کنت "کِن" لوچ ((Kenneth "Ken" Loach کارگردان سینما و تلویزیون اهل انگلستان زاده 17 ژوئن 1936 است. او بهخاطر سبک کارگردانی ناتورالیستی و متأثر از واقعگرایی اجتماعی شناخته میشود.
کن لوچ دوبار موفق به دریافت نخل طلای جشنواره فیلم کن شده؛ یک بار در سال ۲۰۰۶ برای فیلم بادی که در علفزار می پیچد، و یک بار در سال ۲۰۱۶ برای فیلم من، دانیل بلیک. فیلم دیگرش، قوش، در نظرسنجی بنیاد فیلم بریتانیا رتبهٔ هفتم از ۱۰۰ فیلم برتر بریتانیایی قرن بیستم را بهدستآورد.
از نظر سبک بصری، فیلم های کن لوچ با نگاه واقع گرایانه خاصی ساخته می شوند، خیلی از صحنه ها بدون فیلمنامه تولید می شوند و لوچ ترجیح می دهد تقابل بین شخصیت ها حتی الامکان به صورت طبیعی صورت گیرد. به همین دلیل برای شخصیت های اصلی در چنین صحنه هایی ترجیح می دهد به جای بازیگران حرفه ای از استعدادهای تازه استفاده کند و هنگام انتخاب نیز نزدیکی زندگی واقعی هنرپیشه به شخصیت داستانی فاکتور اصلی است. به عنوان مثال دو تن از هنرپیشه های فیلم "نان و گل سرخ" (2000) واقعا تجربه عضویت در اتحادیه را به عنوان مهاجر داشتند و حتی یکی از آنها برای ایفای نقش خود به فراگیری زبان انگلیسی در همان زمان پرداخت. لوچ عموما سعی می کند هنرپیشه هاف احساس طبیعی خود را از نقش اجرا کنند و به همین دلیل در اینگونه موارد فیلمنامه تنها چند دقیقه قبل از اجرا به هنرپیشه داده می شود و گاه آنان از آنچه در صحنه بعد قرار است اتفاق بیفتد بی اطلاع اند. و به همین دلیل اغلب تعجب، ناراحتی و واکنش های عادی خود را از آنچه می بینند به صورت طبیعی آشکار می کنند.
در دهه 1970 در بریتانیا زندگی طبقه کارگر همچنان موضوع سینمای رئالیستی باقی ماند. کن لوچ فیلم "قوش" (1969) را با استفاده از بازیگران غیرحرفه ای، به شیوه شبه مستند، در مکان واقعی در مناطق صنعتی شمال کشور فیلمبرداری کرد. فیلم زندگی پسربچه ای از طبقه کارگر را به تصویر می کشد که وضع درس و مشقش افتضاح است و تنها علاقه اش در زندگی شیفتگی بدفرجامی به تربیت یک قوش است. فیلم قوش، توسط انستیتوی فیلم بریتانیا در رتبه هفتم ده فیلم برتر قرار گرفته است. گاردین نیز این فیلم را در فهرست «یکهزار فیلمی که پیش از مرگ باید ببینید»، قرار داده است.
قهرمان فیلم قوش کورسویی از علاقه به مدرسه از خود نشان می دهد: وقتی از او می خواهند درباره قوش خود صحبت کند، اصطلاحات قوش بازی را روی تخته سیاه می نویسد.
بین 1970 تا 1990 معلوم نیست که چه بلایی سر لوچ آمده بوده که هرچه ساخت یا افتضاح از آب درآمد و یا اینکه با تصمیم های غلط در توزیع و اکران فیلم با شکست کاری مواجه میشد. حتی آثار تلویزیونی او نیز عمدتا متوسط یا معمولی از کار درآمدند.
با اینهمه کن لوچ در آستانه دهه 90 دوباره به اوج رسید و فیلمهای مستقل او مورد توجه منتقدان و جشنواره ها قرار گرفتند.
او با ساخت "رویای پنهان" محصول 1990 غوغا کرد. فیلم سیاسی و با مضامین چپگرایانهی او در باره وقایع ایرلند شمالی به مذاق خود انگلیسیها خوش نیامد اما این اثر در کن 90 درخشید و جایزه ویژه هیات داوران را تصاحب کرد.
از آن به بعد گویی هرچه کن لوچ پا به سن میگذاشت بیشتر و بهترآثاری در سبک رئالیسم اجتماعی میساخت. ریف راف محصول 1993؛ لیدی برد محصول 1994 دیگر آثار وی بودند که در این سالها با استقبال روبرو شدند.
بادی که در علفزار می پیچد (The Wind That Shakes the Barley) محصول ۲۰۰۶ و ساخت مشترک کشورهای انگلستان، ایرلند، آلمان، ایتالیا، اسپانیا، فرانسه، بلژیک و سوئیس است. این فیلم برنده نخل طلا از جشنواره فیلم کن است.بسیاری؛ اکثر فیلمهای این فیلمساز انگلیسی را سیاسی میدانند و یا به او کارگردانی میگویند که با گرایشهای سوسیالیستیاش جز حرافی ندارد. با اینهمه باید گفت کن لوچ در ساخت درامهای رئالیستی تقریبا بی بدیل است.
من، دانیل بلِیک (I, Daniel Blake) که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. این فیلم نخل طلای جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ را از آنِ خود کرد.
فیلمشناسی کن لوچ
گاو بیچاره (۱۹۶۷)، قوش (۱۹۶۹)، اراذل و اوباش (۱۹۹۱)، بارش سنگها (۱۹۹۳)،کفشدوزک کفشدوزک (۱۹۹۴)، سرزمین و آزادی (۱۹۹۵)، ترانه کارلا (۱۹۹۶)، نام من جو است (۱۹۹۷)، نان و گلهای رز (۲۰۰۰)، شانزده سالگی شیرین (۲۰۰۲)، یازده سپتامبر ۲۰۰۱ (۲۰۰۲)، بادی که در علفزار می پیچد (۲۰۰۶)، بلیتها، هر کس سینمای خودش، در جستجوی اریک (۲۰۰۹)، جاده ایرلند (۲۰۱۰)، سهم فرشتگان (۲۰۱۲)، روح ۴۵ (۲۰۱۳)، تالار جیمی (۲۰۱۴) و من، دانیل بلیک (۲۰۱۶).