فریدون گله مسئلهی مهم آدمهای فیلم و ابی را « بیهدفبودن این آدمها» میداند و مایهی فرعی بطالت در تمام صحنههای كافهی پاتوق شخصیتها و مسیر هفتگانهی ابی بهخوبی قابل تشخیص است. فیلم علاوه بر شخصیتهایی پرداختشده و ملموس، كارگردانی درجهیكی هم دارد كه باز هم در مقیاس آن روزها كاملا جلب نظر میكند. دست فیلمساز و نویسنده هیچ وقت خالی نمیماند و از هر موقعیت تازه برای به بار نشستن موقعیت و شرایط ملتهب و محكوم به تباهی کاراکتر اصلی استفاده میشود. بهروز وثوقی در یكی از موفقترین نقشآفرینیهایش، پرسونا و شمایلی فراموشنشدنی از این ضدقهرمان بر پرده میآورد و احساسات متناقض این شخصیت به كمك اجرای درست و حس و حال او به ما منتقل میشود. «كندو» و شخصیت ابی از شناختی حكایت دارد كه در چنین موقعیتهایی عنصری حیاتی است. بیشك گله آدمهای متعلق به این قشر و فضای زندگیشان را لمس كرده و خودش در این زمینه چنین میگوید:« در اینجا هم باز قصه برایم مطرح نبوده، بلكه آدمها برایم مهم بودهاند. آدمهای "كندو" برش تازهای از همان قشری هستند كه قبلاً هم دربارهشان فیلم ساختهام.» حرفهای ابی پیش از ورود به آخرین كافه جزو بهترین و تاثیرگذارترین مونولوگهایی است كه در دهان این آدمهای به ته خط رسیده گذاشته شده است. ابی در بهدر برای رسیدن به یک صندلی (استقرار و قرار و موقعیتی هرچند حقیر اما حیاتی) وارد کندوی نیش شد و سرنوشت محتوم این نفرینشدگان هم جز «تنهاتر از انسان در لحظهی مرگ» نیست.
از صفحه اینستاگرام نیما حسنی نسب منتقد سینما