کریستوفر نولان، بتمن را به ضدقهرمان نیهیلیستی گوتیکی تبدیل کرد که همیشه در پس پشت روحیهاش پنهان بود. به همان اندازه که کریستین بیل در این نقش بی نقص بود، اما نولان آنقدر باهوش بود که فیلم را حول بازی خارق العاده هیث لجر در نقش جوکر هدایت کند. یک دلقک مریض و روان پریش که با قدی خمیده و موهای سبز چرب، جای زخم های خودش را می لیسید و با صدایی حرف می زد که طعنه آمیز بود، این دلقک راه های نمایشی ابداع کرد تا گاتهام سیتی را به هرج و مرج بکشاند. شروری که هدفش فقط و فقط اختلال بود.
چیزی که در مورد «بتمن» شگفتانگیز است، فیلمنامه بسیار خوب لایهبندی شده اش است که بیشتر از «شوالیه تاریکی» به واقعیت تبدیل شده است. بتمن رابرت پتینسون واقعاً مانند یک آدم عجیب در لباس جهنمی هالووین از گاتهام عبور می کند – داستان فیلم دو سال پس از سلطنت او در نیمه شب اتفاق می افتد، زمانی که او به تازگی به عنوان یک فرد هوشیار بدنام می شود. فیلم به ما اجازه می دهد شخصیت را بعد از تجسم های بسیار ببینیم، طوری که گویی او بی سابقه است و بیشتر این مورد مربوط به نحوه رفتار پتینسون در فیلم است.
این اولین بتمنی است که تقریباً به طور کامل علاقه ای به بروس وین بودن ندارد، بتمن را پتینسون به یک پوسته عصبی گیج کننده تبدیل می کند. با این حال به عنوان بتمن، او خشمگین ظاهر می شود. تمام خشم او را در هر مشت شرورانه اش احساس می شود. او ممکن است اولین بتمنی باشد که کاملاً به لباس بتمن تعلق دارد. او را کامل میکند، درست همانطور که خط فک پتینسون، به سان کاسه ای سیاه و سفت و سخت به یک تکه مجسمه کامل تبدیل میکند. و او صدایی دارد که فراتر از غرغرهای معمولی است و ما تغییرات صدای بتمن را آشکارا متوجه می شویم. پتینسون به شیوه ای فولادین و مصمم اما به طرزی هیپنوتیزمی آرام صحبت می کند.
«بتمن» به کارگردانی و نویسندگی مت ریوز، چیزهای زیادی دارد: تماشای شب و شهر، تمثیلی از پوسیدگی اجتماعی و سیاسی قرن بیست و یکم، که با مواد مخدر و کلوپ های شبانه افسون شده است. اما دلیل اینکه ما در این فیلم سه ساعته غوطه ور می شویم این است که فیلم یک داستان پلیسی با صحنه های پیچیده است. ممکن است شیکترین نسخه معاصر یک معمای نوآر دهه 40 از زمان «محله چینی ها» باشد. فیلمی تداعی گر آن زمان، البته با جزئیات متقابل، مانند مناظر شهری غرق در باران «بلید رانر» یا یک موتیف چهار نت که تم تاریکی فیلمهای «جنگ ستارگان» را به تصویر میکشد. بتمن بیشتر نوآری است که از ناخودآگاه ما بیرون کشیده شده است.
بتمن پتینسون فقط به این دلیل که به نظر می رسد روی قوطی دینامیت نشسته آرام صحبت می کند. او سعی می کند خود و جهان را تحت کنترل نگه دارد. برای ردیابی یک قاتل زنجیرهای که مدام برای او معما میفرستد، در تلاش است و در این بین صدایش مانند ایستوود در «هری کثیف» می شود. بتمن تنها محققی باهوش و شاید دیوانه است که قاتل را از درون درک میکند.
چهارده سال پیش، "شوالیه تاریکی" به اندازه یک فیلم کمیک بوک سیاه به نظر می رسید و با اجرای لجر هنوز هم همینطور است. اما بقیه فیلم… یک فیلم کمیک است. فیلمی درخشان با فیلمنامهنویسی قوی که با وضوحی درخشان فیلمبرداری شده است، اما به خاستگاههای گرافیکی سبک این ژانر وفادار است. به این معنا، میتوانم بگویم که هنوز هم بهترین فیلم کمیکبوکی است که تا به حال دیدهایم.
اما «بتمن» چیز دیگری است، بیشتر شبیه بهترین فیلمی است که میشد از روی یک فیلم کمیک ساخت. «بتمن» به ما این امکان را میدهد که در حضور بتمن شادی کنیم. شنل فانتوم بلفری او که پشت سرش غوغا می کند - یک مبارز جنایتکاری است که اعلام می کند "من انتقام می گیرم". او در حال کنترل دنیایی است که به هم ریخته است. اما زیبایی فیلم فقط در تاریک شدن آن نیست، بلکه در این است به طرز مسحورکننده ای به معنای آن تاریکی می پردازد. "بتمن" ما را به درون و بیرون یک گرداب هدایت می کند.
عادل متکلمی آذر