سی و یک نما – "پابرهنه در پارک" بهترین فیلم هیچیک از این دو بازیگر توانای سینمای جهان نیست و هرگز جین فوندا نمی تواند جای ناتالی وود در " این ملک متروک شده" را درکنار رابرت ردفورد بگیرد. رابرت ردفورد سال گذشته وارد هشتمین دهه زندگیاش شد و جین فوندا هم سال آینده این دهه را تجربه می کند. این روزها به بهانه پنجاهمین سال "پابرهنه در پارک" و حضور دوباره این دو در عاشقانه ای دیگر از آنها در جشنواره ونیز تجلیل شد.
پابرهنه در پارک را نمایشنامه نویس بزرگی چون نیل سایمون نوشته ، کسی که نقدهای اجتماعی را به زیبائی در بستر طنز روایت می کند و همیشه نمایشنامه های او در طول گذر زمان روی صحنه رفته و در قاب تصویر نشسته و می نشیند.
اولین نکته ای که در فیلم پابرهنه در پارک با بازی فوق العاده این زوج هنری به ذهن بیننده می رسد اینکه اصلا چرا پل ، کوری را برای ازدواج انتخاب کرده در حالی که به نظر می رسد دنیایشان به شدت از هم فاصله دارد و کم کم با همین سوال به نقاط مشترکی که می تواند موجب تولد یک عشق شود می رسند.
پل و کوری براتر (رابرت ردفورد، جین فوندا) زوج جوانی هستند که بعد از ماه عسل به آپارتمان کوچک، سرد و خالیشان در طبقه پنجم ساختمانی قدیمی میروند تا زندگی مشترکشان را شروع کنند. زن بسیار پر شر و شور است و دوست دارد جوانی اش را با دل به دریا زدن رویا هایی گاه کودکانه تجربه کند و مرد ساکت است و منطقی.
ماجراجوئی و پرشروشور بودن کوری مقابل آرامش و خونسردی پل (که وکیل دعاوی تازهکار است)، به همراه شرایط نامساعد خانه، همسایههای عجیبوغریب، به دعوائی سخت و رفتن شوهر از خانه منجر میشود.
اما همیشه دلیلی برای بازگشت وجود دارد. شاید دلیلی به سادگی پابرهنه دویدن در پارک.
اما حالا پس از پنچاه سال این دو طبق گفته های خود خواسته اند تا قبل از مرگ دوباره عاشقانه ای را تجربه کنند. عاشقانه ای که رابرت ردفورد خود به شخصه تهیه کننده آن است و گفته می شود فیلم قابل قبول و دیدنی از اب در آمده که اولین تجربه نمایشش را در جشنواره ونیز داشته است. فیلمی به نام"ارواح ما در شب" که داستان آن را می توان این گونه روایت کرد:
جین فوندا و رابرت ردفورد در نقش (ادی مور) و (لوییس ویترز) به عنوان زن و مردی که همسران خود را از دست دادهاند، سالهاست که در همسایگی یکدیگر زندگی میکنند. آنها تقریبا هیچ ارتباطی با هم ندارد اما تمام اینها زمانی شکل دیگری به خود می گیرد که جین فوندا(ادی مور) تلاش میکند تا با همسایهی خود ارتباط بیشتری بگیرد.
در "هالت" که شهر کوچکی در ایالت کولورادوست، ادی ترتیب یک دیدار غیرمنتظره با همسایهاش لوییس ویترز را می دهد.
ادی سالها پیش شوهرش را از دست داده و لوییس هم همسرش را. آنها چندین دهه با یکدیگر همسایه بودند و فرزندان آن ها (ماتیوس شوئنارتز و جودی گرور) به دور از آنها هستند و هر دوی آنان(ادی و لوییس) در خانههای بزرگشان به تنهایی زندگی میکنند.
ادی میخواهد با لوییس ارتباط برقرار کند و اوقات بیشتری از زمان باقی مانده برایشان را با یکدیگر بگذرانند...