جایی که پیادهرو تمام میشود 1950
داستان مارک دیکسون را روایت میکند؛ مامور پلیسی که توسط رئیس خود به مقام پایینتر تنزل میکند. علت این تنزل رتبه آن است که تعدادی از شهروندان از او به خاطر رفتارهای خشن و قاطعش شکایت کردهاند. این فیلم یک نوآر خشن و سیاه دلانگیز است که در محیط فاسد دنیای تبهکاران شکل میگیرد، جایی که قهرمان فیلم را بشدت درگیر خود میکند، به طوری که چیزی نمانده است قهرمان در این دنیای سراسر تباهی مستحیل شود و به یک ضدقهرمان تمامعیار بدل گردد.
نشانی از شر 1958
مایک وارگاس بازرس ویژه موادمخدر دولت مکزیک، همراه همسرش، به شهری در مرز آمریکا و مکزیک میآید. همزمان با ورود این دو، بر اثر انفجار اتوموبیلی مردی به قتل میرسد و "هنگ کوئینلن" کارآگاه آمریکائی در شرف بازنشستگی، برای حفظ موقعیت خود، "سانچس" راکه با دختر مقتول، "مارشا" رابطه داشته دستگیر میکند. از طرف دیگر خلافکاری بهنام "گراندی" برای بیاعتبار کردن شهرت "وارگاس"، "سوزان " را میرباید. اما حالا "کوئینلن" با این که با گراندی" تباهی دارد او را خفه میکند تا گناه قتلش به گردن "سوزان" بیفتد. سرانجام "وارگاس" موفق میشود به کمک دستیار "کوئینلن"، "پیت منزیس" او را وادار به اعتراف به جنایتهایش بکند...
پدرخوانده 1972
فیلم، در اواخر دهه 40 و در "نیویورك" جریان دارد و "دون كورلئونه" رئیس یك خانواده مافیایی است. "مایكل"، كه مدتها پیش، از قبول شغل خانوادگی سر باز زده است، به همراه دوست دختر غیر ایتالیاییاش، كه برای اولین بار سر از شغل خانوادگی "مایكل" درمیآورد، در مراسم ازدواج خواهرش، حاضر میشود. چند ماه بعد ، "دون"، هدف گلوله مرد مسلحی قرار میگیرد كه در استخدام قاچاقچی مواد رقیبی است كه پیش از این، درخواست كمكش از "دون" با توجه به روابط سیاسیای كه داشت رد شده بود، و به زحمت از مرگ نجات مییابد. "مایكل"، بعد از نجات پدرش از دومین اقدام به ترور، برادر بزرگ و تندخوی خانواده، "سانی" و مشاوران خانواده، "تام هگن" و "سال تسیو" را متقاعد میكند كه بهتر است او كسی باشد كه از مسئولین این حوادث عیناً انتقام بگیرد.
نیش 1973
جانی هوکر به همراه لوتر کولمن درجولیت ایلی نویز جیب بری می کردند و پول حاصله را در قمار خرج می کردند تا اینکه در یکی از این تلکه کردنها آنها به طور اتفاقی پول هنگفتی را از بانکدار معروفی به نام دویل لانگان کلاهبرداری می کنند. این امر به کشته شدن لوتر می انجامد. جانی با همکاری دوست قدیمی لوتر، هنری گندورف که در شیکاگو زندگی میکند سعی در انتقام گیری از لانگان را دارد.
سرپیکو 1973
«فرانک سرپیکو» (پاچینو) به نیروی پلیس منطقه هشتاد و دوی نیویورک میپیوندد و بهعنوان پلیسی تازهکار به خدمت مشغول میشود. اما چون سودای کارآگاه شدن در سر دارد، به دایره جنائی منتقل میشود و همزمان، در دانشگاه نیویورک به تحصیل میپردازد. «سرپیکو» با مقام ارشد خود کنار نمیآید و از «بازرس مکلین» (مکگوایر) میخواهد که او را به منطقه بیست و یک منتقل کند. در نخستین روز فعالیت در این منطقه، میخواهد به او باج بدهند، که این موضوع را با دوستش، «باببلر» (رابرتس) که عضو کمیته ویژه شهرداری است و در میان میگذارد. تا این که با وساطت «مکین» به دایرهای خوشنام منتقل میشود، اما همچنان با پیشنهاد رشوه روبهرو است. «سرپیکو» و «بلر» تلاش میکنند تا فساد رشوهخواری را ریشهیابی کنند، اما به نتیجه نمیرسند. سرانجام «سرپیکو» با کمک «بازرس لومباردو» (گروور) از منطقه هشت و همکاری «بلر»، پرونده رشوهخواری افراد پلیس را پیگیری میکند، و کمیسیون ویژهای تشکیل میشود. در اوج ماجرا، «سرپیکو» را به دایره موادمخدر پلیس بروکلین منتقل میکنند.
ستوان خبیث 1992
یک ستوان پلیس نیویورک (هـ.کایتل)، زندگی دوگانهای دارد: در خانه، ̎مرد خانوادهٔ ̎ نمونه به شمار میآید، اما در محیط کار و جامعه، پلیس فاسد و فریبکاری است که در اعمال خلاف دست دارد و به دلیل افراط در قمار، به عوامل مافیا مقروض است. وقتی راهبهای (تورن) در جریان سرقت از کلیسائی در محلهٔ اسپانیائیهای هارلم مورد هتک حرمت قرار میگیرد، ستوان سریعاً تحقیقات و بازجوئیهایش را، البته به امید اینکه با پول پاداش شناسائی مجرم بتواند قروضش را بپردازد، آغاز میکند. اما امتناع راهبه از شکایت، موجب تعجب او و برانگیخته شدن تمایلات مذهبی / کاتولیکیاش میشود و از آن پس میکوشد تا خود را از ورطهای که در آن غوطهور است، بیرون بکشد. تا اینکه توسط گروهی از گنگسترها به قتل میرسد.
لئون: حرفه ای 1994
قاتلی حرفه ای موسوم به لئون (ژان رنو) که در آپارتمانی در محله ایتالیلیی نشین شهر نیویورک ساکن است، با دختری ۱۲ ساله به نام ماتیلدا (ناتالی پورتمن) آشنا می شود. در غیاب ماتیلدا، استانسفیلد (گری اولدمن) پلیسی تبهکار، پدر و دیگر اعضای خانواده او را به سبب کوکائین ناخالصی که فروخته بود می کشد. ماتیلدا پس از دیدن صحنه قتل به لئون پناه می برد.
شب منهتن 1996
شان کیسی̎ (گارسیا)، معاون دادستان و پدرش، ̎لیام̎ (هولم) پلیسی کهنهکار است. ̎لیام̎ با تعدادی پلیس دیگر، برای دستگیری یکی از قاچاقچیان بزرگ موادمخدر در هارلم به نام ̎جوردان واشینگتن̎ (محمود بی) اقدام میکنند، اما حین عملیات ̎لیام̎ زخمی میشود و چند پلیس به قتل میرسند. رسانهها جنجال به پا میکنند و ̎شان̎ مأمور بازپرسی پرونده میشود. ̎سام ویگودا̎ (دریفوس)، وکیل مدافع، وظیفه دفاع از ̎جوردان̎ را بهعهده میگیرد و ̎شان̎ با همکار او، ̎پگی لیندستروم̎ (اولین) رابطهای برقرار میکند. متهم در دادگاه محکوم میشود. اما ̎ویگودا̎ از ̎شان̎ میخواهد که مسئله فساد در تشکیلات پلیس را دنبال کند..
محرمانه لس آنجلس 1997
داستان فیلم در دهه ۱۹۵۰ در لس آنجلس اتفاق می افتد، روایت سه پلیس لس آنجلس که در گیر ماجرای قتلی در کافه نایت اوول می شوند. ماجرا به جرایم سازمان یافته، فحشا، مواد مخدر و فساد سیاسی گسترش می یابد. گروهبان ادموند اکسلی پسر بازرس افسانه ای پلیس لس آنجلس، افسری بسیار برجسته بر مبنای توانایی های شخصی خودش. تحصیلات، هوش، عینکی بودن و برخورد سرد و جدی او باعث ایزوله شدن وی از سایر همکارانش می شود. خشم همکارانش هنگامی اوج می گیرد که وی حاضر می شود علیه سایر همکاران خود شهادت دهد. وندل باد وایت (راسل کرو) افسری قوی هیکل و همکار بسیار نزدیک وی، دیک استنسلند، در پی شهادت اکسلی در ماجرای شب خونین کریسمس از خدمت در پلیس لس آنجلس کنار گذاشته می شود. به این ترتیب روابط باد و اکسلی تیره تر می شود. اما در پی قتل دیک در کافه نایت اوول باد و وایت به نوعی درگیر ماجرایی می شوند که پس از کش و قوس فراوان آن دو را به هم نزدیک می کند.
مردگان 2006
یکی از ماموران اداره پلیس شهر بوستون به اسم بیلی کاستیگان از سوی دو تن از فرماندهانش یعنی کاپیتان کوئینان و سرجوخه دیگنام ماموریت پیدا می کند تا بصورت ناشناس در تشکیلات یک باند گانگستری بسیار مهم و خطرناک که رهبری آن برعهده فردی به اسم فرانک کاستلو است نفوذ نماید تا خبرهای آنجا را به اداره پلیس منتقل کند. از سوی دیگر یکی از افراد مهم و وفادار به کاستلو به اسم کالین سالیوان بعنوان یک پلیس به اداره پلیس شهر می پیوندد تا برای کاستلو خبرچینی کند. پس از گذشت مدتی از این اتفاقات بیلی پی می برد که گانگسترها یک جاسوس در اداره پلیس دارند و کالین نیز از سوی دیگر متوجه می شود فردی در تشکیلات آنها برای اداره پلیس جاسوسی می کند. با این وجود کالین و بیلی از ماموریت و هویت واقعی همدیگر اطلاعی ندارند و هر کدام در تلاشند تا هر چه زودتر فرد جاسوس را بدام بیندازند..