از اولین فیلمهای خوب وی میتوان به فیلم خیابانهای بدجنس اشاره نمود. بعد از عدم موفقیتش در دریافت نقش مایکل کورلئونه در فیلم پدرخوانده، نقش ویتو کورلئونه در قسمت دوم همین فیلم به وی داده شد. وی برنده جایزه اسکار بهترین نقش مکمل مرد بخاطر این نقشش شد. همکاری وی با مارتین اسکورسیزی، کارگردان مشهور آمریکایی، از فیلم خیابانهای بدجنس شروع شد و بعد از آن این دو چندین فیلم دیگر را نیز با کمک یکدیگر ساختند که از آن جمله میتوان به فیلم گاو خشمگین اشاره نمود، نقشی که رابرت بخاطر بازی در آن موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر شد. از دیگر فیلمهای این دو فیلمهایی همچون راننده تاکسی و تنگه وحشت است که بخاطر بازی در هردوی آنها وی نامزد دریافت جایزه اسکار شد. فیلم شکارچی گوزن نیز وی را نامزد دریافت جایزه اسکار نمود.
رابرت دنیرو همچنین نامزدی دریافت چهار جایزه گلدن گلوب را بخاطر بازی در فیلمهای نیویورک، نیویورک (۱۹۷۷)، فرار نیمهشب (۱۹۸۸)، اینو ببین (۱۹۹۹) و ملاقات با والدین (۲۰۰۰) شد. در سمت کارگردانی نیز اثری همچون چوپان خوب از وی وجود دارد.
رابرت دنیرو به عنوان یکی از بزرگترین و استثناییترین بازیگران تاریخ سینما شناخته میشود. وی تاکنون در بیش از نود فیلم در طول دوران فعالیتش ظاهر شد.
گاو خشمگین / Raging Bull / 1980
دو سال بعد از شکارچی گوزن، باب (لقب دنیرو) در حالی به میان رفقای ایتالیاییاش برگشت که اسکورسیزی پشت و رو شده بود. زخم معده گرفته بود و وزنش شده بود 48کیلو! کلافه کلافه بود و میخواست فیلمسازی را کلا ببوسد بگذارد کنار و برود کالیفرنیا هواخوری! توی این هاگیر واگیر دنیرو پروژهای را به او پیشنهاد کرد و او هم وقتی انگیزه عجیب و غریب دنیرو را دید، با بیمیلی قبولاش کرد. چهارمین فیلم تاریخ سینما به انتخاب مخاطبان، پس از شاهکار راننده تاکسی ادامه همکاری درخشان مثلث اسکورسیزی به عنوان کارگردان، پل شرایدر به عنوان فیلم نامه نویس و رابرت دنیرو به عنوان اعجوبه بازیگری سینماست که شاید اوج این رابطه را در این فیلم میبینیم. البته فیلم نامه بارها و بارها توسط اسکورسیزی و دنیرو ـ که این یکی از همان آغاز عطش عجیبی برای ساخت این فیلم و کارگردانی مارتی داشت ـ بازنویسی شده هست و به همین دلیل از نقش کارگردان و بازیگر هم در فیلم نامه نهایی نباید گذشت.
راننده تاکسی / Taxi Driver / 1976
رابرت دنیروی 33 ساله در حالی نقش تراویس بیکل 26 ساله را در "راننده تاکسی" اسکورسیزی بازی کرد که دو سال قبل از آن بخاطر ایفای نقش دون کورلئونه جوان در " پدر خوانده 2" کاپولا، جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش دوم را از آن خود کرده بود. دنیرو که شاگرد مکتب لی استراسبرگ و استلا آدلر در اکتورز استودیو ست به بازیگری مشهور است که همواره در بروز احساسات، امساک می کند و با ریزترین و ساده ترین راهها پیچیده ترین حسها را انتقال می دهد.او نمونه بارز یک بازیگر مینی مالیست است. او ازجمله معدود بازیگرانی است که در نقش، استحاله می شوند و از این راه قادرند بیننده را مجاب کنند که نام بازیگر را تا پایان فیلم از یاد ببرد. ازهمین روست که نام بسیاری از شخصیت هایی که دنیرو بازی کرده به یاد علاقه مندان سینما مانده است ؛ شخصیت هایی مثل جیک لاموتا در "گاو خشمگین"، مایک در "شکارچی گوزن" ، نیل مکالی در "مخمصه"و یا همین تراویس بیکل در"راننده تاکسی".
روزی روزگاری در آمریکا / Once Upon A Time In America / 1984
فیلم با صحنه حضور دنیرو در خلو تکده تریاکیها آغاز میشود و در همانجا نیز به پایان میرسد، و لئونه به این طریق میخواهد فرار قهرمان داستان را از خاطرههای دهشتناک به تصویر بکشد. صحنههای رجعت به گذشته میان آغاز و پایان فیلم بهطور عمده بر رابطه دنیرو و وودز بنا شده و از همان ابتدا، از زمانی که دنیرو پادرمیانی میکند و برای نجات دوستش چاقو میکشد، مشخص میشود که شخصیت خیالپرداز و خلوتگزین دنیرو در مقابل شخصیت پراگماتیک و فرصت طلب وودز قرار دارد.
رفقای خوب / Goodfellas / 1990
هنری کارش را به عنوان پادو در دستگاه سی سرو شروع میکند اما عليرغم ريشه ايرلندی اش به تدريج پلکان قدرت را در خانواده مافيايی ايتاليايی تبار نيويورک طی میکند. او به همراه جيمی(رابرت دونيرو) و تامی(جو پشی)، دوستان ديگر گانگسترش، حلقه کوچک صميمانه ای تشکيل میدهند که هيچ غريبه ای اجازه ورود به آن را ندارد. آنها در رستوران ها و کافه ها دور هم مینشينند و به خوشمزگی ها و حرکات جنون آميز تامی می خندند و از احترامی که ديگران از روی ترس به آنها میگذارند، سرمست اند. آنها دست به سرقت می زنند، مخالفان خود را مثل آب خوردن از سر راه برمی دارند و مخفيانه چال می کنند.
پدرخوانده قسمت دوم / The Godfather, Part II / 1974
نخستین درخشش دنیرو، اما خارج از سبک دنیروئی. بسیاری نگران عدم حضور مارلون براندو در این فیلم بودند چون معتقد بودند براندو نقطه قوت این فیلم بود اما بازی کم نظیر رابرت دنیرو در نقش جوانی پدرخوانده همه کمبودها را جبران کرد ! آل پاچینوی جوان که در این فیلم بازی با نگاه سرد را به طرز دیوانه کننده ای ایفا کرد قلب هر ببینده ای را منقلب کرد. نکته قابل توجه شباهت های نگاه دنیرو و آل پاچینو بود.
شکارچی گوزن / The Deer Hunter / 1978
دنیرو شخصیتی است که به هر نحو ممکن توانایی ادامه دادن را در خود پیدا کرده و والکن و ساویج را نیز وادار به ادامه دادن می کند. او از زندانی که آنها را زندانی کرده اند فرار می کند و بقیه را نیز نجات می دهد. بالاخره دنیرو به خانه بر می گردد، او آنجا یک قهرمان است. نیمچه استقبالی هم از او می شود اما پس از آن سکوت. سکوتی که شاید هیچ کداممان نتوانیم کاملا حس اش کنیم. مدت زیادی طول می کشد که برای دیدن ساویج که پاهایش را از دست داده به بیمارستان برود. در آنجا می فهمد که والکن هنوز در ویتنام است. او در آن شب عروسی زیر یک حلقه ی بسکتبال به والکن قول داده بود که او را در ویتنام تنها نگذارد. اکنون دنیرو برای برگرداندن والکن به ویتنام بر می گردد. قول دنیرو یک قول نوجوانانه بود اما از آن نوجوانی چیزی در والکن زنده، در شهر سایگون، چیزی دیده نمی شود. او کارش بازی کردن رولت روسی است، آن هم به صورت حرفه ای.
مخمصه / Heat / 1995
در طول تماشای فیلم رابرت دنیرو را میبینیم اما پس از تماشای فیلم نمیتوانیم تعریف کنیم که او چه حرکاتی انجام داد. کردار بیرونی او زیاد دیده نمیشود. فیزیک او نمایش متمایز و خاصی بروز نمیدهد. به عنوان تماشاگر نمیتوانیم رفتارهای بیرونی او را برشماریم و از دیگران تمییز دهیم، بلکه میتوانیم حواس، تصمیمها، تردیدها و نهایتاً کنشهای ذهنی او را تشخیص داده و مثلاً بگوییم در فلان صحنه مصمم بود. در فلان صحنه عاشق بود. در فلان صحنه مردد بود و غیره. اما نمیتوانیم به طور مشخص بگوییم وقتی مصمم بود این حرکات را انجام میداد و زمانی که مردد بود آن حرکات را. بازی دنیرو دیده نمیشود، بلکه فهمیده میشود. هرجای بازی او را بخواهید مثال بزنید، باید دربارهی قصدهای ذهنی و درونیات او بگویید. حرکتهای خاص و خارج از حدود طبیعی کمتر دارد، چون اصلاً او نقش را در ذهن ساخته و زوایای آن را پرداخت کرده است. و همین ذهن غیرعقلانی اوست که موتور حرکت بازی او میشود. در نتیجه همهی رفتارها و حرکات فیزیکی او کنشهای ناخودآگاه اما کنترلشدهای هستند که بطور مداوم ما را با ذهن او و آنچه در پشت پیشانی او میگذرد آشنا میکند. در این شیوهی بازی چشمهای بازیگر به مهمترین ابزار او تبدیل میشوند. نگاه، حرکت فیزیکی خاصی ندارد. بیشتر منتقلکنندهی اتفاقهایی است که در پشت چشم (ذهن) در حال وقوع هستند. در فیلمهای دنیرو بیشترین ارتباط را با چشمهای او برقرار میکنید. در مخمصه تنها جاهایی که بازی فیزیکی او دیده میشود، دوباری است که قصد کشتن گانگستر خاطی را دارد؛ آن هم به این دلیل است که از ریتم حرکت روزمره فراتر میرود. حتی در سکانس پایانی که جبراً از معشوقهاش جدا میشود هیچ حرکت خاصی ندارد. تنها چشمها و تردیدی که در تمام فیزیک او جاریست دیده و فهمیده میشود. این شیوهی بازی به جادو نزدیکتر است. چون شعبدهبازی در آن پنهان است و دیده نمیشود. صحنهی مرگ او را بخاطر بیاورید. بدون هیچ حرکت خاص و یا نمایشی بازی میشود. ولی تأثیرگذار بودن آن غیرقابل انکار است.
1900 / 1977
فیلم به رابطه میان مالک و رعیت می پردازد، رابطه ای که در فیلم حول محور دو قهرمان داستان استوار است. یکی از آنها "آلفردو" با بازی "رابرت دنیرو" از خانواده بورژوا و دیگری "اولمو" با بازی "ژراردپاردیو" از خانواده ای دهقان. رابطه این دو را می توان یکی از حساس ترین رابطه ها و دوستی های سینمایی دانست؛ نکته مهمی که در مورد آنها وجود دارد این است که هر دو در یک روز به دنیا آمده اند، دوستی و آشنایی آنها با یکدیگر خیلی سریع اتفاق می افتد، یعنی غیرمنتظره و از بازی های کودکانه که از همان ابتدا گاهی با محبت و عشق همراه است و گاهی با نفرت و فاصله. این دوستی و رابطه آلفردو و اولمو، از عوامل مهم و تعیین کننده در پیشبرد داستان فیلم «1900» است و به طریقی جذاب در شکل گیری و رشد شخصیت ها نقش دارد. آلفردو، پس از اینکه مسئول املاک خانواده گی اش می شود و میراث را از پدر به ارث می برد، به یک شخصیت با ابعادی متفاوت مُبدل می شود.
پائین شهر / Mean Streets / 1973
با وجود اینکه قبل از این فیلم رابرت دنیرو و اسکورسیزی با هم همکاری داشتند، اما شروع حرفه ای همکاری این زوج در همین فیلم بود. ارتباطی که رابرت دنیرو را به یکی از بهترین بازیگران سینما تبدیل کرد و سه سال بعد از این همکاری، دنیرو توانست با بازی در نقش تراویس بیکل در فیلم "راننده تاکسی" جایزه اسکار را نصیب خود کند. اما دنیرو در این فیلم نیز کم نگذاشته است. شاید اگر نقشش در "خیابانهای جنوب شهر" نیز به اندازه "راننده تاکسی"بود، می توانست به همان اندازه موفق شود. منتقدان او را بازیگری درون گرا می دانند. در این فیلم نیز او چنان در نقش فرو می رود که دیگر رد و نشانی از رابرت دنیرویی که در دیگر فیلم ها دیده ایم، به چشم نمی خورد: یک فرد آس و پاس، بی غم، جنجالی، خشن، بی منطق،بی خیال، دوست داشتنی و کسی که در طول فیلم آدامس را به طرز فوق العاده ای می جود!
دفترچه ای با خطوط نقره ای / Silver Linings Playbook / 2012
"دفترچه ای با خطوط نقره ای" علاوه بر دو شخصیت اصلی پرداخت شده و بامزه ای که دارد، چندتایی هم شخصیت مکمل دوست داشتنی دارد که اینبار اصلاً حضورشان تنها به جهت پر کردن مدت زمان فیلم نبوده بلکه بخشی از روایت داستان و هویدا شدن زوایای مختلف زندگی شخصیت های اصلی داستان، توسط آنها شکل میگیرد. از جمله این شخصیت های مکمل تاثیرگذار در فیلم، پدر و مادر پت ( با بازی رابرت دنیرو و جکی ویور ) می باشند که ارزش حضورشان در فیلم پر رنگ است. رابرت دنیرو در یکی از بهترین بازیهای چند سال اخیرش، بهترین حضور را در جلوی دوربین تجربه کرده است و ما شاهد یک رابطه پدر و پسری جذاب در جریان فیلم هستیم که مطابق معمول با اختلافات خاص دو نسل همراه است. شخصیت پدر و مادر در « دفترچه ای با خطوط نقره ای » به حدی خوب و درست پرداخته شده اند که به سرعت می توان با آنها ارتباط برقرار کرد و آنها را دوست داشت، خیلی کم پیش می آید که شما در حال تماشای یک کمدی رمانتیک باشید و در آن به جز شخصیت های 3 اصلی داستان، به شخصیت های مکمل هم بها داده شود که خوشبختانه « دفترچه ای با خطوط نقره ای » این مشکل را برطرف کرده است.
فرار نیمهشب / Midnight Run / 1988
کمدی جنائی صادقانه، جذاب و خوشساختی که یکی از بهترینها در نوع خود و در دهه 1980 است. فیلمنامه با شوخیهای مبتکرانه و طنز کلامیاش پرداخت خوبی دارد و در آن توه خاصی به شخصیتهای فرعی شده است. رابرت دنیرو نشان میدهد که در ایفای نقش کمدی هم به اندازه نقش جدی مهارت دارد. گرودین نیز ماهرانه زیر و بم، آشفتگی و تردید شخصیت "دوک" را تجسم میبخشد.
قلب انجل / Angel Heart / 1987
خط اصلی داستان فیلم در مورد شخصی است به نام هارولد انجل با بازی میکی رورک. انجل یک وکیل و کارآگاه خصوصی است که به قول خودش با کارهای کوچک مثل طلاق و بیمه کار، زندگی یک نفره اش در نیویورک را می گذراند. از طرف شخصی به نام لوییز سایفر با بازی رابرت دنیرو کاری به او محول می شود. سایفر از انجل می خواهد دنبال شخصی به نام جانی فیوریت با نام اصلی جانی لیبلینگ بگردد که یک خواننده بوده که در خلال جنگ جهانی دوم در شمال آفریقا توسط حملات موشکی تحت تاثیر قرار گرفته و حافظه اش را از دست داده. سایفر از بدهی صحبت می کند که جانی باید به او ادا کند و از انجل می خواهد بفهمد که جانی زنده است یا نه.انجل با قبول این سفارش وارد یک بازی خطرناک می شود و در راه پیدا کردن جانی با اشخاص مختلفی دیدار میکند. اشخاصی که همه بعد از ملاقات با او به طرز وحشتناکی کشته می شوند.
تسخیر ناپذیران / The Untouchables / 1987
تسخیرناپذیرها فیلمی است با اجتماعی از بازیگرانِ نام آورِ سینمای حرفهای، شامل: رابرت دنیرو ، شون کانری، کوین کاستنر، اندی گارسیا، چارلز مارتین اسمیت و ریچارد برادفورد. با وجود این تسخیرناپذیرها فیلمی متکی به «ستارگان» نیست. همه بازیگرانِ اصلیِ فیلم، بازیهای خوب و قابل قبولی ارایه میدهند؛ اما تسخیرناپذیرها به بازیِ هیچکدام از آنها متکی نیست. به عبارت دیگر، تسخیرناپذیرها قبل از آنکه فیلمِ «ستارههای هالیوودی» و نقش آفرینی های خوب باشد، بر داستان و روایت و حادثه پردازی متکی است.
قرارگاه مذهبی / The Mission / 1986
او در فیلم قرارگاه مذهبی (Mission) به کارگردانی رولند جاف (Roland Joffe) دو شخصیت کاملا متفاوت را ارائه داد که کاملا با هم در تضاد بودند ولی انتقال از یکی به دیگری چنان ظریف و بی نقص از سوی او انجام شد که تماشگر به سختی متوجه این تغییر میشود, در عین اینکه این تغییر کاملا واضح انجام میشود. بسیاری از هنرپیشه های سینما به یک کارگردان قدر و یا یک فیلم نامه قوی نیاز دارند تا بتوانند بازی خوبی ارائه دهند ولی حضور دنیرو در یک فیلم که از هر دو مورد کارگردان و فیلم نامه بی بهره باشد میتواند دلیل کافی برای تماشای این فیلم باشد.
بیدار شدنها / Awakenings / 1990
فیلم بر اساس ماجرایی واقعی ساخته شده، و تلاش دکتر مالکوم سایر (با بازی رابین ویلیامز) را در مداوای بیماران کاتاتونیایی، از جمله لِنارد لوو (با بازی رابرت دنیرو) که فعالیتهای عادی زندگیشان متوقف شده و بقیه پزشکان آنها را مجسمه می خوانند، نشان میدهد. فیلمی انسان دوستانه و مؤثر، اما خستهکننده و بر اساس مشاهدات و تجربیات واقعی دکتر ساکس است. فیلم بیش از هر چیز مدیون بازی ویلیامز و رابرت دنیرو است. با این همه جذابترین شخصیت فیلم، مادر صبور و با گذشت رابرت دنیرو به شمار میآید که سی و چند سال او را پرستاری کرده است. کاندیدای دریافت جایزهٔ اسکار شدن خانم مارشال با اینکه خود فیلم نیز کاندیدا شده بود فریاد اعتراض زن آزاد خواهان را بلند کرد!
ترجمه :عادل متکلمی آذر