کریستین بیل یکی از بااستعدادترین بازیگران نسل خود است به طوری که باید همیشه منتظر بود تا بازی جدید او را در قالب و نقشی تازه دید. به همین خاطر این لیست را به فیلم های مهم او اختصاص داده ایم ده فیلم کریستین بیل که دیدنشان توصیه می شود. آیا شما از طرفداران کریستین بیل هستید یا نه؟
امپراتوری خورشید / استیون اسپلبرگ / Empire of the Sun / 1987
سال 1941، درست پیش از حمله ژاپنیها به بندر پرل هاربر در هاوائی. «جیم گراهام» (کریستین بیل) پسربچه انگلیسی نُه سالهای است که با والدین اشرافیاش در شانگهای زندگی میکند و به رغم ماجراجوئیهای کودکانه، به محیط مرفه زندگیاش متکی است. او هنگام تصرف شانگهای به دست ژاپنیها و بالا گرفتن هرج و مرج، پدر و مادرش را گم میکند و جدا میافتد. «بازی» (مالکوویچ) یک دلال فرصتطلب زمان جنگ، او را زیر بال و پر خود میگیرد و به او راه و روش خشن بقا را در دنیائی آشوبزده میآموزد، درسهائی که «جیم» برای اقامت طولانیاش در اردوگاه ژاپنیها به آن نیاز دارد...
بیل با بازی تکان دهندهاش، تحول ناگزیر شخصیتش را پیش چشمهای تماشاگر به رخ میکشد.
گولدماین مخملی / تاد هایتز / Velvet Goldmine / 1998
این درام اولین همکاری کریستین بیل با تاد هاينز است که بعد از آن در اقتباس سينمايي (I'm not there) نیز ادامه یافت. در این درام بیل نقش روزنامه نگاری به نام "آرتور استوارت" را بازی می کند که در انگلستان سال ۱۹۸۴ در مورد یک خواننده راک بنام «برایان اسلید» (میرز) تحقیق می کند که به شدت تحت تاثیر خواننده آمریکایی بنام «کرت وایلد» (مک گریگور) قرار گرفته است، خواننده ای که کنسرت هایش در زمان خودش کاملا جنجالی بود…
بیمار روانی / مری هرون / American Psycho / 2000
«پاتريک بيتمن» (با بازی کریستین بيل) جواني اهل نيويورک و معقول و خوش سر و لباس است. اما در پشت اين چهره ي او، يک هيولا نهفته است. «بيتمن» شب ها کار واقعي اش را شروع مي کند و به شکار و کشتن ولگردها و زنان خياباني مي پردازد.
هرون بيش از آن که به فکر روايت داستان باشد، به کالبد شکافي شخصيت اصلي مي پردازد و با پوششي از طنز مخوف، زهر روايت را مي گيرد. فيلم در شکل فعلي بيش تر شبيه يک بيانيه ي زن - آزاد - خواهانه در باب ديوصفتي مردان است.
ماشینیست / براد اندرسون / The Machinist / 2004
کریستین بيل براي ايفاي اين نقش، بيش از 27 كيلوگرم وزنش را كاهش داده تا ظاهري چنان تكيده و گاه چندشآور بيابد كه در نگاه اول، تماشاگر را به اين باور برساند كه او در شرايطي غيرطبيعي به سر ميبرد. در اينجا، فيزيك بيل چنان در خدمت بازيگر و نقش درميآيد كه شخصيت تريور را به اوج باورپذيري ميرساند و اگر بخواهيم تاثير بازيگري او را در قياس با آلپاچينو در فيلم “بيخوابي” ارزيابي كنيم، بايد اذعان نماييم كه بيل موفقتر بوده است.
ترور رزنیک (کریستین بیل) ماشینكاری است كه در یك كارخانه كار میكند. یک شب جنازهای را که داخل فرش پیچانده، برای انداختن در آب، کنار دریا میبرد. از دور یک نفر با یک چراغقوه به او نزدیک میشود و از او میپرسد: "تو کی هستی؟" رزنیک از دیدن آن شخص که چهرهاش مشخص نیست تعجب میکند. بعد از اینکه به خانه برمیگردد یادداشتی با همان سوال روی دیوار خانهاش میبیند و تعجبش چند برابر میشود. رزنیک مبتلا به بیخوابی است. این بیخوابی که یک سال طول کشیده باعث شده او به شکل ترسناکی وزن کم کند و از لاغری و خستگی بیش از حد رنج ببرد. در کارخانه با فردی به اسم ایوان آشنا میشود و یک روز که در تعمیر یک دستگاه به دوستش کمک میکند، وقتی ایوان حواسش را پرت میکند رزنیک ناخودآگاه باعث روشنشدن دستگاه و قطعشدن دست همکارش میشود. بعد از این حادثه وقتی رزنیک مورد خشم بقیه قرار میگیرد و در مورد ایوان حرف میزند همکارانش میگویند هیچ شخصی به اسم ایوان در کارخانه وجود ندارد! رزنیک شبها را در کافهی یک فرودگاه و همصحبتی با پیشخدمت زن آنجا یا همخوابگی با یک فاحشه به اسم استیوی میگذارند. در این بین، هر روز پیدا شدنِ یک یادداشت جدید روی در یخچال و اتفاقات وحشتناک دیگری باعث میشوند او به خیلیها شک کند که شاید او را دست انداختهاند یا میخواهند انتقام قطع شدن دست همکارش را از او بگیرند. نهایتاً مجبور میشود هرطور که شده ایوان را تعقیب کند. در این تعقیب و گریزها رزنیک درگیر اتفاقات عجیبی میشود و کمکم میفهمد که بیخوابیاش جیزی فراتر از یک مشکل جسمی است.
سپیده دم نجات / ورنر هرتزوگ / Rescue Dawn / 2006
فيلم ورنر هرتزوگ داستان واقعي به دام افتادن يک خلبان آلماني در جنگ ويتنام است. ديتر دنگلر با بازی کريستين بيل، به تفنگداران دريايي امريکا مي پيوندد و به ويتنام اعزام مي شود. هواپيماي او هنگام پرواز بر فراز لائوس سرنگون مي شود و او به اسارت درمي آيد. ديتر همراه با دوين مارتين (استيو زان) و گروه کوچکي از اسرا نقشه فراري را طراحي مي کند. هرتزوگ فيلمنامه را بر اساس فيلم مستند سال 1997 خودش به نام «ديتر به پرواز نياز دارد» نوشت و فيلمبرداري آن را با بودجه 10 ميليون دلار از آگوست 2005 در تايلند آغاز کرد.
پرستیژ / کریستوفر نولان / The Prestige / 2006
"پرستیژ" حکایت رقابت دو شعبده باز را در اواخر قرن نوزدهم نقل می کند. رقابتی که برای آنها ارزش و معنایی بمراتب بیشتر از موفقیت حرفه ای دارد و در نهایت هر دوی آنها از بهای سنگین رسیدن به یک حقه شعبده بازی بینظیر آگاه می شوند. شخصیتهای اصلی فیلم روبرت انجی یر (هیو جکمن) و آلفرد بوردِن (کریستین بِیل) رقبایی هستند که پس زمینه هایی شخصی نیز در رقابتشان دخیل است. رقابت ایندو پس از آنکه بوردن موفق میشود خود را روی سن شعبده بازی غیب و چند متر آنطرفتر ظاهر (باصطلاح تله پورت) کند وارد مرحله غریبی می شود و انجی یر درمانده و نومید، جستجو برای آگاهی از رازی که پشت این حقه نهفته است را آغاز می کند...
بازی کریستین بیل بیش از همه جای تاکید و تامل دارد. اگر ماجرای پرستیژ برای بیننده گره گشایی شود، این نکته دریافت خواهد شد که در تمامی صحنه های فیلم شخصیت |آلفرد بوردن در هر لحظه ناگزیر یکی از دو برادر است. جالب آنکه در فیلمنامه برای هر یک از این دو برادر، شخصیت و خلقیات کاملا متفاوتی ترسیم شده است. تنها وجه مشخصه این دو که در پایان فیلم بطور واضح بر بیننده عیان می گردد اینست که یکی از آنها (که در پایان زنده میماند) عاشق و همسر سارا (ربکا هال) و دیگری عاشق الیویا (اسکارلت جوهانسون) است. اما نکاتی که با دو یا چندباره دیدن فیلم درمورد این دو برادر کشف می شود حاکی از تفاوتهای بسیار زیاد آنهاست. اولی آدمی جدی و در عین حال مهربان، محجوب، عاشق خانواده، آرام و بیزار از درگیری (حتی با رقیبش انجی یر) است. در حالیکه دومی فردی سرکش و تندمزاج، شوخ طبع، اهل ریسک و مخاطره و حتی تحقیر حریف است. با توجه به این نکات ظرافت فوق العاده ای که کریستین بیل در ایفای نقش بوردن ( یا بشکل صحیح تر برادران بوردن) بخرج داده است، بیشتر نمایان می شود و درک ارزش بازی او بجز با دوباره دیدن فیلم میسر نخواهد بود.
3:10 به یوما / جیمز منگولد / 3:10 To Yuma / 2007
دن اوانز با بازی کریستین بیل مزرعه داری که انبارش به آتش کشیده شده، برای نجات فرزندانش از گرسنگی راهی شهر می شود تا قطعه طلای کوچک همسرش را بفروشد. اما در بار زمینه دستگیری یاغی مشهوری به نام بن وید- که افرادش انبار اوانز را به آتش کشیده بودند- را فراهم می کند. پس از دستگیری بن وید، نماینده آزانس پینکرتون از کلانتر می خواهد تا چند نفر را در اختیار وی بگذارند تا وید را به قطار یوما برسانند. در طول راه وید یکی از محافظین را به قتل می رساند، اما مدتی بعد به آنها کمک می کند تا از کمین چند سرخپوست جان به سلامت در ببرند. چارلی پرینس و دیگران نیز همزمان با کشف حقه کلانتر برگشته و به دنبال گروه همراهان وید به راه می افتند. پس از اتفاقات دیگری که منجربه کشته شدن بسیاری از محافظان می شود، به ایستگاه می رسند. اما چند ساعت تا رسیدن قطار سه و ده دقیقه به یوما باقی است و چارلی پرینس و افراد وید نیز از راه می رسند. چارلی با تشویق اهالی در ازای پول همکاری آنها را جلب کرده و مارشال و معاونین او را می کشد. اما اوانز که تنها مانده، هنوز مصمم است تا وید را سوار قطار کند....
وسترنی که با انتخاب بازیگران حرفه ای چون کریستین بیل و راسل کرو توانسته به این ژانر سر زندگی دوباره ای ببخشد. قطار سه و ده دقیقه به یوما دارای بهترین تیم های بازیگری در فیلم های سال های اخیر است.
شوالیه تاریکی / کریستوفر نولان / The Dark Knight / 2008
شوالیه تاریکی تنها داستانی ساده در مورد تقابل خیر و شر نیست. بله، بتمن نقش مثبت و جوکر نقش منفی فیلم هستند. ولی بتمن شخصیت پیچیده تری از یک ابر قهرمان را به تصویر میکشد که شهروندان Gothem City از یک سو برای اینکه بر مقابل ظلم مقامات شهری و گروهای تبهکاری ایستاده است، یک صدا او قهرمان مینامند و از سویی دیگر به قتل یک پلیس متهم اش میکنند. جوکر نیز به همین صورت تنها یک "آدم بده" ی ساده نیست. بلکه شخصیتی شیطانیست که با رفتارهای فریب دهنده و مظلوم نمایی دشمنان خود را بر سر دوراهی قضاوت قرار داده و گمراه میکند.
بروس با بازی کریستین بیل به طور کامل نقش و وظیفه خود را درک کرده است و با الهام درونی اش سعی در نجات گاتهام سیتی دارد. او سرانجام به شخصیتی می رسد که برای خودش قابل قبول است. اما او هنوز برای دانستن و درک کامل به تلاش بیشتری نیاز دارد. او در حال حاضر دشمنان جدیدتری دارد که بایستی از شهر در مقابل آنها حفاظت کند. او در این میان از کمک جیم گوردون (گری اولدمن) و یک وکیل مدافع به اسم هری دِنت (آرون اِکهارت) نیز استفاده می کند. هیت لجر در نقش جوکر سعی دارد تا به هر شکل ممکن گاتهام سیتی را به تسخیر در آورد و جدال او با "شوالیه تاریکی" نیز در همین راستا ست. مایکل کین در نقش آلفرد و مورگان فریمن در نقش لوسیوس که در «بتمن می آغازد» نیز حضور داشتند به همراه مگی گیلنهال در نقش راشل داوز او را همراهی می کنند. کریستین بیل نقشی ترسناک دارد که با آن لباس سیاه و خفاش مانند از خود نقشی به یاد ماندنی به یادگار گذاشته است.
مشت زن / دیوید او. راسل / The Fighter / 2010
تمام بار اصلی فیلم روی دوش دیکی با بازی "کریستین بیل" است. " بیل " که باز هم برای بازی در این فیلم وزن خود را تا حد بسیار زیادی کاهش داده است ( قبلا نیز برای بازی در فیلم " ماشین کار " وزن خود را بسیار کم کرده بود ) یکی از ستونهای فیلم است و می توان گفت بیشتر صحنه های جذاب و تاثیر گذار فیلم به واسطه او بوجود آمده است، با اینحال فیلم درباره زندگی میکی است و بنابراین ترجیح داده که تاکید بیشتری بر زندگی میکی و اتفاقات ناخوشایندی که برای او رخ داده ، کند که در واقع این تاکید منجر به این شده که در مدت زمان طولانی فیلم که حدود 2 ساعت است ، شاهد کشمکش های خسته کننده بین میکی و وجدان ظاهرا بیدارش! داشته باشیم و از سازندگان خواهش کنیم که هرچه زودتر صحنه های مربوط به دیکی را به ما بدهند! " مارک والبرگ " با اینکه زحمت فراوانی برای بازی در نقش میکی کشیده است و خودش نیز بارها این جمله را گفته! اما با اینحال باید قبول کرد که " بیل " توانسته فیلم را جذاب جلوه دهد و حضور راکی مانند " والبرگ " در رینگ چندان نتوانسته تاثیر مثبتی به روند فیلم داشته باشد.
کلاهبرداری آمریکایی / دیوید او.راسل / American Hustle / 2013
راسل، کریستین بیل و ایمی آدامز را از فیلم «مبارز»، و بردلی کوپر و جنیفر لاورنس را از فیلم «دفترچه ای با خطوط نقره ای» به گروه بازیگران خود بازمی گرداند. با وجودی که این گروه بازیگران رؤیایی صاحب 5 نامزدی اسکار (و 2 برد برای لاورنس و بیل) را در خود دارد، هیچ نقش آفرینی برجسته ای در فیلم دیده نمی شود. بیل، همانطور که سبک کاری اش اینطور است، با تمام وجود برای این پروژه وسط می گذارد و وزن زیادی اضافه کرده است تا در قالب ایروینگ رو به تاسی و شکم گنده ظاهر شود. با اینکه دوست داشتن هیچ یک از شخصیت های «حقه بازی آمریکایی» کار آسانی نیست، کریستین بیل دلسوزی برانگیزترین (یا شاید رقت انگیزترین) آنهاست. آدامز نسبت به فیلم های قبلی اش جذابیت ظاهری بیشتری دارد و این را مدیون مُد لباس اواخر دهه ی 70 است. بردلی کوپر اغلب اوقات تحت الشعاع موهای به شدت مجعدش قرار گرفته و جنیفر لاورنس کار زیادی برای انجام دادن ندارد. او یکی دو صحنه ی عالی دارد و بقیه ی مدت تصویری کاریکاتوری ارائه می دهد.
دیدگاهها
دمتون گرم خیلی به کارم اومد
مرسی از وقتی که گذاشتی