بازیگر اصلی فیلم "یحیی سکوت نکرد" به تنهائی می تواند مهر تائید یک فیلم شود. بازیگری که به اعتراف کارگردان و نویسنده، داستان از اول هم با نگاه به او و با استناد به حضور او نوشته شده است. بازیگری به نام "فاطمه معتمد آریا".
و اما "ماهان نصیری" بازیگر نقش یحیی... با چهره معصوم و بازی فوق العاده اش که پا به پای معتمدآریا می آید و کم هم نمی آورد، بازیگر با استعدادی که جان می دهد برای به هرز رفتن و منفعل شدن در سینما و تلویزیون ایران، درست مثل بازیگر خردسال فیلم دهلیز.
فیلم با باز شدن گره قصه شروع می شود. معمائی وجود ندارد. چالش قصه ی یحیی در حقیقت "خود قصه" است..... اینبار ای کاش یحیی سکوت می کرد. اما آیا سکوت یحیی می توانست دردی از این زندگی را دوا کند؟ شاید بله و شاید هم خیر.
وقتی با یحیی و عمهاش (فاطمه معتمدآریا) آشنا می شویم و زندگی کسالت بار و عجیب آنها را در خانه ای قدیمی می بینیم، منتظر یک اتفاق هستیم. اتفاقی که از اول فیلم می دانیم قرار است بیفتد.
مادر یحیی مرده، پدرش رفته و او حالا قرار است با عمه ی مرموزش که فرزند از دست داده زندگی کند.
اینجا زندگی برای یحیی سخت است. آنچه یحیی میبیند ماجراهایی عادی و ساده ای نیست. شخصیت و رفت و آمدهای مشکوک لیلا (ندا جبرائیلی) دختر جوانی که توجه این پسر بچه ی هشت ساله را جلب کرده (عشق های معمول پسر بچه ها به دخترهای بزرگتر از خود که در کودکی تجربه می کنند)، آزارهای مسعود، ترس از پدر مسعود (صالح میرزاآقایی) و کارهای مخفی که عمه در زیر زمین خانه انجام می دهد و او سر از آن در نمی آورد، افکار یحیی را مغشوش کرده است. بخصوص وقتی این شایعه در گوشش زمزمه می شود که شاید مادرش را، عمه کشته باشد!!! و... درست در زمانی که این دو می خواهند به هم اعتماد کنند و یحیی، خاطره پسر از دست رفته زن را جبران کند و به آن خانه قدیمی و زندگی بی رنگ او، رنگ امید بپاشد، همه چیز خراب می شود و ترس و بدگمانی همه ی وجود بچه ی هشت ساله را پر می کند و در پی آن، اتفاقی که برای لیلا می افتد و مرگ غم انگیز او که یحیی، عمه اش را مسبب آن می داند و دیگر سکوت نمی کند...
بزرگترین امتیاز یحیی سکوت نکرد در این است که گرچه سکانس پایانی تمام قصه را لو می دهد، اما ذره ای از جذابیت فیلم نمی کاهد و تماشاگر همچنان وسوسه ی دنبال کردن سرنوشت شخصیتها را دارد. یک سال از ماجرا گذشته و یحیی ی هشت ساله، نه ساله شده اما انگار خیلی بزرگتر است. او آرزو می کند که کاش زندگی دکمه ی برگشتی داشت و همه چیز را به عقب برمی گرداند و سوء تفاهم ها را برطرف می کرد. او می خواهد به عقب برگردد و سکوت کند. فیلم همانطور که شروع می شود با غافلگیری تمام میشود و تاثیرش را روی مخاطب میگذارد و بی آنکه موشکافانه به گذشته ی شخصیت ها بپردازد اما کاری می کند تا برای مخاطب باورپذیر باشند. داستان با صدای یحیی روایت می شود اما نه به این معنا که یحیی "دانای کل" است. انگار یحیی در این میان می خواهد برایمان درد دل کند.
پیشنهاد می کنم، این فیلم خوب و دوست داشتنی را از دست ندهید.