید که این بخش‌ها پیچیده‌تر از بدنه اصلی فیلم‌اند که فضایی رئالیستی و قابل‌فهم دارد)، آیا این را باید ناشی از ضعف خودمان بدانیم یا اشکال فیلم؟ معمولاً دوّمی اتفاق می‌افتد. حتی گاهی خجالت می‌کشیم بگوییم این بخش‌های مهم‌تر یا عمیق‌تر را نفهمیده‌ایم یا از آن خوشمان نمی‌آید. در حالی که چه بسا مشکل از خود فیلم باشد. شاید این کارگردان است که نتوانسته است عناصر روایی و نشانه‌های خود را چنان کنار هم بچیند که به هم پاسخ دهند و انسجام درونی داشته باشند.
در این موارد حتی می‌شود به نظرخواهی دست زد. از تعدادی از تماشاگران فیلم و آن هم نه تماشاگران سینماشناس، بلکه تماشاگران معمولی پرسید این بخش‌ها را چگونه دیده و فهمیده‌اند؟ در آن صورت کارگردان می‌تواند بفهمد که آیا آنچه مورد نظر و نیت او بوده تحقق پیدا کرده است و نشانه‌ها آن طور که او می‌خواسته درک شده‌اند و تأثیری را که مورد نظر او بوده بر بیننده گذاشته‌اند؟
نفس عمیق بهترین فیلم سال‌های اخیر سینمای ماست. بدنه اصلی فیلم فوق‌العاده است. حتی برخی از صحنه‌هایی که در دو بخش ابتدا و انتهای فیلم می‌گذرند، مانند صحنه رانندگی منصور و آیدا در حالی که دنبال نوار می‌گردند و هر آن بیم آن می‌رود که به پرتگاه سقوط کنند، بسیار مؤثرند. این نوشته نقد نفس عمیق نیست، صرفاً استفاده از بخش‌هایی از فیلم است برای طرح یک موضوع عمومی‌تر؛ اینکه اثر هنری هر اندازه از منطق رئالیستی و روابط علّت‌ومعلولی متعارف فاصله بگیرد، باز باید در چارچوب دنیایی که خود ساخته معنا شود، و شکل نامتعارف یا مناسبات غیرواقعی نباید مانع از این شود که ما در این زمینه با اغماض برخورد کنیم.
و این روزها می بینیم که گاهی ...هر چقدر هم که عمیق نفس بکش ، فایده ای ندارد ...وقتی که قرار است راه نفس بسته شود . روحت شاد سعید امینی که جوان متفاوتی بودی.


 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید