هاليوود ريپورتر: كري موليگان سي ساله كه به تازگي مادر شده، جنيفر لارنس 25 ساله كه از سفر چين بازگشته است در كنار كيت بلانشت 46 ساله، ( با فيلمهاي "كارو" و "حقيقت")، جين فوندا 77 ساله ("جواني")، بري لارسون 26 ساله ("اتاق")، هلن ميرن 70 ساله ("ترومبو" و "زن طلاييپوش")، شارلوت رمپلينگ 69 ساله ("45 سال") و كيت وينسلت 40 ساله ("استيو جابز") در ميزگرد هالييود ريپورتر درباره مسائل مختلف از تبعيض ميان زنان و مردان تا ديگر حرفههاي مورد علاقهشان صحبت كردند.
از يك سوال ساده شروع ميكنيم. براي چه بازيگر شديد؟
لارسون: اين سوال سادهاي نيست.
لارنس: چون بايد ميشدم.
رمپلينگ: فكر ميكنم اين تمام كاري است كه از دستم برميآيد.
ميرن: من براي اين بازيگر شدم كه با دنياي خيالپردازي در 14 سالگي آشنا شدم و فهميدم كه ميتوانم وارد دنياي خارقالعاده داستانسرايي شوم. يكي از اقتباسهاي "هملت" را ديدم و تازه آن موقع نميدانستم كه هملت آخر داستان ميميرد.
بلانشت: واقعا ميميرد؟ لعنتي.
لارنس: هملت كيه؟
بلانشت: شبيه به اين است كه بپرسيد براي چه يك نفر را دوست داريد. اما براي من اين يك حرفه است و درنهايت احساس ميكنم من آنر ا انتخاب نكردم. بلكه آن من را انتخاب كرد. شايد تمام بازيگران بيكار از من بخواهند كه خفه شوم – و بر روي روح و احساسم پا بگذارم- اما صادقانه بگويم سعي ميكنم چنين اتفاقي نيفتد. شما يك تماس از مارتين اسكورسيزي يا تاد هينز دريافت ميكنيد و دوباره به سمت آن كشيده ميشويد.
وينسلت: ميتواند احساس تنهايي به شما بدهد، بخصوص اگر جوان باشيد. يادم است دوراني كه به خودم ميگفتم "واي، داري به تنهايي انجامش ميدي." نكته جالب اين است: براي چه كسي بازي ميكنيد؟ يادم است در اتاقي از من اين سوال را پرسيدند كه پر از آدمهاي ترسو بود، كساني مثل كنت برانا و درك جاكوبي. و هركدام از آنها به پدر يا مادرشان اشاره كردند. تكتك افراد حاضر در آن اتاق.
بلانشت: براي اينكه مورد تاييد واقع شوند؟ خب مگر همه چيز درباره همين نيست؟ مگر بازيگرها نميخواهند دوست داشته شوند؟ اين هيچ جذابيتي براي من ندارد. چيزي كه درباره تئاتر دوست دارم همين است، شما ميدانيد كه براي تماشاگران درحال اجرا هستيد. و چيزي كه برايم در سينما سخت است نامرئي بودن تماشاگران است. شما اينجا نشستهايد و اميدواريد كه آن بيرون افرادي براي تماشاي كارتان آمده باشند.
جنيفر، تو براي چه كسي بازي ميكني؟
مدير برنامههايم. (ميخندد) اگر بازيگر نشده بودم هيچ وقت معناي واقعي تمام چيزهاي عجيب و غريبي را كه همه ما در زمان كودكي داشتهايم نميفهميدم. من واقعا براي خودم بازي ميكنم. عاشق آن هستم. فكر ميكنم راهي براي كنترل تمام اين برنامهها وجود ندارد، اگر كه از صميم قلب واقعا عاشق بازيگري نباشيد.
فوندا: هيچوقت نميخواستم يك بازيگر باشم. پدرم بازيگر بود و هيچوقت خوشي را به خانه ما نميآورد. بنابراين آن را به چشم چيزي كه بخواهم انجامش دهم نميديدم. اما به عنوان يك منشي از كار اخراج شدم و پس از آن شروع به مطالعه كردم و لي استراسبرگ به من گفت كه با استعداد هستم، بنابراين پس از آن براي پولدرآوردن مشغول بازيگري شدم. زمان زيادي طول كشيد تا متوجه شوم عاشق آن هستم. و چيزي كه درباره آن دوست داشتم داستانگويي بود. از بازي در فيلمهايي كه به نظرم داستان مهمي را روايت نميكردند خودداري كردم. و چيزي كه در طي اين پروسه متوجه آن شدم تحريك حس همدرديام در حين اجرا بود. چراكه شما وارد واقعيت فرد ديگري ميشويد و ياد ميگيريد كه چطور همه چيز را از دريچه چشمان آنها ببينيد. چيزي كه من را ميترساند اين است؛ برخلاف يك موسيقيدان كه سازش را همراه خود دارد، يا يك نقاش كه بوم و قلمويش را كنارش دارد، اما در بازيگري اين فقط ما هستيم كه وجود داريم. انرژي ما، روحيه ما و روان ما. اين چيز بسيار آسيبپذيري است، شما همه چيز را در معرض خطر قرار ميدهيد.
لارسون: من بازيگري را در 7 سالگي شروع كردم و هميشه در اشتباه بودم. هميشه دير به تست بازيگري ميرسيدم و همه ويژگيهاي لازم را يكجا نداشتم. بازيگر كليشهها نبودم و اين هميشه به ضرر من نبود. آنقدرها زيبا نبودم كه نقش دخترهاي محبوب را بازي كنم و آنقدرها هم خجالتي و كمرو نبودم كه نقش دخترهاي خجالتي را به من بدهند. بنابراين هميشه نزديك بودم اما واقعا به جاي خاصي نميرسيدم و اين برايم دردناك بود. آن زمان سريال تلويزيوني در حال پخش بود كه توني كولت در آن بازي ميكرد و او قهرمان من بود. آنها براي دختري دنبال بازيگر بودند كه بحران هويت داشت و از هر ويژگي شخصيتي كمي در او ديده ميشد، من با خودم فكر كردم كه "اوه، اين كاريست كه بايد انجام دهم. همه چيز به اين لحظه بستگي دارد." آن موقع 18 سالم بود و براي تست بازيگري آماده شدم اما قبول نشدم. آن اتفاق خراب و سردرگمام كرد.
آيا از بازيگري ميترسيد؟
موليگان: هميشه.
فوندا: كاملا!
ميرن: البته. هيچ وقت متوقف نميشود. بازيگران جوان ميگويند "همانطور كه بزرگتر ميشويد وبيشتر انجامش ميدهيد ترس هم كمتر ميشود، مگرنه؟" بايد بگويم كه نه، عمرا. درواقع بدتر هم ميشود.
لارنس: هميشه پيش از شروع ساخت يك فيلم نگران هستم. فكر ميكنم متوجه واقعيت كاراكتر نميشوم. اگر بازيگر نبودم يك پرستار ميشدم.
لارسون: فكر ميكنم پرستار خارقالعادهاي ميشدي.
وينسلت: پدرم يك بازيگر بود و خواهر بزرگترم هم يك بازيگر است و بنابراين هميشه فكر ميكردم من هم به همين كار مشغول خواهم شد. اما هيچ وقت خودم را بازيگر سينما تصور نميكردم. هميشه فكر ميكردم در يك نمايش موزيكال يا يكي از اپيزودهاي عجيب "كژالتي" (سريال دهه هشتادي تلويزيوني بريتانيا) حضور خواهم داشت. نقشه دوم اين بود كه كاري در رابطه با كودكان انجام دهم، مثل پرستاري از آنها يا كار در مدرسه كودكان محروم. هنوز هم دوست دارم روزي به اين كار مشغول شوم. هميشه كودكان زيادي در خانه من هستند، هميشه.
يافتن نقشهاي خوب در سينما سخت است؟
ميرن: بله البته.
فوندا: اگر پير باشيد.
پير يعني دقيقا چند سال؟
فوندا: به من گفتهاند كه بالاتر از 40 سال. البته كاري كه من در 40 سالگي كردم ساخت فيلمهاي خودم بود چون كسي چيزي به من پيشنهاد نميداد. اما پس از 50 سالگي واقعا هم چيز سخت است. براي همين تلويزيون خيلي خوب از شما استقبال ميكند.
جنيفر، تو اخيرا درباره اختلاف دستمزد ميان مردان و زنان در سينما صحبت كردهاي، آيا با واكنشي برخورد كردهاي كه در ضديت با نظرات تو باشد؟
لارنس: هميشه چيزي در ضديت با كاري كه شما انجام ميدهيد وجود دارد. اما اين چيزي را متوقف يا دگرگون نخواهد كرد. اين موضوع تنها در هاليوود به چشم نميآيد. زماين كه بحث تفاوت نقش ميان زنان و مردان درميان باشد خواهيد ديد كه مردها سابقه طولانيتري دارند. مردها ميتوانند بيست سال بيشتر از ما در نقش اصلي جذاب يك فيلم بازي كنند.
بلانشت: فكر كردن به تمام صنعتها كار حوصلهسربري است. ما شايد در نقطه نهايي ايستاده باشيم. اما در چه صنعتي زنان به اندازه كاري كه انجام ميدهند دستمزد ميگيرند؟ چيزي به ذهن من نميرسد.
آيا چيزي وجود دارد كه به عنوان يك بازيگر راضي به انجام دادنش نباشيد؟
وينسلت: من هيچ وقت جزئي از برنامهاي نخواهم بود كه نسبت به كودكان خشونت آميز باشد. بازي در يك فيلم هارور هم فكر نميكنم چيزي باشد كه مايل به انجامش باشم. ميانه خوبي با آنها ندارم.
بلانشت: اوه، من عاشق فيلمهاي هارور هستم.
وينسلت: به نظرت بامزهاند؟
بلانشت: نه به نظرم ترسناكاند.
لارنس: من واقعا مضطرب ميشوم.
بري، براي فيلم "اتاق" آيا با زناني صحبت كردي كه در زندگي واقعي زماني درگير يك گروگانگيري بودند؟
لارسون: من به حريم خصوصي بسيار معتقد هستم. و فكر كردم حق ندارم وارد زندگي شخصي آنها شوم و درباره آن تجربه بپرسم. چراكه اين داستان درنهايت همه گير است و در سراسر دنيا وجود دارد. اما چند ويدئو از مصاحبههاي عمومي اين دختران تماشا كردم، قلبام واقعا شكست و به شدت عصباني شدم.
آيا بازي در نقش يك كاراكتر از زندگي واقعي كار دشواري است؟
ميرن: بله، البته. چراكه شما وظيفه داريد شبيه به آنها به نظر بياييد و شايد حتي مثل آنها راه برويد. اما سفر اصلي همان است، هماني كه شما با بازي در يك نقش خيالي طي ميكنيد. چيزي كه درباره بازي در نقش يك كاراكتر واقعي عاليست اين است كه ديگر لازم نيست داستان گذشته او را خلق كنيد . و البته حقيقت هميشه از خيال جالبترست مگر نه؟
صحبت از حقيقت شد، كيت، بسياري از مردم مايل به دانستن حقيقت فيلم "حقيقت" هستند.
بلانشت: نسخههاي زيادي از اين داستان وجود دارد، بستگي دارد با چه كسي صحبت كنيد. برخي معتقدند كه بايد وارد اين داستان شويد چراكه اين يك فيلم مستند نيست. البته من تا به حال فيلمي نديدهام كه نسخهاي دقيق از چيزي كه حقيقت دارد به تصوير كشيده باشد.
جين، تو به عنوان يك بازيگر جوان در گذشته احساسات غليظ و قدرتمند زيادي داشتي، آيا تب اين احساسات حالا فروكش كرده؟
فوندا: آنها هنوز هم قدرتمند هستند، اما به نوعي با شرايط خو گرفتهاند. منظورم اين است كه به اندازه كافي قدرتمند هستند كه شبها خوابم را به هم بريزند. اما ربطي به كار بازيگري ام ندارند. من 15 سال است كه بازيگري را رها كردهام و به نظرم تجربه يك زندگي ديگر چيز خوبي است. من در جواني واقعا تمايلي به بازيگر شدن نداشتم. اشتباهات زيادي كردم و حالا به طرز عجيبي بيشتر به آن اهميت ميدهم. احساس ميكنم يك مبتدي كامل هستم.
وينسلت: خدايا، چقدر دوستداشتني. چه احساس خارقالعادهاي.
آيا تابه حال تجربه كار بر روي صحنه نمايش را داشتهايد؟
لارنس: تا به حال نه. از آن مي ترسم. نميدانم آيا چيز متفاوتي است يا شبيه به سينماست.
بلانشت: تماشاگران چيزهاي زيادي به شما ميدهند، بازيگران ديگر هم همينطور. چيزي كه تئاتر دارد پروسه تمرين براي اجراست.
لارنس: تماشاي تو بر روي پرده نمايش باعث ميشود فكر كنم با ديگران از طريق چشمانت ارتباط برقرار ميكني.
بلانشت: همينكار را ميكنم (گوشه چشم نازك ميكند)
لارنس: خودشه! چشمان ديوانهواري داري.
بلانشت: ممنونم. اين جعبه حقههاي من است. مديومهاي مختلف به كمك يكديگر ميآيند. من درباره استفاده از نماهاي عريض چيزهاي بيشتري ميدانم چراكه بر روي صحنه نمايش بر روي يك قاب خاص كار كردهام. و از طرفي ميدانم چطور دربرابر صد تماشاگر اجرايم را ارائه كنم و در آنها حس نزديكي بوجود بياورم، چراكه روش كار كلوزآپها را ميدانم. اينها به يكديگر مرتبطاند.
چه تفاوتهاي ديگري ميان سينما و تئاتر وجود دارد؟
بلانشت: نميدانم كه آيا ما فكر ميكنيم روش خاصي براي ساخت يك فيلم وجود دارد. شما يك روز كار را آغاز ميكنيد و شايد در روز سيام تمامش كنيد يا هر روز ديگري. اما اگر كارگردانان زن بيشتري در سينما وجود داشتند چطور؟
لارنس: تفاوت ميان مردان فيلمساز با مردان متاهل فيلمساز چيست؟ به اين دليل ميپرسم كه خودم صاحب فرزند نيستم.
وينسلت: همسر من واقعا حضور ملموسي دارد، و اين كار را براي من آسانتر ميكند. من احاسا گناه نميكنم. ميدانم كه او در طول صبحانه، ناهار و شام حضور دارد حتي اگر من نباشم.
لارنس: قصد مادر شدن ندارم اما فكر نميكنم فعلا لازم باشد درباره آن فكر كنم. واقعا فقط به كار فكر ميكنم. اما سويههاي مختلفي درباره اين موضوع موجود دارد و اين چيز جالبي است، زنها از اين شكايت ميكنند كه دستمزدشان كافي نيست. و بعد جمهوريخواهان يا مديرعاملين مرد ميگويند "خب، چون زنها براي رسيدن به وظايف مادريشان بايد مرخصي بگيرند."
لارسون: واضح است كه همه چيز تقصير خودمان است.
موليگان: مثل اين است كه رقابت را براي آنها ادامه دهيم.
فوندا: زنان بيشتري بايد رياست استوديوها را برعهده بگيرند. كه در نتيجه آن به فيلمهايي كه بازيگران زن بيشتري دارند چراغ سبز نشان دهند.
ميرن: فكر نميكنم اين كافي باشد، هست؟
لارنس: فكر ميكنم زنها هم ميتوانند به شدت ميان خود و مردان تبعيض قائل شوند. آنها حتي بيشتر از هركس ديگري آزادي دارند تا از زنان ديگر متنفر باشند.
ميرن: اقتصاد بايد تغيير كند.
لارنس: مردم براي چه بايد به زنان كارگردان تكيه كنند وقتي تعداد آنها اينقدر كم است؟ سه درصد فكر ميكنم؟
موليگان: آوا داورني درباره آنس الي كه بازي در فيلم سلما به او پيشنهاد شد داشتان جالي تعريف ميكند. او به همراه مرد ديگري در موسسه ساندنس بود و آنها تمام سال را با حضور در جشنوارههاي مختلف با يكديگر گذراندند و فيلم آنها نقدهاي خوبي از منتقدان گرفته بود. آخر سال رسيده بود و او ميگفت: "اوه، من اين پول را در ازاي ساخت اين فيلم، سلما دريافت كردم." و دوستش به او ميگفت: "اره، من هم همينطور. مشغول ساخت دنياي ژوراسيك هستم." (ميخندد)
آيا فيلمهاي خودتان را تماشا ميكنيد؟
فوندا: من فوتيجها را ميبينم.
موليگان: نميتوانم هيچ چيز را تماشا كنم. نه هيچ وقت.
لارنس: من هم ميبينم. كار سختي است اما بازگشت به عقب و ديدن كارتان مهم است.
فوندا: زماني كه مشغول فيلم "روي گلدن پاند" بودم يك چيز برايم كنجكاويبرانگيز بود؛ كاترين هپبورن هيچگاه فوتيجها را تماشا نميكرد، او وسواس كنترل داشت. از او پرسيدم "خانم هپبورن، شما چرا هيچ وقت فوتيجها را نميبينيد؟" او جواب داد: "در فيلم "شير در زمستان" متوجه شدم تمام چيزي كه ميبينم چين و چروكهاي صورتام است و همان موقع فهميدم ديگر نميتوانم چيزي را كه به صلاح فيلم است تشخيص دهم. از آن روز به بعد ديگر هيچ فوتيجي را تماشا نكردم."
شارلوت، تو در سال 1974 فيلم "نگهبان شب" را در همكاري با يكي از كارگردانان زن پيشروي سينما، ليليانا كاواني ساختي. آيا انتظار داشتي زنان بيشتري راه او را ادامه دهند؟
رمپلينگ: براي من اين درباره انتخابهاي فردي است. ليليانا كاواني فيلمسازي را بيش از هر چيز ميخواست و انجامش داد. بنابراين اگر يك زن مصمم باشد به چيزي كه ميخواهد ميرسد، چراكه ما موجودات بسيار مصممي هستيم.
بلانشت: شما ميخواهيد بر روي عضلههاي مختلفي كار كنيد و اين فرصت هميشه پيش نميآيد.
صحبت از تمرينات متقاوت شد. كيت (بلانشت) يكبار در نقش باب ديلن بازي كرده است. آيا كاراكترهاي مردي وجود دارند كه مايل به ايفاي نقش آنها باشيد؟
وينسلت: من دوست دارم در نقش هملت بازي كنم.
ميرن: هميشه كاراكترهاي مردي هستند كه بخواهم بجاي آنها باشم. گاهي اوقات كه مشغول فيلم ديدن هستم با خودم ميگويم "يك زن هم ميتوانست در اين نقش بازي كند." اين واقعا آزاردهنده است.
آيا بازيگر زني وجود دارد كه از او آموخته باشيد يا آرزو همكاري با او را داشته باشيد؟
فوندا: من پيش از اين با دو نفري كه ميخواهم از آنها نام ببرم همكاري كرده ام، ونسا ردگريو و مريل استريپ.
بلانشت: جنا رولندز.
لارسون: من هم همين را ميخواستم بگويم.
ميرن: آنا مانياني، الهه بازيگري براي من.
رمپلينگ: مونيكا ويتي.
وينسلت: من دوست دارم با توني كولت همكاري كنم، واقعا.
بلانشت: و لوسيل بال. در حال حاضر مشغول كاري درباره او هستم.
فوندا: در نقش لوسيل بال بازي ميكني؟
بلانشت: برنامه همين است. مگر اينكه نظرشان تغيير كند.
موليگان: ماريون كوتيار. اما از طرفي احساس ميكنم نميخواهم در يك قاب با او باشم.