پانیذ اسماعیل لو/ سی و یک نما - شب است ودر یک محله ی ساحلی اعیان نشین، دختر با وحشت در حال فرار است و مدام کمک می خواهد. فیلم با همین سکانس آغاز می شود و سپس در سکانس بعدی ما با مادری به نام ماری گیلبرت آشنا می شویم که برای گذران زندگی لباس مردگان را می شوید و مدام برای اضافه کاری چانه میزند. او سه دختر دارد که یکی از آنها دور از خانواده زندگی می کند. دختری که از دوازده سالگی به تن فروشی مشغول است و مادرش هم از این نوع زندگی و درآمد دختر باخبر است و حتی کمک مالی او را می پذیرد. حالا دختر پس از تماس تلفنی با پلیس گم شده و این درحالی است که پلیس اعتقاد دارد که ناپدید شدن یک دختر "کارگر جنسی" اتفاق تازه ای نیست و نسبت به آن بی توجه است، اما مادر می خواهد تا این قضیه دنبال شود. او به دکتری که آخرین بار دخترش را دیده مشکوک است.