یزدانیان هم در حقیقت همین را می خواست و تلاش کرده بود تا همان مولفه هایی که فیلم قبلی اش را بر سر زبانها انداخت، به کار گیرد و موفقیتش را تکرار کند. همان دیالوگ ها، همان شاعرانگی، همان موسیقی و همان قابها، حتی اگر قسمت عمده لوکیشن اش خارج از رشتِ زیبا باشد.
داستان «ناگهان درخت» از این قرار است که فرهاد (پیمان معادی) اتفاقات زندگی اش را برای یک روانشناس تعریف می کند. فرهادی که نه می توان گفت، فرهاد فیلم قبل است، (چون قصه ی زندگی اش متفاوت است) و نه می توان ادعا کرد که جدای از آن است، چون تلاش شده همان شخصیت و روحیه را داشته باشد و برخی خاطرات برایش تکرار می شوند. او تعریف می کند که با «مهتاب» (مهناز افشار) که یکی از معشوقه های دوران نوجوانی اش بوده ازدواج کرده و بعدها چه اتفاقاتی را پشت سر گذاشته است...
اما متاسفانه خروجی فیلم، ناامید کننده است و خارج از کم و کاستی هایی که در داستان اصلی فیلم می بینیم و در فیلم کاملا محسوس است و همچنین در این چند روز نظر منتقدین را هم دنبال کرده ایم تا منصفانه قضاوت کنیم، چرایی به بار ننشستن همان تلاش و شیوه در «ناگهان درخت» سوالی ست که باید به آن بیاندیشیم و شاید دست آخر به دو پاسخ زیر برسیم:
اول: بکارگیری فرم ناهمخوان با قصه
می دانیم که برای هر فیلمی، باید به اقتضای قصه اش فرم متناسب انتخاب شود و به تعبیری "هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد". یزدانیان نیز در «ناگهان درخت» قصه ای متفاوت از فیلم قبلی اش انتخاب کرده است و لاجرم باید در فرمش نیز تغییراتی می داده، اما اصرار به استفاده از همان فرم جایی ست که لغزش اساسی فیلم را در بر می گیرد.
درواقع قصه ای که زندگی چندین و چند ساله و البته پر فراز و نشیب فرهاد را نشان می دهد و یا به تعبیری درست تر «تعریف می کند»، سخنان عارفانه و دوربین ساکن را برنمی تابد. زیرا برای زندگی که عشقی در آن جاری نیست و وصال ها و دوستی ها از سر بیچارگی است ، تاکید بر شاعرانگی، بیهوده است. از طرفی برای چنین قصه ای که مدام در گذر است و نگاهی تند و عجولانه به گذشته دارد، تاکید بر درونیات شخصیت، کاری به واقع سخت است.
دوم: تحمیل بار اضافی به قصه
می دانیم که وجود بازپرس(سیامک صفری) در زندان وبازجویی هایش، هیچ تاثیری در پیش برد فیلم ندارد و حضورش صرفا برای این بوده که یزدانیان از زبان فرهاد دیالوگهایی به ظاهر عمیق بگوید.
ضمن اینکه حضور کارآکتر زوج "مهراب قاسمخانی" و "شقایق دهقان"، نکته قابل تاملی به فیلم اضافه نمی کند و صرفا به این خاطر است که نماد خوشبختی ظاهری در فیلم باشند و در انتها به جدایی برسند. همچنین تمام خاطرات مشترک فرهادِ «ناگهان درخت» و فرهادِ «در دنیای.....» صرفا برای نوستالژی و خاطره بازی با مخاطب است و بود و نبودشان در زندگی و شخصیت های قصه تاثیری نمی گذارد.
و کلام آخر اینکه، اینها همگی، تحمیلی به قصه هستند تا فیلم ادعای بیشتری داشته باشد. ادعاهایی که حتی حرف اصلی فیلم را نیز تحت الشعاع قرار می دهند.
همه این اتفاقات در کنار داستانی پر از ابهام و عقیم موجب می شود که بخواهیم، یزدانیان را فقط با همان فیلم اولش به یاد بیاوریم.