نکته اول: آیا تصویر درستِ تهران همان لوکیشین فیلم "ابد و یک روز" است؟ همان خانهی در حاشیه شهر که کثافت از فاضلابش بیرون زده؟
البته که ابد و یک روز یکی از فیلمهای مورد علاقهی من است. اما باید قبول کنیم که "سعید روستایی" ترجیح داده تا دوربینش را در آن زاویه بکارد و "رسول صدرعاملی" هم در این زاویه. قصه آن چنین میزانسی و دکوپاژی میطلبیده و قصهی این نوعی دیگر .
نکته دوم: فصل به فصل سریال زخمکاری را دنبال کردیم، فصل اول را با اشتیاق و فصلهای بعدی با را با کنجکاوی.
آیا از مالک متنفر بودیم؟ به هیچ وجه. همان مالکی که آدم آتش میزد و میایستاد تا کباب شدنش را نگاه کند.
ببینید به چه راحتی یک ضد قهرمان برایمان قهرمان شد!
آنقدر قهرمان که "محمدحسین مهدویان" مالک را از گور بیرون کشید و فصلهای بعدی را ساخت و هنوز هم قصه را برای مالک و سمیرا بازگذاشته که شاید باز هم بیایند و آدم بکشند!
نکنه سوم: چقدر مشتاقیم تا فیلم قاتل و وحشی را ببینیم. من که به شخصه خیلی. بخصوص برای دیدن بازی "شهرام حقیقت دوست" بازیگر بسیار خوبی که هنوز به اندازهی توانمندیهایش ارزشیابی نشده است. اما این یکی فیلم حتی اسمش هم ضد قهرمان است، "قاتل و وحشی" چرا که معمولا اسمهای این چنینی فیلمها تضاد بین کلمات و صفات است.
مثل "دیو و دلبر" یا "خوب، بد، زشت.
انگار آدمهای خوب در قصهی فیلمها مُرده اند و اسمها هم همینطور.
قهرمانها هم مُردهاند مگر در پرترههایی که معمولا با نوعی سانتیمانتالیسم از قهرمان واقعی فاصله میگیرند.
نکتهی دیگر: "امیرمحمد خالقی" دانشجوی ۱۹ سالهای که شاید میتوانست روزی استادِ همین دانشگاهِ تهران باشد و دور از ذهن هم نبود، اگر تصمیم به مهاجرت نمیگرفت و حالا در نزدیکی خوابگاه دانشگاه به قتل رسید و برای اینکه نمیخواست از لبتابش بگذرد، از جانش گذشت اگر بخواهد سوژه ی یک فیلم شود (جالبه که ما امسال در جشنواره فیلمی داشتیم که جوانی قربانی یک لبتاب شد، نه یک جوان بلکه بیش از یک کارآکتر قربانی شدند)
حالا درنظر بگیرید یک فیلمساز بخواهد از زاویهی زندگی دو موتورسواری که چند روز پیش او را کشتند و امروز دستگیر شدند، فیلم بسازد و آن دو را آسیبدیدهی شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه معرفی کنند، آیا باز هم مخاطب این فیلم، پیگیر دستگیری و اعدام قاتل در فضای مجازی است یا کمپین "نه به اعدام" برپا میشود. البته که اعدام همیشه دردناک است.
نکتهی پایانی: همین حالا، سریال به نظرم خوش ساخت با بازی های خوبِ "جان سخت" که از شبکه نمایش خانگی پخش میشود را در نظر بگیرید:
قتل، قتلِ عمد است.
اما قهرمان قصه، برای منِ بیننده شخصِ قاتل است و ما با چشمهایمان راهافتادیم تا با همذاتپنداری با قاتل و خانواده و دوستانِ جوانش، از بازماندگان مقتول رضایت بگیریم.
سینما و تلویزیون و بخصوص این روزها سریالهای نمایش خانگی دارند برای ما بهگونهای قهرمانسازی میکنند که در شرایط ملتهب جامعه امنیت مالی، جانی و حیثیتیمان بدجور به خطر افتاده است. باید باورکنیم که قاب جذاب تصویرِ جادویی، بزرگترین فرهنگساز در هر جامعهای است.
هما گویا