بگذارید روشن کنیم که اسامی موجود در این لیست بدان معنا نیست که ما آنها را کاملا بیاستعداد میدانیم؛ این چیزی بیشتر شبیه به «شما به آن خوبیای که گفته میشود نیستید» است تا اینکه نقد مستقیمی بر کارهایشان باشد. بدون هیچ درنگی، ده بازیگری که امروزه بیشازحد بزرگ جلوه داده شدهاند را در ذیل آوردهایم:
10. آن هاتاوی
آن هاتاوی تنفر غیرعادلانه زیادی از سوی منتقدین دریافت میکند. نقشهای بسیار مثبت او گاهی اوقات روی اعصاب برخی از مردم میرود؛ اما ما نمیخواهیم درباره این مورد حرف بزنیم. ویژگیهای بازیگران مرد و همچنین بازیگران زن تقریبا هرگز موضوع بحث نیستند.
قبل از کسب جایزهاش از آکادمی اسکار برای فیلم بینوایان، او در فیلم مستقل «ریچل ازدواج میکند»، به کارگردانی جاناتان دمی، فوقالعاده درخشید. این یک نقش اغراقآمیز عاطفی مانند فانتین است؛ اما او در نقش آدمهای ناتوان خیلی بهتر ظاهر میشود.
به همین دلیل است که به نظر ما در مورد او اغراق شده است. در فیلم «میان ستاره» او تنها هنرپیشهای بود که نتوانست با داستان فوقالعاده حساس کریستوفر نولان کنار بیاید؛ درحالیکه سال 2015 در فیلم «دستیار» سعی کرد بهترین بازیاش را ارائه دهد؛ اما فیلمنامه نانسی مییرز کاملا نقطه اوج شخصیت او را خراب کرد. بیایید حتی در مورد فیلم «آهنگ اول»، «دان پیوت» و «ملکه سفید» آزاردهندهاش در فیلمهای «آلیس در سرزمین عجایب» صحبت نکنیم؛ انتخابهایی عجیب و دمدمی برای بازیگر لیستA که نشان میدهد او واقعا قابل این برتری نیست.
9. جرد لتو
هالیوود داستانهایی که بر پایه اسلوب بازیگری هستند را دوست دارد مخصوصا اگر هنرپیشهای داشته باشد که برای ایفای نقش، بدنش را بدنما و زشت کرده باشد. میتوان اجرای جرد لتو در فیلم «باشگاه خریداران دالاس» را در همین دسته قرار داد چون نقش او تنها یک نمونه دیگر از بازیگر مکمل که نقش یک ترنس را بازی میکند نیست، بازی عمیق او با ارزش است. کار ممتاز ماتیو مکنافی در همان فیلم تاثیر بیشتری بر تماشاچیان دارد.
لتو در طول زندگی حرفهای خود، بازیهای بسیار خوبی در «باشگاه مبارزه»، «مرثیهای برای یک رویا»، «اتاق هراس»،«فصل 27» و «آقای هیچکس» ارائه داده است؛ اما او بازیگر چندان قدرتمندی که مردم از او ساختهاند نیست. تصویر اخیر او از جوکر در فیلم «جوخههای خودکشی» یکی دیگر از نمونه بازیهای کمزحمت و نمایشی و نه چندان عمیق اوست.
8. ادی ردمین
بازی ادی ردمین در فیلم متوسط «گریس وحشی» که یکی از اولین نقشهایش در سال 2007 بود، چشمگیر است؛ اما به محض اینکه در فیلم بینوایان به آوازه رسید (با یک اجرای بسیار خوب در مقایسه با دیگر بازیگران) نقشهایی را انتخاب کرد که از نظر جنجال و تکنیک بیش از حد عمیق بودند. این تفاوت در نقش برندهی اسکار وی، یعنی فیلم «تئوری همه چیز»، مشهود بود؛ فیلمی که به طرز وسواسی به موضوع خود اختصاص داده شده است که هرگز به او اجازه نمیدهد نفس بکشد و به شخصیتی واقعی و دقیق بر صفحه نمایش تبدیل شود. این را با نقش فرانسویاش در فیلم «دختر دانمارکی» که سوءتعبیری از هویت تروریستی را به تصویر میکشد و نیز سرگرمکنندهترین نقشی که احتمالا تا به حال از ردمین بر صفحه نمایش به تازگی دیدهاید؛ یعنی بازی بینظیر او در «طلوع ترسناک ژوپیتر» با آن صدای ناهنجار و گاها فریاد کشنده، را در کنار هم بگذارید.
7. ریچل مکآدامز
ریچل مکآدامز اخیرا برای نقشش در فیلم «نور افکن» نامزد اسکار شد؛ درحالیکه او قطعا یکی از بازیگران فوقالعاده فیلم محسوب میشود اما حقیقتا برتر نیست. او در قسمت دوم «کاراگاه حقیقی» به نوعی بهتر ایفای نقش کرد؛ اما پس از آن در فصل بعدی ناامیدکننده ظاهر شد؛ به گونهای که باعث شد اکثر مردم از شناخت او بهعنوان بازیگر برجسته غافل بمانند. در کل، هر چند، مکآدامز بر اساس فهرست زمانی فیلمهایش گاهی خوب ندرخشیده؛ اما او بهعنوان نماد فرهنگی واقعی در نقش رجینا جورج در فیلم «دختران پست» به خوبی ایفای نقش کرد؛ منتهی پس از آن به ایفای چند نقش جدیتر تغییر رویه داد (در فیلمهایی مثل دفترچه، همسر مسافر زمان، وعده).
بازی او در فیلم «چپ دست» به سختی به چشم میآمد. بازیاش در فیلم «درود» اثر کامرون کرو و «همه چیز ویم وندر خوب خواهد بود» اشتباه بزرگی بود و نقشهای کمتر جالبش در فیلمهای خوبی ازقبیل «چشم قرمز» اثر وس کارون، «زندگی متاهلی» اثرا یارا ساچس ، «خوششانسها» اثر نیل برگر، «نیمه شب در پاریس» اثر وودی آلن، «به سوی عجایب» اثر ترنس مالیک و «شهوت» اثر آنتوان کوربین است. شاید این فقط بخشی کوچکی از انتفاد علیه او باشد؛ اما وقتی شما با این کارگردانان با استعداد کار کرده باشید شکست و یا سقوط کاری برایتان محسوب نخواهد شد.
6. هیو جکمن
با فرض اینکه هیو جکمن صدای خوشآوازی دارد، نقشش در «بینوایان» قابلتحمل شده است. برای همین از اول تا انتهای فیلم میخواند. ما هیج مشکل شخصی با این فیلم نداریم. این فیلم به طرز عجیبی تعداد زیادی از بازیگران بزرگ جلوه داده شده را در لیست تولیدش دارد. نامزدی اسکار این بازیگر احتمالا تنها اجرای جدی او بود. او یک هنرمند کمدی است؛ بهخصوص که این مسئله توسط نقش طولانی مدتش بهعنوان والورین در سری فیلمهای «مردان ایکس» اثبات شده است.
این مرد میتواند گاهی بامزه باشد و همچنین میتواند بازی فوقالعاده ترسناکی مثل نقشش در «جمجمه» سال 2015 ارائه دهد.
تنها نقشی که نمیتواند داشته باشد، بازی در نقش یک شخصیت کامل است. او در فیلم «چشمه» اثر دارن آرنفسکی، «حیثیت» اثر کریستوفر نولان، «زندانیان» اثر دنیس ویلنووسه، سه فیلمی که بیش از «پرستیژ» به فهرست کارهایش وارد شدهاند، نقشش را خوب ارائه نداد.
5. زویی دشانل
نکته جالبی که در مورد فیلم «500 روز تابستان» وجود دارد این است که سبک مارک وب، کارگردان فیلم، درواقع بازنویسی کمدی-رمانتیک است و این فیلم درباره کاراکتر زویی دشانل، به عنوان بزرگترین دختر رویایی هالیوود است، با وجود اینکه او در حال حاضر تقریبا ۴۰ سال دارد. همچنین او در مجموعه طنز تلویزیونی «دختر جدید» به مدت 6 فصل در این نقش بازی کرده است؛ هرچند که فیلم تابستان واقعا یک مفهوم خستهکننده از کمدیهای عاشقانه است.
بازی زویی گاه میتواند بسیار خندهدار باشد (مانند فیلم مرد بلهگو) و حتی تا حدی آزاردهنده (مانند فیلم پلی به سوی ترابیتیا)، اما او مدت زیادی است که در همان نقش گرفتار شدهاست و بدترین غرایز او آنقدر تقویت شدهاند که ما نمیدانیم آیا او میتواند از آنها آزاد شود یا نه. فیلم درام اخیر او، یعنی «منطقه بدون راننده»، اثباتی بر این موضوع است. سه جایزه گلدن گلوب را چه دریافت کرده باشد و چه نکرده باشد؛ جزء این لیست محسوب میشود.
4. گوینت پالترو
گوینت پالترو در سال 1999 مستحق اسکار نبود. با اینکه در فیلم «شکسپیر عاشق» بسیار درخشید، نه تنها در آن سال بهترین بازی را در رقابتها داشت؛ بلکه جایزه اسکار باعث شد تا به شدت در کارهای خود درگیر شود و این امر منجر به پروژههای وحشتناکی شد که هیچوقت بهترین بازی او را نشان ندادند.
البته ما نمیخواهیم قضاوت کنیم، اگر او میخواهد که به ریاست شرکت گلوب (یا هرچیزی که هست) برسد، باید برای آن بجنگد؛ اما حقیقتا بازی او هرگز به اندازه جایزه اسکار، شاهکار نبود. مسئله این است که او قبلا بازی بسیار بهتری داشت. برای مثال، در سال ۱۹۹۶، بازیهای بسیار متنوع و بسیار متفاوتی را در نقش اما و سیدنی به ارمغان آورد. باعث تاسف است که با اینکه استحقاق و اعتباری باورنکردنی از پیروزی جایزه اسکار بهدست آورد؛ اما با چرخش وحشتناکی در فیلمهایی مثل نمایی از بالا، تسخیر، هال ظاهربین، سیلویا و حتی فیلم برهان اثر جان مدن، مواجه شد. آن درخششهای اولیه هرگز از بین نمیروند.
3. پاتریک ویلسون
به نظر میرسد پاتریک ویلسون عمدتا بهخاطر اینکه فیلمهای خوبی را انتخاب میکند، در میان منتقدان شهرت خوبی دارد. او دو بار نامزد جایزه گلدن گلوب شده است و به تازگی هم بهخاطر «فارگو»، یکی دیگر از تولیدات بزرگ که اتفاقا خوب هم بازی کرده است، نامزد جایزه شده است. این در مورد فیلمهای ترسناک «توطئهآمیز» و «احضار» به کارگردانی جیمز وان هم صدق میکند که در آن بازیگران وظایف بسیار سنگینی برعهده داشتند. او در فیلم «آبنبات سفت» نقش چندان جالبی ایفا نکرد، و در فیلم «نگهبانان» زک اسنایدر، تنها نقش یک ابرقهرمان بازنشسته را برعهده داشت.
فیلمهای «تاماهاوک استخوانی»، «بزرگسال جوان»، قسمت «سطل زباله یک مرد» و سریال «دختران» از فصل 2، همگی تلاشها و عملکردهای کاملا درخشان ویلسون هستند، اینکه او چطور این نقشها را بهدست میآورد را ما واقعا نمیدانیم.
شاید او فقط یک شخصیت متمایز دارد که کارگردانها و نویسندهها از او خوششان میآید که در این صورت، ما هم با موفقیت او مشکلی نداریم. گاهی اوقات شخصیتهای خوب باعث میشوند که یک بازیگر متوسط، خیلی بهتر به نظر برسد و گویا ویلسون هم در چنین موقعیتی قرار دارد.
2. جاش برولین
همانطور که میدانید، جاش با بازی در فیلمهای «میلک (شیر)» و «جایی برای پیرمردها نیست» شناخته شد؛ اما بیشترین تلاش او برای بازی در نقش اولیور استون است. بااینحال، عملکرد بسیار جادویی دارد که حقیقتا کمک میکند تا فیلم شخصیتهای واقعی خود را حفظ کند.
بعد از آنکه برای ایفای نقشش در فیلم «میلک» نامزد جایزه اسکار شد، در فیلمهای بسیار خوبی بازی کرد؛ از همکاریاش با برادران کوئن گرفته تا فیلم «خباثت ذاتی» اثر پاول توماس اندرسون، فیلم «سیکاریو» اثر دنی ویلنو و همچنین فیلم «اورست».
او همواره بخش مهمی از تمامی این فیلمها بوده است و به جای نقشهای پیچیده، بهطور مرتب شخصیتهای خود را به یک یا چند صفت جوش داده است. بااینحال، به نظر میرسد در میان بازیگران بزرگ و فوقالعاده، کار برولین چندان خاص نباشد.
1. کریس همسورث
بهعنوان یک بازیگر، کریس همسورث یک «شخصیت کمیک» بزرگ است. در فیلم «خدای تندر» محصول دنیای سینمایی مارول، او بهطرز شگفتانگیزی جذاب است و شخصیتی عجیب و غریب، اما مؤثر در شخصیتهای کمیک بسیار معروف دارد. بااینحال، این بازیگر استرالیایی، بهعنوان یک ستاره اکشن یا حتی یک سلاح سری کمدی در فیلمهایی مانند «تعطیلات» و «شکارچیان روح» محسوب نمیشود؛ او میخواهد بهعنوان یک بازیگر درام برجسته شناخته شود؛ بنابراین با دوستانی مانند رون هوارد و مایکل مان شریک شد که کاملا بیفایده بود.
هر دو فیلم او با هوارد واقعا خوب هستند. «شتاب» با بازیگری کریس همسورث و دانیل برو، یک فیلم ورزشی فوقالعاده با تاثیری بینظیر است. فیلم «در دل دریا» برای هوارد بسیار خوب بود؛ اما نه چندان برای همسورث. «بلک هت (کلاه سیاه)» از مایکل مان یک فیلم متمایز و هیجانانگیز است که همسورث فضایی برای ایفای یک نقش خوب ندارد. مطمئنا تواناییهای این بازیگر استرالیایی درحال رشد هستند؛ اما ما فکر نمیکنیم که نام او به زودی در لیست بهترین بازیگران قرار گیرد.
منبع : TASTE OF CINEMS
ترجمه : مهسا عبدالهی